معاد چيست؟















معاد چيست؟



انسان وقتي مرد، بدنش تبديل به خاک مي شود اين خاک در اطراف جهان پراکنده مي شود بخشي از آن به استراليا مي افتد. بخشي به افريقا، بخشي وسط اقيانوس آرام و بخشي در قاره اي ديگر. حالا چطور باور کند که اين خاکهاي پراکنده جمع مي شوند و به موجود زنده تبديل شده و در محضر خداوند محاکمه مي گردند؟!

اميرالمومنين مي فرمايد: تو زندگي اولت را فراموش کردي و به همين دليل معاد را باور نمي کني. اول که خداوند ترا درست کرد، به همين گونه بود. ابتدا مشتي خاک بود، در اين خاک گندم و برنج کاشتند اين گندم و برنج را دو تن انسان نر و ماده خوردند و به صورت ويتامين و آب و املاح و ساير مواد غذايي درآوردند و از ترکيب اين مواد اسپرم ايجاد شد. اسپرم منتقل شد و با اوول ترکيب شد و نطفه شد و جنين شد و مراحل تکاملي خودش را طي کرد و بالاخره به شکل انساني در آمد. لذا مي فرمايد چرا معاد را انکار مي کني؟! مگر معاد غير از اين است؟! معاد هم تبديل خاک به انسان است اما با اختلاف مدت. در دنيا اين تبديل تدريجي انجام مي گردد و در آخرت دفعي و اعجازي اتفاق مي افتد. مانند آتش که به امر خداوند به صورت ناگهاني بر حضرت ابراهيم سرد شد. و يا خلقت حضرت آدم - عليه السلام- (پدر تمام انسانها) که ناگهاني اتفاق افتاد. و نيز خلقت حضرت عيسي که برخي از مراحل تکوين مانند تلقيح را طي نکرد و به گونه ي معجزه نطفه اش خلق شد. اما از اين موارد استثنايي که صرفنظر نماييم عموم مردم خلقت تدريجي دارند سيکل انسان- خاک- گياه- حيوان و دوباره انسان را طي مي کنند بدن آدمي در خاک تجزيه شده يعني خاک انسان را مي خورد و از بين مي برد. سپس

[صفحه 23]

گياه خاک را مي خورد و از بين مي برد. آنگاه حيوان گياه را مي خورد و از بين مي برد. و بالاخره انسان حيوان را مي خورد و از بين مي برد (البته گاهي انسان مستقيما گياه را مي خورد مانند ميوه و سبزي و گاهي هم گوسفند علف را مي خورد و انسان گوسفند را مي خورد) و اين تبديلات چهار يا سه مرحله اي دائما در همين دنيا اتفاق مي ا فتد ولي انسان توجه نمي کند.

اميرالمومنين مي فرمايد معاد هم اين چنين تبديلي دارد ولي به طور ناگهاني و بدون واسطه ي گياه و حيوان، خداود خاک را به انسان تبديل مي نمايد. تعجب هم ندارد! چون اين تبديل هميشه در همين دنيا هست و اتفاقا قضيه بر عکس است، حضرت مي فرمايد انکار معاد تعجب دارد. اصلا انکار معاد، دليل اقرار معاد است چون وقتي انسان معاد را انکار مي کند ثابت کرده است که خاک به سخن آمده است و معاد هم چيزي غير از اين است. (دقت کنيد)!

مولوي تمثيل زيبايي دارد که با اين بحث بسيار مناسب است او مي گويد کسي که سير و پياز بسيار خورده و دهانش بدبو شده است اگر سير خوردنش را انکار کند بوي سر او را رسوا مي کند يعني خود انکار دليلي بر اقرار است انکار نشان دهنده ي اثبات است. او مي گويد:


گر خوري سوگند من کي خورده ام
وز پياز و سير تقوي کرده ام


آن دم سوگند غمازي کند
بر دماغ همنشينان بر زند


تو همي خسپي و بوي آن حرام
مي رسد تا آسمان سبز فام


همره انفاس زشتت مي شود
تا به بوگير گردون مي رسد[1] .


