حق با علي است












حق با علي است



(دکلمه اي در سوگ اولين مظلوم عالم هستي)

استاد سيد محمد جواد مهري (با کمي تلخيص)

کسي که در ميدان و مسجد پيوسته با خدا بود

آن شب ستاره هاي غمگين، با آه و ناله گرد هم آمده بودند و از بالا به خانه اي در کوفه مي نگريستند. زمين مي گريست.

آسمان نالان بود. ديوارهاي کوفه از ترس حدوث «واقعه » به هم نزديک مي شدند، شايد جلوگير آن باشند. پرنده هاي نگهبان در چارسوي مسجد کوفه، نگهباني مي دادند.

شب پره هاي مهاجم ضمن اين که به يکديگرنويد مي دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فراگرفته بود، آخر حمله به يک فرد نبود حمله به تمام انبيا و اوليا و صالحان و صديقان بود.

مي خواستند عرش خدا را به لرزه درآورند و مي خواستند عروه الوثقاي دين را نابود سازند. ابن ملجم، نماينده خفاشان شب با وحشت، براي رسيدن به آرزوي ديرينه اش، به مسجد آمده و کمين کرده بود. ولي چگونه اقدام به آن کار کرد؟! چقدر بايد شقاوت و بدبختي، وجود يک به ظاهر انساني را فراگيرد تا دستش به شمشير بلند شود وبر فرق قهرماني فرود آيد که برق ذوالفقارش دل يلان عرب را مي لرزاند و زهره قهرمانان را مي شکافت رادمردي که در برابر اشک يتيمان ومحرومان مهربان تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهرباني اشک هاي غم ديدگان را پاک مي کرد و دست محبت بر سرشان مي کشيد و با آنان چون فرزندان خويش رفتار مي نمود.

چگونه مي توانست آن اشقي الاشقيا شمشير زهراگينش را بر سر آن نامتناهي فرد بزند او که محور مرکزي تمام فضايل بود. آن انسان کاملي که مجسمه تمام نماي رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشين به حق او بود. او که نمي توان با کلمات حقش را ادا کرد و توصيفش نمود، زيرا جز خدا و رسولش کسي نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخيز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درک کند نه آن ها که پرستيدندش و نه آن ها که پيرويش کردند همه در شناخت مقامش حيران و سرگردانند.

شاعران و سرايندگان در برابر کوه عظمت، چه مي توانند بسرايند وسخنوران و نويسندگان چه سخني بر زبان و قلم برانند! دانشمندان وحکيمان در اين اقيانوس مواج حکمت غرق مي شوند، جز آن که او خود به دادشان برسد و آن ها را به کرانه نجات برساند.

نه تنها زمينيان که افلاکيان نيز از اين عظمت خدايي که متجلي در يک فرد شده است، انگشت حيرت به دهان گرفته اند. اين چگونه مخلوقي است که تمام صفات متضاد را در خود جمع کرده است. هنگامي که گرد و خاک جنگ، فضا را تيره وتار مي کند و قلب پهلوانان به لرزه مي آيد، سيماي او برافروخته ولبانش متبسم و قلبش محکم، آن چنان بر ميمنه و ميسره مي تازد و باشمشير برانش بر فرق دشمنان فرود مي آورد و با ضربت هاي سهمگينش درلحظه لحظه هاي کارزار، يلان بي شمار را در خاک و خون مي غلطاند که جزاو کسي مانند او نيست، و همو شب هنگام در محراب عبادت از خوف خدا مي گريد و براي اين که بنده اي سپاسگزار باشد در خانه و در ميدان، با نماز و نيايش و گريه و زاري، شب را به صبح مي رساند «الم اکن عبدا شکورا».

