رونق تجارت











رونق تجارت



بازرگاني و تجارت، نقش عمده اي در شکوفايي اقتصاد يک جامعه دارد، به طوري که بي ترديد مي توان گفت رابطه مستقيمي ميان پيشرفت اقتصادي و توسعه تجارت و بازرگاني است؛

به اين معني که هر جا فعاليّت هاي تجاري رونق داشته باشد، پيشرفت اقتصادي هم زياد مي شود.

از همين روست که تجارت در همه زمان ها، مظهر فعّاليّت هاي اقتصادي است.

و تُجّار و بازرگانان صالح طبقه ارزشمند جامعه به حساب آمده اند.

همه دولت ها و حکومت ها با هر عقيده و مرامي به ناچار، به مسئله تجارت و بازرگاني، اهميّت داده اند و بخش عمده اي از برنامه ريزي هاي خود را به اين امر اختصاص مي دهند، زيرا هرگاه فعّاليّت هاي تجاري، در کشوري دستخوش نابساماني گردد، در تمامي ارکان جامعه، أثر خواهد گذاشت و هرجا که امر بازرگاني بي رونق شود، توليد نيز نزول مي کند و با اين نزول پايه هاي اقتصادي مملکت، فرو مي ريزد.

تأمّلي کوتاه در علل سقوط اقتصادي برخي از کشورهاي پيشرفته امروز و در روزگاران گذشته نشان مي دهد که عوامل زير در فروپاشي اقتصاد آنان، بسيار مؤثّر بوده است:

نبودن راه هاي تجاري و بازرگاني مناسب؛

ناامني در راه ها؛

عدم قدرت مرکزي براي برقراري امنيّت در کشور؛

عوارض سنگين گمرکي و ماليت هاي نامعقول در راه ها و گذرگاه ها؛

پس از چندي که حکومت مرکزي در آن کشورها، قدرت يافت توانستند با اين آفت ها مبارزه کنند، و با رفع اين مشکلات و موانع، ميدان تجارت گسترش يافت و اقتصاد آن کشورها رو به شکوفايي گذاشت.[1] .

امام علي عليه السلام در عهدنامه مالک اشتر به تمامي اين مسائل اشاره فرموده است:

ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً: الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَالْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ، وَالْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ، وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ، وَجُلَّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَالْمَطَارِحِ، فِي بَرِّکَ وَبَحْرِکَ، وَسَهْلِکَ وَجَبَلِکَ، وَحَيْثُ لَا يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا، وَلَا يَجْتَرِؤُونَ عَلَيْهَا، فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لَا تُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَصُلْحٌ لَا تُخْشَي غَائِلَتُهُ.

وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَفِي حَوَاشِي بِلَادِکَ.

وَاعْلَمْ - مَعَ ذلِکَ - أَنَّ فِي کَثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِيحاً، وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَکُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَذلِکَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ، وَعَيْبٌ عَلَي الْوُلَاةِ.

فَامْنَعْ مِنَ الْإِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَنَعَ مِنْهُ.

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيکوکاري سفارش کن، بازرگاناني که در شهر ساکنند، يا آنان که همواره در سير و کوچ کردن مي باشند، و بازرگاناني که با نيروي جسماني کار مي کنند، چرا که آنان منابع اصلي منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگي و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگي از نقاط دور دست و دشوار مي باشند، از بيابان ها و درياها، و دشت ها و کوهستان ها، جاهاي سختي که مردم در آن اجتماع نمي کنند، يا براي رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمي آرامند، و از ستيزه جويي آنان ترسي وجود نخواهد داشت، مردمي آشتي طلبند که فتنه انگيزي ندارند، در کار آنها بينديش چه در شهري باشند که تو به سر مي بري، يا در شهرهاي ديگر، با توجه به آن چه که تذکّر دادم.

اين را هم بدان که در ميان بازرگانان، هستند کساني که تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتکار کننده اند، که تنها با زورگويي به سود خود مي انديشند.

و کالا را به هر قيمتي که مي خواهند مي فروشند، که اين سودجويي و گران فروشي براي همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگي بر زمامدار است.

پس از احتکار کالا جلوگيري کن، که رسول خدا صلي الله عليه وآله از آن جلوگيري مي کرد.»[2] .









  1. سن سيمون (1825 - 1760) فيلسوف اجتماعي فرانسوي مي گويد:

    «وجدان طبقاتي بازرگانان و پيشه وران از توليد و افزايش سرمايه شخصي از راه تبديل موادّ خام به کالاي مصرفي يا از تجارت، ناشي مي شود و آنان از اين جهت با طبقه حاکم اختلاف دارند.

    زيرا طبقه حاکم، قدرت خود را بر انسان ها إعمال مي کنند، ولي بازرگانان و پيشه وَران، سلطه خود را بر مادّه مي گسترند. از اين رو اينان را بايد طبقه صُلح طلب دانست که از وجودشان شرّ و فساد برنمي خيزد، برخلاف آنها بر انسان ها مسلّط مي شوند و دائم راه شرّ و سلطه جوئي را مي پيمايند.» (الطبقات الإجتماعيّه ص 47).

  2. نامه 95 / 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.