نظارت امام علي بر بازار











نظارت امام علي بر بازار



امام علي عليه السلام مردم را به تجارت، تشويق مي کرد تا از اين طريق، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.

جمله:

اِتَّجروُا بارَکَ اللَّهُ لَکُم

«تجارت کنيد خداوند به شما برکت دهد»[1] .

از آن حضرت، مشهور است.

امّا غير از تشويق، بر کار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعّاليت هاي تجاري شان را در چهار جوب اسلام، قرار دهند.

1- مرحوم کليني از جابر از امام باقر عليه السلام نقل مي کند که حضرت مي فرمود:

اميرالمؤمنين عليه السلام در کوفه در پيش روي مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مي آمد، در حالي که تازيانه اي در دست داشت که به آن «سبيبه»[2] مي گفتند.

در بازارهاي کوفه از اين بازار به آن بازار مي گشت و در مقابل هر بازاري مي ايستاد و خطاب به آنان مي فرمود:

«اي کاسب ها! از خدا بترسيد.»

تُجّار و کسبه وقتي صداي حضرت را مي شنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مي گذاشتند و از صميم قلب متوجّه فرمايشات اميرالمؤمنين عليه السلام مي شدند و با گوش خود مي شنيدند که مي فرمايد:

«طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان برکت دهيد،

به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديک شوند و با بردباري اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دوري کنيد، و ز دورغ گويي بپرهيزيد و از ظلم و ستم کناره بگيريد.

با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد کنيد، دور ربا نگرديد و در اندازه گيري و ميزان کم نگذاريد و اجناس مردم را بي ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روي زمين قرار ندهيد.»

به اين نحو به تمام بازارها يکي پس از ديگري سرکشي کرده و سپس برمي گشت و براي رسيدگي به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مي نشست.[3] .

2- در کتاب «غارات» از ابن سعيد نقل کرده است که امير مؤمنان عليه السلام به بازار مي آمد و خطاب به بازاريان مي فرمود:

«اي اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا که قسم خوردن سرمايه را نابود کرده و برکت را از بين مي برد.

تاجر فاجر است مگر آن کسي که حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.»

و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مي آمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مي کرد.[4] .

3- در دعائم الاسلام از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است که:

آن حضرت در حالي که تازيانه اي به دست مي گرفت در بازارها به راه مي افتاد و کساني را که در خريد و فروش مسلمين کم فروشي و يا تقلب مي کردند با آن تنبيه مي کرد.

اصبغ بن نباته مي گويد:

روزي به حضرت عرض کردم، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين کار را انجام مي دهم.

امام علي عليه السلام فرمود:

«اي اصبغ! اين چه نصيحت و خيرخواهي است؟»

اصبغ مي گويد:

حضرت بر مرکب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم يعني «شهبا» سوار مي شدند و تمام بازارها را يکي پس از ديگري زير پا مي گذاشتند.

روزي به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:

«اي قصابان! در کار گوسفندان شتاب مکنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.»

سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:

«خوب و بد خرما را در مَعرض ديدِ مُشتري قرار دهيد.»

بعد بين ماهي فروش ها رفت و فرمود:

«غير از ماهي حلال گوشت، ماهي ديگري نفروشيد، از فروش ماهي هايي که در دريا مرده و موجِ آب، آنها را بيرون انداخته خودداري کنيد.»

سپس به محله کناسه (محلي است در کوفه) آمد که در آن جا تجارتهاي مختلفي وجود داشت، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:

«اي بازرگانان! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسمهايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خودداري کنيد که خداوند متعال کسي را که به دورغ قسم خورده باشد، منزّه و پاک نخواهد کرد.»[5] .

4- مرحوم کليني قدس سره نقل مي کند که:

حضرت امير عليه السلام به کنيزي برخورد کرد که از قصابي گوشت مي خريد و مي گفت:

گوشت زيادتر بده.

اميرالمؤمنين عليه السلام به قصاب فرمود:

«گوشت را زيادتر بده، زيرا برکت را بيشتر مي کند.»[6] .