هرگز فجري بر روزگار علي نتابيده که ديده اش در خواب باشد و هرگز دمي از عمرش نگذشته که در غفلت باشد. پيوسته به ياد خدا و دايم در ذکر او است، او را از خدايش هيچ امري جدا نمي سازد، چه در جنگ باشد و چه در دکه القضاء چه در خانه باشد و چه بيرون از خانه، چه در بازار باشد و چه در مسجد، براي او فرق نمي کند همواره در حال عبادت و شکرگزاري است.

او تنها اطاعت خدا را مد نظر دارد وتنها به تکليف شرعي اش عمل مي کند چه در مسند خلافت باشد و چه در خانه، زنداني! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با يتيمان! چه در نبرد قاسطين و مارقين وناکثين باشد و چه در کنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائيده شدن از مادر در کعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد کوفه. آن جا لب به شهادتين مي گشايد و اين جا لب با ذکر شهادتين فرو مي بندد.

علي نقطه مرکزي و تمام فضايل و منش هاي والا و اخلاق انساني و کمالات معنوي گرداگرد وجودش مي چرخد پس علي هميشه رستگار است و اگر کسي خواهان رستگاري و رسيدن به خوشبختي و سعادت باشد، بايد فقط دنباله رو او و پيرو او باشد. و جز اين راهي براي رسيدن به سعادت چه در دنيا و چه در آخرت نيست.

علي مردم را به سوي خدا دعوت مي کند و علي همگام با محمد، رسالت اورا ادامه مي دهد و تکميل مي کند. خود آن حضرت در تفسير آيه «انماانت منذر و لکل قوم هاد» مي فرمايد: «رسول الله المنذر و اناالهادي رسول خدا هشدار دهنده است و من هدايتگرم.»(مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 129) فخر رازي در تفسير اين آيه ادامه مي دهد: رسول خدا(ص) دستش را بر سينه اش گذاشت و فرمود: من منذرم و سپس اشاره به کتف علي کرد و فرمود:

«انت الهادي، بک يهتدي المهتدون من بعدي تو هادي هستي که پس ازمن هدايت خواهان به وسيله تو هدايت مي شوند. » و همين يک سخن کافي است بر خلافت بلافصل علي پس از رسول الله ولي چه بايد کرد که برخي از دانشمندان حق را آشکار مي بينند و باز هم از آن روي برمي گردانند! و علي «شاهد» است و بر بينه پيامبر، گواه است «افمن کان علي بينه من ربه و يتلوه شاهد منه » آيا کسي که دليلي روشن (قرآن) دارد و پس از آن گواهي صادق و راستين (علي)... که برتمام شئون وجودي دليل بر صدق ادعاي رسول الله است. سيوطي در تفسير«درالمنثور»ش در ذيل اين آيه شريفه نقل مي کند که اميرالمومنين علي عليه السلام خود فرمود: «رسول الله علي بينه من ربه وانا شاهد منه » و در موردي ديگر از خود رسول الله روايت مي کند که فرمود: «افمن کان علي بينه من ربه انا و شاهد منه علي ».

و علي «صالح المومنين » است. جايي که ولايت به خدا نسبت داده مي شود چه کسي پس از «الله » ولايت بر مومنين را داراست؟ همه تفسيراين آيه را مي دانيد و تمام مفسران بزرگ آن را مخصوص علي نقل کرده اند که مقصود از «الذين آمنوا» که در آيه ولايت آمده، علي است، زيرا تنها او بود که در حال نماز، به سائلي صدقه داد وخداوند آيه ولايت را درباره اش نازل کرد ولي در جاي ديگر نيز خداوندمي فرمايد: «فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المومنين » پس خداوند و جبرئيل و آن رادمرد شايسته از مومنان، ولي اوست. در اين جا نيز پيش از مفسران شيعه، مفسران اهل سنت، غرض از صالح المومنين را در اين آيه «علي » دانسته اند و از رسول الله نقل مي کنند که فرمود: «و صالح المومنين، علي بن ابي طالب » و نه تنها سيوطي در«درالمنثور»ش، که صاحب «کنزالعمال » در صفحه 237 از جلد اول کتابش همين مطلب را نقل کرده اند. و ابن حجر در «صواعق »ش و هيثمي در «مجمع الزوايد»ش نيز به تفصيل و با بيان بيش تري نقل کرده اند.

