رابطه علي با جهان هستي















رابطه علي با جهان هستي



مطالب مربوط به آن

[صفحه 8]

ارتباط چنين است که اميرالمومنين (ع) همه ي اجزاء و روابط موجود در جهان هستي را آيات الهي تلقي مي کند و مطابق دستورات اکيد قرآن، به شناخت جهان توصيه مي نمايد. و در بعضي از نيايش هاي نهج البلاغه اشاره به حقايق و پديده هاي عالم طبيعت مي نمايد مانند «اللهم رب السقف المرفوع و الجوا المکفوف...»[1] .

(پروردگارا اي خداي آسمان برافراشته، و فضاي محدود و جمع آوري شده... مسلم است که انسان حقايقي را که در حال نيايش با اسناد بخدا متذکر مي شود، عظمت آنها را گوشزد مي نمايد که دبون درک هويت و خواص آنها، قابل درک نمي باشد و از نظر تکليف انساني و امکان گرديدن هاي تکاملي، اين دنيا را بهترين محل براي آدمي معرفي مي نمايد. در سخناني که در پاسخ سرزنش کننده ي دنيا فرموده است، اين جملات وجود دارد:

ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافيه لمن عرف عنها و دار غني لمن تزو دمنها و دار موعظه لمن اتعظ، مسجدا حباء الله و مصلي ملائکه الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله.[2] .

(دنيا جايگاه صدق و حقيقت است براي کسيکه آن را بجاي آورده است و جايگاه وصول به آرمانها است، کسيکه آن را بشناسد و جايگاه بي نيازيست براي کسيکه زاد و توشه از آن برداشته است و جايگاه پندگيري است براي کسيکه اندرز از آن بگيرد. اين دنيا مسجد دوستان خداوندي است و نماز گاه فرشتگان الهي و جايگاه فرود آمدن وحي خداوندي و تجارتخانه ي اولياء الله). ملاحظه مي شود که اميرالمومنين (ع) رابطه ي يک انسان کامل را با اين دنيا رابطه ي وسيله کمال با کسيکه در صدد وصول به رشد و کمال معرفي مي نمايد و در حقيقت دنيا که عبارتست از سطوح جهان طبيعت در حال ارتباط با انساني که داراي نيروها و ابعاد بسيار سازنده و عامل تکامل، واقعيتي است که ارزش و عظمت آن وابسته به برداشتي است که انسان از زندگي خود در اين دنيا دارد. مولوي مي گويد:


تو درون چاه رفتستي ز کاخ
چه گنه دارد جهانهاي فراخ


مررسن را نيست جرمي اي عنود
چون تو را سوداي سر بالا نبود


اميرالمومنين (ع) جمله اي ديگر در نهج البلاغه ج 3 شماره 133 دارد که هيچ يک از فلاسفه و حکما جمله اي به اين محتوي با عظمت درباره ي رابطه ي انسان با دنيا نگفته است. اين جمله مختصر چنين است: «الناس فيها رجلان: رجل باع نفسه فيها فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها».[3] .

(مردم در اين دنيا بر دو صنفند: صنف يکم: کساني هستند که خود را در اين دنيا فروختند و آنرا هلاک ساختند صنف دوم: کساني هستند که خود را مالک شدند و آنرا آزاد ساختند) تفسير اين جمله ي مختصر يک مجلد کتاب مستقل نياز دارد که بخوبي توضيح داده شود. مي گويد: اگر حيات آدمي انسان يک جزء ناآگاه از طبيعت نباشد که هستي و نيستي او در بازيگاه طبيعت نباشد که هستي و نيستي او در بازيگاه طبيعت بي اصل و بي هدف باشد، بايد شخصيت

[صفحه 9]

انساني خود را از جبر نابود کننده بگيرد و آن را در مسير رشد و کمال آزاد بسازد که با تکاپوي انقطاع ناپذير راه هدف اعلاي زندگي خود را طي کند. و در آنجملات از نهج البلاغه که پستي ها و ناهنجاريهاي دنيا بميان آمده است، در حقيقت مقصود پستيها و ناهنجاريهاي ارتباط مردم با دنيا است که آن را جايگاه وصول به هدف مطلق زندگي تلقي مي کنند و آن را مورد پرستش قرار مي دهند و خود را در زر و زيور و مزاياي نسبي دنيا چنان غوطه ور مي سازند که گوئي اين دنيا مقدمه ي يک حيات جاوداني نيست.


صفحه 8، 9.








  1. ج 1/ شماره ي 185.
  2. خطبه ي 171.
  3. خطبه ي 131.