نپذيرفتن هديه شبهه ناك











نپذيرفتن هديه شبهه ناک



گرچه هداياي مردم را بايد پذيرفت، و با هداياي بهتر بايد به آنان پاسخ گفت، امّا اگر فردي با هديه اي بخواهد يکي از مسئولين حکومت را فريب دهد بايد، از آن پرهيز کرد.

اشعث بن قيس چون در يک مشکل قضائي درمانده بود، هديه اي براي حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام برد، تا افکار آن حضرت را به نفع خود تغيير دهد، امّا اميرالمؤمنين عليه السلام هديه او را نپذيرفت و چنين فرمود:

وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا،

فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ، أَمْ زَکَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ! فَقَالَ: لَا ذَا وَلَا ذَاکَ، وَلکِنَّهَا هَدِيَّةٌ.

فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهُبُولُ! أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لَتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا، عَلَي أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاکُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.

مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَي، وَلَذَّةٍ لَا تَبْقَي! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

«از اين حادثه شگفت آور اينکه شب هنگام کسي بديدار ما آمد[1] و ظرفي سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجوني در آن ظرف بود که از آن تنفّر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمّي، يا قي کرده آن مخلوط کردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زکاة يا صدقه؟ که اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم حرام است.

گفت: نه، نه زکاة است نه صدقه، بلکه هديه است.

گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدي که مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدي؟ يا هذيان مي گوئي؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرماني کنم که پوست جوي را از مورچه اي به ناروا بگيرم، چنين نخواهم کرد، و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است، علي را با نعمت هاي فناپذير، و لذّت هاي ناپايدار چه کار؟!

به خدا پناه مي بريم از خفتن عقل، و زشتي لغزش ها، و از او ياري مي جوئيم.»[2] .









  1. نوشتند که اشعث بن قيس بود.
  2. نهج البلاغه خ224 و امالي صدوق ص369 و تذکرةالاولياء ابن جوزي ص155 و ربيع الابرار زمخشري ورقه 230 خطّي: و مناقب ابن شهر آشوب ج2 ص109.