كوشش در يكپارچگي امّت











کوشش در يکپارچگي امّت



360. امام علي عليه السلام- از نامه اش به ابو موسي اشعري در پاسخ به مسئله حکميت-: همانا بسياري مردم، از بسياري از بهره هايشان، بي نصيب ماندند. پس به دنيا رو آوردند و از روي هوا سخن گفتند. من در اين کار، به جايگاهي شگفت رسيدم. مردمي بر آن گِرد آمدند که از خود، خشنود بودند. من اکنون دُمَلي را درمان مي کنم که مي ترسم سرنگشايد؛ و بدان که در يکپارچه کردن امّت پيامبر و الفت آنان، کسي از من حريص تر نيست. من بدين کار، پاداش نيکو و بازگشتي کريمانه بجويم، و بدانچه با خود عهد کردم، وفا کنم.

361. امام علي عليه السلام- در پرهيز دادن از فتنه ها-: پس تابلوهاي فتنه ها و نشانه هاي بدعت ها مباشيد و آن را که پيوند جماعت مسلمانان، بدان استوار است و ارکان اطاعت بر آن پايدار، بر خودْ لازم شماريد.

362. امام علي عليه السلام- از سخنش با خوارج-: با اکثريت، هم داستان شويد، که دست خدا همراه جماعت است؛ و از تفرقه بپرهيزيد، که آن که از مردم جدا افتد، بهره ي شيطان است، چنان که گوسفند دور مانده از گلّه، نصيب گرگ است. 363. امام علي عليه السلام: مي بايد اسلام و متانتش شما را از ياغيگري و ياوه گويي باز

[صفحه 498]

دارد و کلامتان يکي شود. بچسبيد به دين خدا که جز آن، از کسي پذيرفته نيست، و [بچسبيد] به کلمه اخلاص که سبب استواري دين است.

364. امام علي عليه السلام: بپرهيزيد از دگرگوني در دين خدا، که همراه جماعت بودن در حقّي که آن را خوش نمي انگاريد، بهتر است از پراکنده شدن به خاطر باطلي که آن را دوست مي داريد! و همانا خداوند سبحان، به کسي به خاطر جدايي خيري نبخشيد، نه از گذشتگان و نه از باقي ماندگان.

365. امام علي عليه السلام: به درستي که شيطان، راه هايش را بر شما هموار گردانَد و مي خواهد دينتان را بند بند، بگسلد و پراکندگي را جايگزين پيوند سازد و با تفرقه، فتنه و بحران را به شما بخشد. پس از دمدمه و وسوسه ي او روي برگردانيد.

366. امام علي عليه السلام: به خدا سوگند، امّتي پس از پيامبرش اختلاف نکند،جز آن که باطل ها بر حق هايش غالب گردد، مگر آنچه خدا خواهد.

367. امام علي عليه السلام: به خدا سوگند که من گمان دارم اين گروه، به زودي بر شما پيروز گردند، به سبب اجتماعشان بر باطل خود و پراکندگي شما از حقّتان.

368. امام علي عليه السلام- در پرهيز دادن امّت از پراکندگي-: بپرهيز از آنچه بر امّت هاي پيشين فرود آمد، از کيفر بر کردار ناشايست و رفتار پست! پس نيک و بد احوالشان را به ياد آريد، و برحذر باشيد از اين که مانند آنان شويد!

و چون در خوش بختي و بدبختي شان انديشيديد، به چيزي بچسبيد که آنان

[صفحه 499]

را عزيز گردانْد و دشمنان را از آنان، دور ساخت و سلامتي بدان سبب بر ايشان، طولاني گشت و نعمت، در برابرشان تسليم شد، و رشته بزرگواري، با آن استوار شد، و آن، دوري از پراکندگي و چسبيدن به الفت و يکديگر را بدان واداشتن و سفارش کردن است؛ و بپرهيزيد از هر کاري که پشت آنان را شکست و نيروشان را سست کرد از کينه ي هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه کاشتن و به يکديگر پشت کردن و دست از ياري يکديگر کشيدن!

