بردباري و گذشت












بردباري و گذشت



علي (ع) بردبارترين، و با گذشت ترين مردم روي زمين بود. صحت گفتار ما در وقايع جنگ جمل بخوبي ديده مي شود. حضرت در آن جنگ به مروان حکم (يکي از آتش افروزان جنگ مزبور) دست يافت، و با اينکه وي علي (ع) را سخت دشمن مي داشت و کينه اش را به طور فوق العاده به دل گرفته بود، مع الوصف حضرت از تقصير وي در گذشت.

همچنين عبدالله زبير که آشکارا حضرت را دشنام مي داد در آن جنگ اسير شد، ولي حضرت از تقصير وي در گذشت و فقط گفت: برو که تو را ديگر نبينم.

سعيد بن عاص دشمن ديگرش نيز بعد از جنگ جمل؛ اسير گرديد و به نزد حضرت آوردند، ولي علي (ع) بدون اينکه چيزي بگويد از گناهش صرفنظر کرد.

[صفحه 14]

لابد ما جراي عايشه (همسر پيغمبر (ص» را که به جنگ علي (ع) آمد، شنيده ايد. وقتي امام (ع) بروي ظفر يافت، او را گرامي داشت، سپس دستور داد بيست نفر زن لباس مرد پوشيده و شمشيرها حمايل کردند، و بدينگونه آنها را همراه وي روانه ي مدينه نمود.

در ميان راه (عايشه) از فرصت استفاده کرد و حضرت را به زشتي ياد نمود، و گفت: علي (ع) با مردان و سربازاني که همراه من نموده، به من بي احترامي کرده است؛ ولي همين که به مدينه رسيدند، زنان لباسهاي خود را کندند و به وي گفتند: ببين ما زن هستيم و علي (ع) مردي همراه تو نفر ستاده است.

در آن جنگ (جنگ جمل) اهل بصره به روي علي (ع) و فرزندانش شمشير کشيدند، و ناسزاها گفتند، ولي بعد از آنکه بر آنها پيروز گشت، شمشير خود را غلاف کرد.

سپس از جانب آن حضرت در ميان سپاه ندا در دادند: کسي حق ندارد فراريان را دنبال کند و زخميان را آزار رساند و اسيران را به کشتن دهد. هر کس سلاح به زمين گذارد در امان است و اگر روي به لشکر امام آورد تأمين جاني دارد.

امام (ع) بعد از جنگ جمل و فتح بصره اجازه نداد سربازان اثاث سپاه دشمن را به غنيمت بگيرند (چون مخالفان به ظاهر مسلمان بودند) و مانع شد که اولاد آنها را اسير کنند، اموال و ما يملک آنها را نيز مصادره نکرد.

اگر آن حضرت مي خواست قادر بود تمام اين کارها را انجام دهد، ولي چنين نکرد و همه را مورد عفو قرار داد. او در اين خصوص از پيغمبر (ص) پيروي نمود که در روز فتح مکه با اينکه هنوز مشرکان کينه حضرت را به دل داشتند، و سؤ رفتارشان فراموش نشده بود، همه را بخشيد.

در «جنگ صفين» لشکر معاويه نهر فرات را اشغال کردند[1] و آب را به روي او و سربازانش بستند، هر چه اصرار کرد تا او و سربازانش را از استفاده نهر فرات منع نکنند، نپذيرفتند و گفتند: اگر بميري اجازه ي يک قطره آب به تو نخواهيم داد، تا مانند عثمان از تشنگي جان دهي[2] .

[صفحه 15]

وقتي حضرت خود و سپاهش را در معرض خطر مرگ ديد، به لشکر معاويه حمله برد، و با يک حمله مردانه و سريع آنها را از مراکزي که اشغال کرده بودند، متفرق ساخت، و بعد از کشتار زيادي که سر و دست به روي زمين ريخت، بر نهر فرات دست يافت.

لشکر معاويه نيز پس از دادن تلفات سنگين، از تشنگي در بيابانها حيران و سرگردان شدند. اصحاب حضرت گفتند: يا اميرالمؤمنين! همانطور که آنها ما را از اين نهر آب منع کردند، شما نيز مانع شويد که آب به آنها برسد، و اجازه ندهيد يک قطره بنوشند تا از تشنگي بميرند.

ولي علي (ع) فرمود: نه به خدا من مانند آنها رفتار نخواهم کرد.

گوشه اي را باز گذاريد تا آنها بتوانند خود را به نهر رسانيده آب بنوشند. با در دست داشتن شمشير، احتياجي به اين کار نيست.

اي خواننده! اگر اين عمل اميرالمؤمنين (ع) را نشانه ي بردباري و گذشت وي به حساب مي آوري، پس از او سر مشق نيکو بگير. و چنانچه آن را از ديانت و پرهيز کاري او مي داني، تو نيز در مواقع مناسب همچون علي (ع) باش.


صفحه 14، 15.








  1. اين جنگ در سرزمين سوريه نزديک مرز عراق و کنار نهر فرات روي داد. سپاه معاويه نظر به نزديکي راه زودتر به آنجا رسيدند و نهر فرات را اشغال کردند.
  2. در صورتي که نه تنها علي (ع) در کشتن عثمان و بستن آب به روي او دخالتي نداشت، بل به وسيله ي فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهما السلام براي او آب فرستاد ولي به او نرسيد.