عدالت در توزيع











عدالت در توزيع



انسان ها غالباً در کمند کشش ها و جاذبه هاي مادّي و دنيوي هستند. اگر کسي يا کساني به تمتّع هاي دنيوي خو کردند و زندگي را از متاع دنيوي انباشتند و در بهره وري از آن، رفاه زدگي و تنعّم پروري را پيشه ي خود ساختند، جدا شدن از آن، بس دشوار خواهد بود.

پس از رسول خدا و به روزگار خلافت خلفاي سه گانه، از جمله سياست هاي غلط، تطميع چهره هاي موجّه، و تبعيض در بهره ور ساختن خواصّ وابسته بود. بدين سان، کسان بسياري برکشيده شدند که آن جايگاه عالي، شايسته ي آنان نبود و کساني فرو افتادند

[صفحه 118]

که به ناحق، بر آنها ظلم روا شده بود.

اکنون امام، آهنگ زدودن اين فاصله ي وحشتناک طبقاتي و نابساماني بهره وري کسان را از حکومت داشت و اين مطلب را به صراحت، در يکي از آغازين خطبه هايش بيان کرده بود.[1] .

روشن بود که اين سياست، کسانِ بسياري را عليه امام برمي انگيخت و آنان- که غالباً از خواص و چهره هاي موجّه بودند- با ترفندهاي گونه گون، عوامِ بسياري را براي توجيه مخالفت هايِ خود و پنهان داشتن راز جدايي از علي عليه السلام به دنبال خود مي کشاندند.

چنين بود که علاقه مندان به امام علي عليه السلام، مکرّرا از او مي خواستند که از اين سياست، روي گردانَد و رؤساي قبايل و چهره هاي پرنفوذ سياسي و شخصيت هاي پُر طمطراق بهره ور از امتيازات اقتصادي ويژه را براي مدّتي فراموش کند و با آنها و بهره وري هايشان برخورد نکند؛ امّا امام، آن پيشنهادها را با اصول و مباني حکومت علوي در تضاد مي ديد و از پذيرش آن، تن مي زد. گويا امام، پذيرفتن آن پيشنهادها را نوعي دست کشيدن از اهداف و آرمان هاي حکومتي اسلام مي دانست و نمي پذيرفت.

اکنون به نمونه هايي از اين گونه پيشنهادها و پاسخ هاي امام، بنگريم:

1. در کتاب الغارات چنين آمده است:

علي عليه السلام، از فرار مردم به سوي معاويه، نزد مالک اشتر، شکوه کرد. اشتر گفت: اي اميرمؤمنان! ما با مردمان بصره، با همراهي بصريان و کوفيان جنگيديم و رأي [همگان] يکي بود، و پس از آن، اختلاف کردند و دشمني برپا داشتند، نيّت ها سُست شد و عدالت، کم گرديد؛ و تو آنان را به عدالت مي خواني و با حق، در ميانشان رفتار مي کني و حقّ فروافتادگان را از مهتران مي ستاني و آنان، نزد تو بر فروافتادگان، برتري ندارند. گروهي

[صفحه 119]

از آنان که با تو بودند، وقتي به اين امر مبتلا شدند، ناله سر دادند و از اين عدالت، اندوهناک گشتند. [امّا] هديه هاي معاويه، نزد ثروتمندان و بزرگان بود و جان مردم به سوي دنيا پَر کشيد، و کم اند آنان که بهره اي از دنيا ندارند، و بسياري شان، کساني اند که حق را دور مي افکندند و با باطل، همراهي مي کنند و دنيا را ترجيح مي دهند. اگر بر آنان بذل و بخشش کني، گردن هاي مردم، به سوي تو کشيده شود و خيرخواهي شان را به سوي خود کشاني و دوستي شان برايت خالص گردد. خداوند، کارت را سامان دهد اي اميرمؤمنان! دشمنت را نابود گرداند و جمعيّت آنان را پراکنده سازد و حيله ي ايشان را سست گرداند و کارهاشان پراکنده کند، که او به آنچه مي کند، داناست.

