وحدت رويه قضايي











وحدت رويه قضايي



391. امام علي عليه السلام- در عهدنامه اش به مالک اشتر-:... سپس به گزارشگران اخبار قضايي از اطراف حکومتت [توجّه کن] که قاضياني براي اطراف مملکت [انتخاب شوند] که اختلاف نمي ورزند و به حکم خدا و سنّت رسول خدا پشت نمي کنند؛ چرا که اختلاف در حکم، موجب تباه سازي عدل و خطري براي دين و سبب جدايي است. به درستي که خداوند، بيان کرده که چه بياورند و به چه بپردازند، و دستور داده آنچه را که نمي دانند، به کساني که خداوندْ دانشِ کتابش را به آنان سپرده، برگردانند.

همه ي اختلاف قُضات آن است که بين خود، سر به طغيان آورند و بي توجّه به [نظر]آن کس که خداوند، ولايت او را واجب کرده، هر يکْ خودسرانه رأي دهند که کار دين و ديندران، با چنين روشي به اصلاح و نيکي نينجامد؛ ولي بر حاکم است که به موجب قانون و سنّتي که در دست دارد، داوري کند و چون از آن درمانْد، داوري را به شايستگانش رجوع دهد، و اگر به داور شايسته اي دسترس نداشت، با ديگر دين شناسان مسلمان، رايزني و مباحثه کند و حق ندارد آن را به ديگري واگذارد.

ودو قاضي ملّت اسلام را نشايد که در اختلاف حکم خود، پافشاري کنند وآن را به وليّ امربين خود، رجوع ندهند تا اوطبق دانشي که خداوندبه او آموخته، داوري کند و هر دو به داوري او، چه موافق و چه مخالف نظر ايشان باشد، رضا دهند.

[صفحه 521]

در اين باره نيکْ نظر کن؛ زيرا اين دين [و آيين دادرسي] روزگاري به دست تبهکاران، اسير بوده است و به هواي نفس با آن رفتار مي شده و دنيا را بدان مي خواسته اند.

به قاضيان شهرهاي خود بنويس تا هر حکمي را که در حق و ناحق بودنش اختلاف دارند، به تو ارجاع دهند. سپس آن احکام را بررسي کن و هرچه را موافق کتاب خدا و سنّت پيامبر او و دستور امام توست، امضا کن و آنان را به اجراي آن وادار؛ و هرچه بر تو مشتبه شد، دين شناساني را که نزدت هستند، گِرد آور و با ايشان، مباحثه کن. آن گاه، آراي دين شناسان مسلمان حاضر، بر هرچه قرار گرفت، همان را امضا کن؛ زيرا هر حکمي که مورد اختلاف شهروندان است، به امام ارجاع مي شود و بر امام است که از خدا ياري جويد و در برپاداري حدود و واداشتن شهروندان به فرمان خدا بکوشد، و نيرويي جز به خداوند نباشد.

392. امام علي عليه السلام- در نکوهش اختلاف عالمان در فتوا-: بر يکي از آنان، واقعه اي در حوزه يکي از احکام، عرضه مي گردد و او بر پايه رأي خود، در آن حکم مي کند. آن گاه، همان واقعه بر ديگري عرضه مي گردد و او برخلاف اوّلي حکم مي کند. آن گاه، قُضاتْ نزد پيشوايي که آنان را به قضاوت گمارده، جمع مي شوند و او رأي همه را درست مي داند، با آن که خدايشان يکي است، پيامبرشان يکي است، و کتابشان يکي است.

آيا خداوند سبحان به آنان دستور داد که اختلاف کنند و آنان، پيروي کردند؟!يا آن که خداوند، از اختلافْ بازشان داشت و آنان نافرماني کردند؟ آيا خداوند سبحان، ديني ناتمام فرو فرستاد و از آنان براي تکميلش کمک جُست؟! يا آنان با خداوند، شريک اند و رواست که نظر دهند و بر خداوند است که بپذيرد؟! يا آن که خداوند سبحان، دينِ کاملي فرو فرستاد و پيامبر صلي الله عليه وآله در رساندنش کوتاهي کرد؟! چرا که خداوند سبحان مي گويد: «ما در آن کتاب، چيزي را فروگذار نکرديم»، و در آن کتاب، تبيين هر چيزي است و [خداوند] ياد کرد که پاره اي از قرآن، پاره ي ديگرش را تصديق مي کند و در آن، اختلافي نيست و فرمود: «اگر از نزد غير خدا بود، در آن اختلاف فراوان مي يافتند»، و قرآن، ظاهري زيبا و باطني ژرف دارد؛ شگفتي هايش سپري نگردد، غرايب آن به پايان نرسد، و تاريکي ها جز بدان زدوده نشوند.

[صفحه 522]


صفحه 521، 522.