و علي «انفاق کننده است در پنهاني و آشکار». ابن عباس در ذيل آيه شريفه «الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانيه »نقل کرده که اين آيه درباره علي نازل شد، زيرا علي چهار درهم داشت، يک درهم را شبانه و درهمي را روزانه و يک درهم را آشکارا ودرهمي را مخفيانه، در راه خدا انفاق کرد.(اسد الغابه ابن اثيرج 4 ص 25) زمخشري در «کشاف »، سيوطي در «درالمنثور»، هيثمي در«مجمع الزوايد» و ابن حجر در «صواعق المحرقه » و ده ها مفسر ودانشمند همين را ذکر کرده اند.

و علي «خير البريه » است. او بهترين مخلوقات و برترين آفريدگان آفريدگار متعال است. او والاتر و شريف تر و افضل همه انسان هاي روي زمين است. و پس از علي بهترين مردم، پيروانش هستند. من اين رانمي گويم که مفسران اهل سنت مي گويند، پس چرا خود جزء پيروان علي نمي شوند و چرا خود شيعه «خير البريه » نمي شوند و چرا از او فاصله مي گيرند.

ابن جرير طبري در جلد30 صفحه 171 از تفسير معروفش «طبري » نقل مي کند که پيامبر در ذيل آيه «اولئک هم خير البريه » فرمود: «انت يا علي و شيعتک ». تو اي علي و شيعيانت بهترين مردم هستيد. چه گواهي و چه شاهدي بالاتر از خدا و رسولش سراغ داريد؟ پس چرا «اذن واعيه » نيست و چرا گوش شنوا وجود ندارد؟ سيوطي در تفسير الدرالمنثور به تفصيل بيشتر نقل کرده که جابربن عبدالله گويد: ما نزدپيامبر نشسته بوديم که ناگهان علي وارد شد. حضرت فرمود: «و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه به همان خدايي که جان من در قبضه او است سوگند که اين مرد و شيعيانش رستگاراننددر روز رستاخيز». سپس اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملواالصالحات اولئک هم خير البريه ».

و علي «اهل ذکر» است. پس هر چه را نفهميديم بايد از پيشگاه علي و آل علي سوال کنيم و بايد از علوم آنان بهره ببريم تا پاسخ سوال هايمان را دريابيم.

جابر جعفي نقل مي کند که وقتي آيه «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » نازل شد، علي عليه السلام فرمود: «نحن اهل الذکر ما اهل ذکريم ».(تفسير طبري،ج 17،ص 5) وعلي «رحمت خدا» است. و چه شيرين است سخن حق که مي فرمايد: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفر حوا هو خير مما يجمعون بگو به فضل خدا و به رحمتش اميدوار باشند و اين سان خرسند شوند که اين بهتر است از آنچه جمع مي کنند.»

ابن عباس مي گويد: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و مقصود از«رحمته » علي عليه السلام است. (تاريخ بغداد،ج 5،ص 15) و علي «صديق » است. هر جا سخن از رسول خدا است، پس از او به نحوي به علي اشاره شده است. در سوره زمر مي فرمايد: «والذي جاء بالصدق وصدق به اولئک هم المتقون و آن کسي که صدق و راستي را آورد و کسي که او را تصديق نمود، آنان تقوا پيشگان اند.» و در اينجا رسول خدا است که دليلي راستين از سوي پروردگارش آورده و پيام خدايش را به مردم ابلاغ کرده و کسي که از ساعت نخست، او را تصديق کرد و به اوايمان آورد و در تمام مراحل دعوت همراه او و پشتيبان او بود، علي بود.

