خيانت خواص و پيروي عوام











خيانت خواص و پيروي عوام



در روزگار حاکميت امير مؤمنان، نقش بنيادين در تصميم گيري هاي غالب مردم را رؤساي قبايل، ايفا مي کردند. امام، بسي تلاش کرد تا معيارگرايي را در صفحه ي ذهن و

[صفحه 106]

صحنه زندگي مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معيار حق برگزينند و مردمان را بدان بسنجند، نه اين که حق را با معيارهاي افراد و شخصيت ها و...[1] .

متأسفانه، تلاش امام علي عليه السلام در اين زمينه، به نتيجه ي مطلوب نرسيد.چيرگي وضع بدان گونه که گفته آمد، مانع جدّي اصلاحات بنيادي حکومت علوي بود، واين براي امام، سخت رنج آور بود که تصميم هاي ايشان، گاه با مخالفت فردي که جمعي انبوه را به دنبال داشت، ستَرْوَن مي ماند. امام، اين فضايِ ملال آور را بدين سان ترسيم کرده است:

الناس ثلاثة: فعالم ربّاني، ومتعلّم علي سبيل نجاة، وهمج رعاع أتباع کلّ ناعق يميلون مع کل ريح، لم يستضيؤوا بنور العلم ولم يلجؤوا الي رکن وثيق.[2] .

مردم، سه دسته اند: عالم ربّاني، آموزنده اي که در راه رستگاري است، و فرومايگاني به هر سو رونده که در پي هر بانگي و با هر باد، به سويي روند. نه از روشني دانش، فروغي يافتند، و نه به سوي پناهگاهي استوار شتافتند. امام علي عليه السلام، در اين بيان ارجمند، مردمان را در گزينش راه زندگي به سه گروه تقسيم کرده است:

1. دانشوراني راه يافته: «عالم ربّاني»؛

2. جستجوگرانِ حق و راهيانِ رهايي از تاريکي و تباهي: «متعلّم علي سبيل النجاة»؛

3. مردماني که نه راه درست و استوار را مي شناسند، و نه جهت حرکت را مي دانند؛ بلکه در تصميم بر حرکت پيروي ناآگاهانه از خواص و شخصيت ها، آنان را جهت

[صفحه 107]

مي دهد. امام، آنان را «هَمَجٌ رعاع» ناميده است؛ مگس هاي خُردِ نشسته بر صورت چارپايان، و فرومايگان احمقي که با هر بادي به سويي حرکت مي کنند و بدون دستيابي به موضعي استوار، با هر جرياني، به يک سو مي شوند.

در تحليل امام، کساني که نه راه درست زندگي را مي دانند و نه به خود اجازه ي انديشيدن و دانستن مي دهند و از سرِ ناآگاهي، از ديگران پيروي مي کنند، مگس هايي را مانند که گرداگرد نادان تر از خود، گِرد آمده اند و از آن، بهره مي جويند. اين گونه کسان، نه پايگاه فکري استواري دارند ونه در موضعي استوار، توانِ ايستادن دارند. ايشان، بدون توجّه به اين که پيشرو آنان کيست و بدون دريافتن اين که حق مي گويد يا باطل، تنها بدين جهت که وجاهت و رياستي دارد و عنوان رياست قبيله را يدک مي کشد و يا عنوان رياست حزب را بر پيشاني دارد، يا به هر دليل ديگري، در ذهن و جان او از احترامي ويژه برخوردار است و از او پيروي مي کنند، درستْ مانند مگسي که به هر سو باد وزد، روانه مي شوند، بدون اين که چرايي حرکت و جهت آن را دريابند. براي علي عليه السلام، بسي رنج آور بود که بخش عظيمي از مردم معاصر او در گروه سوم، جاي داشتند. امير مؤمنان، با توده اي عظيم رو به رو بود که نه اهل تشخيص بودند و نه در راه تحقيق.

و گدازنده تر و تلخ تر از آنچه ياد شد، فقدان همدلي براي شنيدن اين مسائل و مصائب اجتماعي، و نبودِ هوشمنداني است که امام، اين همه را با آنان در ميان نهد. به ديگر سخن، علي عليه السلام نمي تواند از دردها پرده برگيرد و بگويد که با چه کساني همراه است و بر چه مردماني حکم مي راند؛ و چون آهنگ واگويي برخي از آنچه را که با آن درگير است، با يکي از خواص خود (کميل) داشت، دست او را مي گيرد و به صحرا مي برد و با اندوه و آه، بر اين واقعيت صادق تلخ و گدازنده، تأکيد مي کند که براي همگان، آنچه را

[صفحه 108]

که خواهد گفت، گفتني نيست و بسياري تاب شنيدن آنها را ندارند، و اين که هر انساني از ظرفيت فکري و روحي بيشتري برخوردار باشد، ارزشمندتر است و...آن گاه، امام از راز حمايت نکردن مردم پرده بر مي گيرد و ريشه ي تمامي ناهنجاري ها و رويگرداني ها از اصلاحات و برنامه هاي اصلاحي خود را جهل مردم وپيروي ناآگاهانه از خواص خيانتکار، معرّفي مي کند.


صفحه 106، 107، 108.








  1. ر.ک: ص 341: «سياست هاي فرهنگي حقّ مداري در شناخت مردان».
  2. نهج البلاغه، حکمت 147.