حضرت مي فرمايند سخن گفتن انسان دليل بر اين است که خاک مي تواند انسان شود. اين دليل اختصاص به شيعه ندارد سني هم نمي تواند آن را رد کند مسيحي هم نمي تواند مارکسيست هم قدرت ندارد و خلاصه هيچ انسان عاقلي نمي تواند مخالف آن باشد. لذا انسانهاي عاقل و منصف با هر کيش و آئيني در مقابل حضرت علي و نهج البلاغه تعظيم کرده اند.

[صفحه 24]

حضرت مي فرمايد خدايي که ترا از خاک به ميوه تبديل کرد و از ميوه به جنين و از جنين به نوزاد و از نوزاد به کودک و جوان و پير، همان خدا مي گويد اي انسان مرحله ي ديگري هم هست. چه دليلي دارد به شما دروغ بگويد؟ و شما چه حقي داريد انکار کنيد؟! اگر هم انکار کنيد گردش و حرکت طبيعت متوقف نمي شود. شما اگر بگوييد که اين روز روشن و پر فروغ هشتساعت ديگر به شب تاريک و تيره تبديل نمي شود اين عمل اتفاق خواهد افتاد و شب فرامي رسد اگر باور نکنيد که اين درخت چناري که اينجا هست يک روزي هيزم زير پلو مي شود، خواهد شد. شخص عاقل مي گويد: هزاران درخت چنار (که مانند اين درخت است) الان هيزم زير ديگ شده و اين هم خواهد شد او ميگويد خداوند حکيمي که انسان را آفريده، پيامبراني برايش فرستاد، قرآن و کتاب آسماني ديگري برايش فرستاده، حتما بدون هدف و غرض نبوده است. و اگر بگويد من بعد از اين دنيا، شما را به عالم برزخ مي برم و پس از آن حساب و کتاب و قيامت در کار است و شما را به بهشت يا جهنم مي برم مطلب درستي گفته است. مطابق عقل و عدل فرموده است.

حضرت در همين حکمت نهج البلاغه، جمله ي ديگري دارند، مي فرمايند: عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذي منه هرب و يفوته الغني الذي اياه طلب از آدم بخيل در شگفتم که فقر و تنگدستي را که از او گريزان است به سويش مي شتابد و بي نيازي و توانگري را که مي خواهد، از دست مي دهد. الان مثل فقيران زندگي مي کند به خيال اين که مبادا روزي فقير شود! از يک طرف در ذهنش از فقر فرار مي کند و در عمل مثل فقيران زندگي مي کند. من از اين تضاد در پندار و کردار او تعجب مي کنم. همچنين در فکر و انديشه دنبال بي نيازي و رفاه است اما در عمل آن را از دست مي دهد. من از اين دو عمل متضاد با فکرش در شگفتم. با تعريف عمل شخص بخيل او را محکوم مي کند. با تعريف انکار معاد، قيامت را اثبات مي کند. حضرت، بلاغت را به حد اعجاز رسانيده است. کدام شخص عادي

[صفحه 25]

مي تواند بخيل را اين گونه معرفي کند؟!

همچنين در اين حکمت درباره ي معرفي شخص متکبر و کسي که در وجود خداود شک دارد و کسي که مرگ را فراموش کرده است سخنان بليغي دارند که متاسفانه فرصت توضيح آنها نيست.

تا اينجا چهارمين امتياز حکومت حضرت علي (ع) که آزادي دادن به مردم بود و يکي از ابعادش موعظه و نصيحت بود مطالبي بيان شد. ساير ويژگيهاي در مقاله ي ششم بحث مي گردد.


صفحه 23، 24، 25.








  1. مولانا جلال الدين مولوي- مثنوي معنوي، دفتر سوم، بازگشتن به حکايت پيل، ابيات 164 تا 168.