علي عليه السلام در پاسخ او، خدا را سپاس گفت و بر او درود فرستاد و فرمود: امّا آنچه گفتي رفتار و منشم برپايه ي عدالت است، به درستي که خداوند مي فرمايد: «هرکه کار شايسته کند، به سود خود اوست؛ و هرکه بدي کند، به زيان خود اوست، و پروردگارِ تو به بندگان [خود]، ستمکار نيست»؛ و من از اين که کوتاهي کرده باشم در آنچه گفتي، هراسان ترم.

و امّا آن که بر زبان آوردي که حق، بر آنان، گران است و بدين سبب، از ما جدا شدند. پس خداوند، آگاه است که آنان، از ستمِ [ما] از ما جدا نشدند و آن گاه که از ما کناره گرفتند، به عدالت فراخوانده نشدند؛ [بلکه] جز دنياي فاني را که گويا از آن جدا شده اند، نجُستند و روز رستاخيز، مورد بازخواست قرار گيرند که: آيا دنيا را طلب کردند يا براي خدا رفتار کردند؟

و امّا داستان بذل و بخشش و خريدن مردان که بر زبان راندي، به درستي که ما را توان آن نيست که از ثروت هاي عمومي، به هرکس بيش از حقّش بپردازيم، که خداوند فرمود و سخنش حقّ است: «بسا گروهي اندک که بر

[صفحه 120]

گروهي بسيار، به اذن خدا پيروز شدند، و خداوند، با شکيبايان است». و محمد صلي الله عليه وآله را به تنهايي برانگيخت و پس از مدّتي، اندک او را بسيار کرد و گروهش را پس از خواري، عزيز گردانيد، و اگر خداوند بخواهد، ما را براي کار بگمارد و دشواري ها را برايمان هموار گرداند و سختي ها را آسان سازد.

و من آنچه از رأيت که خشنودي خدا در آن است، پذيرا باشم و تو از امين ترين ياران مني و مورد اعتمادترين آنها و خيرخواه ترين و صاحب نظرترين آنان نزد من هستي.[2] .

2. در همان کتاب، از ربيعه و عماره، چنين گزارش شده است:

گروهي از ياران علي عليه السلام نزد او رفتند و گفتند: اي اميرمؤمنان! اين ثروت ها را ببخش و اشراف و بزرگان عرب و قريش را بر آزاد شده هاي غير عرب، برتري ده، و نيز آن که را از مخالفتش فراوانش هراس داري [برتري ده].

[ربيعه] گويد: آنان، اين سخن را از آن رو گفتند که معاويه، با آنان که به سويش مي رفتند، چنين مي کرد.

علي عليه السلام به آنان فرمود: آيا مرا فرمان مي دهيد که پيروزي را با ستم بجويم؟ به خدا سوگند، چنين نکنم تا خورشيد طلوع مي کند و ستاره اي در آسمان مي درخشد. به خدا سوگند، اگر اين ثروت ها از آنِ من بود، به برابري ميانشان رفتار مي کردم، چه رسد که اينها اموال عمومي است.[3] .

[صفحه 121]

3. سهل بن حنيف- که فرماندار امام علي عليه السلام در مدينه بود- نامه اي براي حضرت فرستاد و گزارش داد که گروهي از مردم مدينه به معاويه پيوسته اند. امام، در پاسخش نوشت:

پس از حمد و سپاس خدا؛ به من خبر رسيده که گروهي از مردمي که نزد تو به سر مي برند، پنهاني نزد معاويه مي روند. دريغ مخور که شمارِ مردانت کاسته شود و کمکشان از دستت رود. در گمراهي آنان و رهايي تو، فرارشان از هدايت و حقيقت به سوي کوري و ناداني بس.

آنان، مردم دنيايند و بدان رو کرده و شتابان در پي اش افتاده اند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و آن را فهم کردند و دانستند که مردم، در ميزان عدالت، در حق برابرند. پس به سوي برتري جويي گريختند. دور باشند از رحمت خدا!به خدا آنان، از ستمي نگريختند و به عدالت نرسيدند و ما در اين کار، اميدواريم که خداوند، دشواري ها را هموار، و سختي ها را آسان سازد، ان شاء اللَّه! والسلام![4] .


صفحه 118، 119، 120، 121.








  1. ر ک: ح 62.
  2. موسوعة الامام علي بن أبي طالب عليه السلام، ج 7، ص 171.
  3. همان، ص 173.
  4. همان جا.