طرح مسئله











طرح مسئله



اکنون اندکي ابعاد موضوع را بکاويم و مسئله را به روشني طرح کنيم. پرسش بنيادين اين است که فاصله گيري مردم از حکومت، آن هم بدان گستردگي، در زماني که به واقع چندان طولاني نبوده است، به چه دليل بوده است؟ چرا امام،عملاً نتوانست حمايت گسترده مردم را از حکومت، حفظ کند؟ چرا در حکومت امام علي عليه السلام، رشته ي الفت در ميان مردم گسست و ميان مردم، تفرقه افتاد و امام نتوانست بين کساني که يکسر با او بيعت

[صفحه 100]

کرده بودند، الفت ايجاد کند و «وحدت کلمه» را در ميان آنان، استوار بدارد؟چرا در روزگار پايان عمر، از عدم حمايت مردم در راه تحقّق آرمان هاي بلندش و شکل دادن به اصلاحات، شکوه مي کرد و دردگذارانه مي فرمود:

هيهات! أن أطلَعَ بکم سَرار العدل أو أقيم إعوجاج الحق.[1] .

هيهات که به ياري شما تاريکي را از چهره ي عدالت بزدايم و کجي اي را که در حق راه يافته، راست نمايم.

چرا آنان را درد جانکاه حيات سياسي خود دانسته، مي فرمود:

أريد أداوي بکم وأنتم دائي.[2] .

مي خواهم به وسيله ي شما درمان کنم؛ اما شما درد من هستيد.

و از نافرماني و سرکشي ها ناله مي کرد و مي فرمود:

منيت بمن لا يطيع.[3] .

به کساني مبتلا شدم که پيروي نمي کنند.

و از گرايش هاي پراکنده، وانبوه بي ثمرِ حضور با دل هايِ ناپيوسته شان شکوه مي کرد و مي فرمود:

لا غناء في کثرة عددکم مع قلّة اجتماع قلوبکم.[4] .

بي نيازي با شمارِ بسيارتان نيست، با آن که دل هايتان، کم به هم بپوسته است.

[صفحه 101]

و داشتن ياراني اندک در حدّ نيروهاي بدر را تمنّا مي کرد و مي فرمود:

لو کان لي بعدد أهل بدر...[5] .

اگر ياراني به تعداد بدريان داشتم...

و...

باري، آن همه واپسگرايي، پس از آن رويکرد شگرف در هنگامه بيعت، ريشه در چه داشت؟

آن تنهايي شگفت آور، پس از آن هجوم ناباورانه در تأييد وهمراهي، آيا نشان دهنده ي آن نيست که حکومت کردن بر اساس مباني سياسي علوي و با شيوه ي رفتاري حکومتي علوي، عملاً و در عينيت جامعه، امکان پذير نيست ومدينه ي فاضله ي علوي، صحنه اي جز صفحه ي ذهن و عالم پندار ندارد؟

در اين بحث مي کوشيم تا در حدّ توان و امکان، بر اساس متون تاريخي و واقعيت جامعه ي اسلامي آن روز، به پاسخ سؤال ياد شده بپردازيم. امّا پيش تر، سزاوار است که چند نکته را، گرچه گذرا، طرح کنيم:


صفحه 100، 101.








  1. ر.ک: موسوعة الإمام علي بن أبي طالب، ج 7، ص 29.
  2. همان، ج 6، ص 227 (ح 2609).
  3. همان، ج 7، ص 26.
  4. همان، ص 28.
  5. همان، ص 32.