نظير اين حديث در «کنزالعمال» آمده که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود:

«زيادش کن، زيرا نيکوتر است براي فروش تو.»[7] .

5- در حديث ديگري آمده است که:

اميرالمؤمنين علي عليه السلام داخل بازار شد، و فرمود:

«اي جماعت گوشت فروش ها! هر کس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست»

مردي که به آن حضرت، پشت کرده بود، گفت:

قسم به کسي که در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.

امام عليه السلام بر پشت او زد و فرمود:

«اي گوشت فروش! چه کسي در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!»

گفت: پروردگار عالم.

امام فرمود:

«خطا رفتي، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابي نيست.»

آن مرد درباره کفاره سوگندي که ياد کرد، سؤال نمود.

امام عليه السلام فرمود:

«تو به پروردگار خود، قسم نخورده اي.»[8] .

6- کتابي از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مي کند که گفت: از مسجد که بيرون آمدم مردي از پشت سرم با صداي بلند گفت:

«دامن لباست را جمع کن تا لباست پاکيزه بماند و از بين نرود.»

پشت سر او به راه افتادم.

او دامني بر تن و ردايي بر دوش و شلاّقي در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مي آمد.

پرسيدم: اين مرد کيست؟

گفتند:

علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين عليه السلام است.

حضرت آمد تا اين که به بازار شتر فروش ها رسيد، به آنها چنين خطاب کرد:

«بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و برکت را نابود مي کند»

سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده اي را ديد که گريه مي کند، پرسيد: چرا گريه مي کني؟

گفت:

اين مرد خرمايي را به يک درهم به من فروخت ولي آقايم آن را قبول نکرده و پس داد.

اميرالمؤمنين عليه السلام به خرما فروش فرمود:

«خرما را بگير و درهمش را پس بده که اين برده از خود اختياري ندارد»

مرد خرما فروش اطاعت کرد و درهمش را پس داد.[9] .

7- مرحوم اربلي در «کشف الغمّه» نظير حديث فوق را نقل کرده و در آخر حديث مي گويد:

اميرمؤمنان عليه السلام پس از آن به بازار کرباس فروشان آمد، به پيرمردي فرمود:

اي پيرمرد! يک پيراهن به سه درهم مي خواهم.

چون پيرمرد امام را شناخت، حضرت از او خريد نکرد و به سراغ فروشنده ديگري رفت. باز او هم علي عليه السلام را شناخت.

حضرت از او هم پيراهن را نخريد.

امام وارد مغازه اي شد که نوجواني در آن جنس مي فروخت، از او پيراهني به سه درهم خريداري کرد و آن را پوشيد.

در آن حال مي گفت:

«حمد و سپاس خداي را که پوشاند مرا از پشم به طوري که هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم.»

شخصي آنجا حاضر بود سؤال کرد:

يا اميرالمؤمنين! اين که خواندي از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدي؟.

فرمود:

«از رسول خدا شنيدم که موقع پوشيدن لباسش چنين حمدي را مي کرد.»

در اين هنگام پدر جوانک، صاحب مغازه آمد.

شخصي به صاحب مغاه گفت:

خبر داري اميرالمؤمنين عليه السلام از پسرت پيراهني به سه درهم خريداري کرد؟

پدرِ پسرک گفت:

چرا دو درهم نگرفتي؟

بلافاصله يک درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالي که امام با جمعي از مسلمانان جلوي باب رحبه نشسته بودند.

عرض کرد:

يا اميرالمؤمنين! اين درهم را بگيريد؟

حضرت امير فرمود:

«شأن اين درهم چيست؟»

مرد گفت:

پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يک درهم زياد داده ايد.

امام عليه السلام فرمود:

باعَني رِضَايَ وَ أخَذَ رِضَاهُ

«من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت»

امام يک درهم را از او نگرفت.[10] .

در منابع متعدد حديثي و تاريخي آورده اند که:

علي عليه السلام به تنهايي در بازارها راه مي رفت و گمشدگان را راهنمايي مي کرد، به دنبال گمشدگان مي رفت و ناتوانان را دستگيري مي کرد.