آنچه در اين جا فهرست وار ياد آور شديم، کمتر از يکهزارم فضايل آن حضرت است که تنها در برخي از کتابهاي اهل سنت ديده شده واگر کسي بخواهد همه فضايل حضرت را از زبان حضرت رسول، صلي الله عليه و آله، به تنهايي ياد آور شود، مثنوي هفتاد من مي شود.

بي گمان آن همه فضائل و مناقب علي از زبان رسول گرامي اسلام در گه و بي گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفي نيست که سخن او سخن حق است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي ». پس آنچه پيامبر درباره علي گفته است، تکرار سخن پروردگار است. ولي چه رازي در اين امر نهفته است؟ و چرا پيامبر پيوسته از علي سخن مي گويد و نه تنها در جمع که اگر يک نفرهم در محضر مبارکش نشسته بود، به مناسبتي يا هم بدون هيچ مناسبت، بلکه ابتداء به ساکن، در مدح و وصف علي، سخن مي راند؟

شايد راز آن همه تاکيدهاي پي در پي رسول خدا صلي الله عليه و آله در اين باشد که خود مي ديد اين مردم پس از رحلت حضرتش با علي چه مي کنند! او سقيفه را و سقيفه سازان را مي ديد که چگونه پيش از خشک شدن آب غسل جسد مبارکش، گردهم مي آيند و تمام سخنان او راناديده مي گيرند و با يک توطئه از پيش ترسيم شده، علي را از حق خويش جدا مي سازند و خلافت را که امري است الهي به ديگري مي سپارند و سپس به يکديگر پاس مي دهند و علي را خانه نشين مي کنند و به اين هم بسنده نکرده که خانه اش را آتش مي زنند و همسرش را که تنها يادگار رسول خدا است به شهادت مي رسانند و آن روز هم که بافرياد عمومي مردم، خلاف به او منتقل مي شود، از همان روز اول، جنگ و کارزار را با او آغاز مي کنند و تا روز رسيدن به لقاي محبوب، ازجنگيدن و قتال او فروگذار نمي کنند.

پيامبر تمام اين رخدادهاي تلخ را مي ديد، و لذا بيشتر تاکيد برياري رساندن به علي و تاييد مطلق او مي کرد، شايد افرادي ازمهاجرين و انصار متاثر شوند و به احقيت علي معتقد گردند و درروزي که او غريب و تنها مي ماند، از او دفاع کنند و دست از اهل بيت رسول الله بر ندارند. و چقدر اينان کم بودند! همواره ياوران حق درتاريخ کم بوده اند. خود حضرتش مي فرمايد:

«لاتستوحشوا في طريق الهدي لقله اهله در راه حق از کمي يارانش نهراسيد». و سرانجام علي که صبرش کوه را به لرزه در مي آورد، دربرابر آن همه بي وفايي ها، نامردي ها، نفاق ها و آزارهاي دشمنان و يانا اهلان سست عنصر، فرياد بر مي آورد: خدا شما را بکشد. قلبم را پر از جراحت و سينه ام را مالامال از اندوه و غم کرديد... هان اينک عمر را از شست سال مي گذرد (ولي به سخنم گوش نمي دهيد و اطاعتم نمي کنيد) و کسي که اطاعت نشود، رايش پذيرفته نيست.» و اين چنين درد دل هاي علي بسياراست که نه تنها از دشمنان بلکه از ياران بي وفايش ناله مي کند وآن چه نگفته است بسيار زيادتر از گفتني ها است. به خدا هر گاه ناله هاي علي را مي خوانم، بيش از حادثه شهادتش دلتنگ و گريان مي شوم گو اينکه شهادت علي مايه آسايش و آرامش او بود که از دست اين نااهلان راحت شود و به دوست بپيوندد، چه او آن قدر به مرگ علاقه مند است که از کودک بر پستان مادر افزونتر.

و اين سان علي جهان را با قلبي پر از خون وداع مي کند و در شب قدر، رستگارانه به خداي کعبه مي پيوندد.

سلام و درود خدا بر علي و آل علي باد.