پرسشهاي عمر از علي











پرسشهاي عمر از علي



روزي عمر به حضرت امير عليه السلام رسيد و گفت: يا اميرالمومنين! پرسشهايي چند در نظر داشته ام و فراموش کردم که آنها را از رسول خدا صلي الله عليه و آله بپرسم آيا شما پاسخ آنها را مي دانيد؟

علي عليه السلام فرمود: سوالات خود را بگو.

عمر: گاهي انسان چيزي در خواب مي بيند و وقتي که بيدار مي شود اثري از آن نمي يابد، و گاهي با کسي برخورد مي کند و بدون سابقه او را دوست مي دارد. و برعکس، گاهي هم با افراد ناشناسي دشمن است و گاهي هم چيزي مي بيند و يا مي شنود و مدتها آن را بخاطر دارد و گاه احتياج، آن را فراموش مي کند و باز در غير وقت حاجت يادش مي آيد.

اميرالمومنين عليه السلام در پاسخش فرمود: اما سوال تو از خواب؛ خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد: (الله يتوفي الانفس حين موتها والتي لم تمت في منامها فيمسک التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمي)[1] خداوند جانها را در وقت مردن، و نيز جانهاي آنان که نمرده اند در خواب از بدنها مي گيرد، پس از آن نفسي را که خدا حکم به مردن او کرده او را نگه مي دارد و آن نفسي را که اجلش نرسيده به بدن خود تا اجل و موعد معيني مي فرستد.

آنگاه فرمود: خواب شبيه مرگ است، پس آنچه را که انسان به هنگام تحليل و جدا شدن روح از بدن ببيند راست و از ملکوت است. و آنچه را که در موقع بازگشت روح ببيند باطل و از رنگهاي شيطان است.

و اما سوال تو از دوستي و دشمني با عدم سابقه؛ خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفريده و آنان را در هوا و فضا سکونت داده است، پس ارواحي که در آنجا با يکديگر انس و الفت داشته اند اينجا نيز با هم مانوسند، و ارواحي که در آنجا با هم دشمن بوده اند اينجا نيز با هم دشمنند.

و اما سوال تو از ذکر و فراموشي؛ هيچ قلبي نيست مگر اينکه داراي پرده و پوششي است، پس هرگاه قلب در زير آن پرده نهان باشد آنچه را که ديده و شنيده فراموش مي کند، و هرگاه پرده کنار رود آنچه را که ديده و شنيده يادش مي آيد.

عمر گفت: راست گفتي، خدا مرا زنده نگذارد و نه در شهري باشم که تو در آنجا نباشي.[2] .









  1. سوره زمر، آيه 43.
  2. عجايب القضايا، قمي، ص 103، حديث 172.