8- در خبر ديگري آمده است که:

آن حضرت عليه السلام باربر را در حمل بار، کمک مي کرد و بر فروشندگان مي گذشت و اين آيه قرآن را براي آنان مي خواند:

تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَةِ نَجْعَلُهَا لِلَّذينَ لاَيُريدُونَ عُلُوّاً فِي الْأرْضِ وَ لاَفَسَاداً[11] .

«اين نعمت هاي بهشت براي کساني است که در دنيا قصد برتري طلبي و فساد انگيزي ندارند.»

و در بعضي روايات آمده است که آن حضرت عليه السلام مي فرمود:

«اين آيه درباره حاکمان و توانمندان از مردم، نازل گشته است.[12] .

9- روايت شده است که:

آن حضرت عليه السلام بالاي سر خياطي ايستاد و به او فرمود:

«اي خيّاط! مادرانِ فرزند مُرده به عزايت بنشينند، محکم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديک به هم سوزن بزن که از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که:

خداوند، خيّاط خائن را در روز قيامت (در حالي که جامه اي را که در دنيا دوخته و در آن خيانت کرده برتن اوست) محشور مي کند.

از اضافات پارچه بپرهز که صاحب جامه، نسبت به آنها مقدّم است.

آنها را براي خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (که پارچه کم آورده اند) بدهي و در مقابل آن، جبران و پاداش بخواهي.»[13] .

10- در حديث «حبابه» آمده است که گفت:

حضرت علي عليه السلام را در بين مأموران انتظامي ديدم شلاّقي در دست داشت و با آن، کساني که ماهي هاي بي فَلس و حرام و مارماهي و ماهي خاردار را مي فروختند تنبيه مي کرد.[14] .

11- ابن حزم در «المحلي» از حبيش روايت کرده که او گفت:

علي بن ابي طالب عليه السلام خرمن هايي را که در عراق احتکار کرده بودم را فقرا بخشيد که اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات کوفه سود مي بردم.[15] .

12- و نيز در همان کتاب از «ابي الحکم» نقل مي کند که گفت:

گندم هاي احتکار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود.[16] .









  1. وسائل الشيعه، ج12، ص5، حديث12.
  2. در حاشيه کافي، ج5 ص151 آمده است که: «سبيبه» يعني دو شقه و دو تکه، چون تازيانه حضرت دو سر و دو شعبه داشت که به آن سبيبه مي گفتند.
  3. فروع کافي، ج5 ص151؛ وسائل الشيعه، ج12، ص283؛ صدوق در امالي مجلس 75 روايت را به کمي تفاوت نقل کرده است.
  4. غارات، ج1 ص109 - و - خصال صدوق ج1 ص189.
  5. يا معشر التجار! انّ أسواقکم هذه تحضرها الايمان فشوبوا ايمانکم بالصدقة و کفوا عن الحلف فان اللَّه تعالي لا تقدس من حلف باسمه کاذباً» دعائم الاسلام، ج2، ص538، حديث 183.
  6. فروع کافي، ج5، ص152.
  7. کنزالعمال، ج4، ص38 حديث93.
  8. الغارات، ج1، ص112.
  9. التراتيب الاداريه، ج1، ص289؛ ابن عبدالبر مالکي در «استيعاب» نظير همين حديث را از «ابحر بن جرموز» از پدرش جرموز نقل کرده است. (استيعاب، در حاشيه اصابه، ج3، ص 48).
  10. کشف الغمه، ج1، ص219.
  11. سوره قصص، آيه 83.
  12. کنزالعمال، ج15، ص160؛ البداية و النهاية، ج8، ص5؛ تذکرة الخواص، ص216؛ حياة الصحابه، ج2، ص624.
  13. المستطرف، ج2، ص55 و56؛ ربيع الابرار، ج2، ص536 و 537؛ تنبيه الخواطر، ص42؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص472؛ الاصناف في العصر العباسي، ص103؛ تذکرة الخواص، ص116 و117.
  14. وسائل الشيعه، ج16، ص332.
  15. المحلي ابن حزم، ج7، ص573، مسئله 1567.
  16. المحلي ابن حزم، ج7، ص573، مسئله 1567.