دوستي و دشمني، حفظ و نسيان، خواب درست و نادرست











دوستي و دشمني، حفظ و نسيان، خواب درست و نادرست



دو نفر نصراني از ابوبکر پرسيدند؛ فرق ميان دوستي و دشمني چيست، با اين که از يکجا سرچشمه مي گيرند؟ و فرق بين حفظ و نسيان چيست با اين که مرکزشان يکي است؟ و تفاوت خواب درست و نادرست چيست با آن که منشاشان يکي است؟

ابوبکر پاسخ آن را ندانسته، ايشان را نزد عمر برد و عمر هم پاسخشان ندانسته آنان را به محضر حضرت امير عليه السلام راهنمايي کرد، دو نصراني نزد آن حضرت عليه السلام آمده و پرسشهاي خود را مطرح کردند. اميرالمومنين عليه السلام در پاسخ از سوال اول فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريده و آنها را در هوا سکونت داده است، پس ارواحي که در آنجا با هم الفت و آشنايي داشته اند اينجا نيز با هم مانوسند، و ارواحي که با هم آشنايي و انسي نداشته اند اينجا نيز چنين هستند.و در پاسخ از سوال دوم فرمود: خداوند در قلب انسان پرده و پوششي قرار داده، پس هر چه بر قلب بگذرد و آن پرده باز باشد در قلب مي ماند وگرنه فراموش مي شود.

و در جواب از سوال سوم فرمود: خداوند روح را آفريده و براي آن سلطاني قرار داد که نفس باشد، پس موقعي که انسان خواب مي رود روح از بدنش خارج شده و سلطان آن مي ماند پس دستجات فرشتگان و پريان بر روح مي گذرند، پس هر خوابي که راست باشد از فرشتگان است و خوابهاي دروغ از پريان.

آن دو نصراني از شنيدن اين پاسخها ايمان آورده مسلمان شدند و در جنگ صفين در رکاب آن حضرت به شهادت رسيدند.[1] .

در اينجا مناسب است فلسفه اي را که امام صادق عليه السلام براي آفرينش حفظ و نسيان به مفضل فرموده نقل کنيم. حضرت فرمود: اي مفضل! نيکو بينديش در قواي چهارگانه اي که خداوند در نهاد انسان قرار داده است و آنها عبارتند از: قوه فکر، وهم، عقل و حفظ، که چه موقعيت حساس و اهميت بسزائي در وجود بشر و زندگي او دارند؛ مثلا اگر در اين ميان انساني فاقد حفظ باشد چه حالي خواهد داشت و چه اختلال و بهم خوردگي شديدي در کارها و وضع معاش و کسب او پديد خواهد آمد، مثل اين که فراموش کند آنچه را که از ديگران گرفته و يا به ديگران بخشيده، و آنچه ديده، و شنيده، گفته و يا به او گفته اند، و اگر فراموش کند مطالبي را که بود و يا نبود آنها برايش نفع دارد، و نشناسد کساني را که به او احسان نموده اند از کساني که به وي ستم ورزيده اند، و فراموش کند چيزهايي را که برايش سودمند بوده از چيزهايي که به حالش زيانبخش است و هرگز راه مقصدش را ياد نخواهد گرفت و اگر چه چندين بار هم از آن بگذرد، و هيچ دانشي را فرا نخواهد گرفت، و اگر چه تمام عمر در پي تحصيل آن باشد، و به هيچ مذهب و آييني معتقد نخواهد شد، و از تجربه هاي خود بهره مند نخواهند گرديد، و از موضوعات گذشته عبرت نخواهند گرفت، بلکه سزاوار است که بکلي از انسانيت منسلخ و جدا گردد.

بهوش باش! در اهميت اين يک نعمت از نعمتهاي خداوند که گفته شد، و بالاتر از نعمت حفظ، نعمت نسيان است؛ زيرا اگر فراموشي نبود، پس کسي که مصيبتي بر او وارد شده هرگز خاطرش تسلي نمي يافت، و پشيماني و حسرتش از بين نمي رفت، و کينه ها از دلش برطرف نمي شد، و از متاعها و لذتهاي دنيا بهره اي نمي برد، به سبب ياد آوردن آفات و بلاها، و هرگز از پادشاه ستمگر و از دشمن خود غفلت نمي نمود.

آيا نمي بيني چگونه خداوند در وجود انسان دو قوه متضاد آفريده و براي هر کدام رازها و مصلحت هايي قرار داده؟! و چه خواهد گفت آنان که تمام اشياء را بين دو آفريدگار متضاد (يزدان و اهريمن) تقسيم کرده اند در اين اشيا متضاده با آن که در هر کدام از آنها نوعي مصلحت وجود دارد.[2] .









  1. مناقب، سروي، قضاياه عليه السلام في عهد ابي بکر.
  2. بحار، ج 3، ص 81.