و در احوال گذشتگانِ مؤمن پيش از خود بنگريد که در آزمون و بلا چگونه بودند؟ آيا سنگين ترين بندگان از جهت بار، و کوشاترين در بلا، و در تنگناترين مردم دنيا از جهت احوال نبودند؟ فرعون ها آنان را به بندگي گرفتند و در عذاب سخت کشيدند و تلخي را جرعه جرعه، بدانان نوشاندند. پس پيوسته در خواريِ هلاکت و مقهور چيرگي بودند؛ نه چاره اي مي يافتند تا سر باز زنند، و نه راهي که عذاب را از خود دور کنند، تا اين که خداوند، شکيبايي آنان را بر آزار در دوستيِ خويش و بردباري آنان را در ناخوشايندي از بيم خود ديد. گشايشي از تنگناهاي بلا برايشان پديد آورد و از پسِ خواري،ارجمندشان کرد و آرامش را جايگزين بيم کرد. پس پادشاهانِ حکمران شدند و پيشوايانِ شاخص گشتند و کرامتِ خدا درباره شان بدان جا رسيد که آرزوها آنان را به نهايت نَبُرد.

پس بنگريد چه سان بودند هنگامي که گروه ها اجتماع داشتند، و آرزوها هماهنگ بود، و دل ها راست، و دست ها مددکار، و شمشيرها به ياري آخته و ديده ها نافذ،و تصميم ها يکي بود. آيا مهترانِ سراسر زمين نبودند و بر جهانيان، پادشاهي نمي کردند؟ پس بنگريد که پايانِ کارشان به کجا انجاميد؟ چون ميانشان جدايي افتاد و الفت به پراکندگي انجاميد و سخن ها و دل ها، گونه گون گشت و شاخه شاخه شده، با هم اختلاف کردند و پراکنده شده، با يکديگر نبرد کردند، در اين هنگام، خداوند، لباس کرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمت

[صفحه 500]

فراخ خويش را از دستشان به در کرد و داستان آنان، ميان شما مانْد تا عبرتي براي پندگيرنده باشد.

پس از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و پسران اسرائيل، پند گيريد که چه قدر حالت ها با هم متناسب است و نمونه ها به هم نزديک! در کار آنان به هنگام تشتّت و پراکندگي بنگريد. روزگاري که کسراها و قيصرها بر آنان پادشاهي مي کردند، آنان را از مَرغزارهاي پُر نعمت و درياي عراق و سرزمين هاي سرسبز مي ربودند و به زمين هايي که روييدني اش دِرَمْنه[1] بود و محلّ وزيدن باد و سختي زندگي، روانه مي داشتند. آنان را مستمند و تهي دستْ واگذاشتند، همنشينان بيابان و شتر، خوارترين امّت ها از جهت خانه، و خشک ترينشان از جهت کاشانه، و محلّ قرار. به دعوتي روي نياوردند تا بدان چنگ زنند و به سايه الفتي رو نکردند تا به عزّتش اعتماد کنند. حالت ها [شان] ناپايدار بود، دست ها [شان] گوناگون، جمعيتْ پراکنده، در بلاي سخت و وادي ناداني از دختران زنده به گور شده و بت هاي پرستيده شده و پيوندهاي بريده شده و غارت هاي پي در پي.

پس بنگريد به نعمت هاي خدا بر آنان، هنگامي که پيامبري برايشان برانگيخت. با آيينش، طاعتشان را گره زد و بر محور دعوتش، الفت آنان را بازسازي کرد. چگونه نعمت ها را با کرامت بر آنان، گسترانْد و جويبارهاي رفاه و آسايش را برايشان روان ساخت. آيين اسلام، آنان را بر سفره ي برکت ها نشانيد. پس در نعمت آن آيين، غرق گرديدند و در خرّمي زندگي، خرامان.

در سايه ي دولتي قاهر، زندگي شان به سامان شد و نيکو حالي، آنان را به عزّتي ارجمند کشانيد، و در سايه ي حکومتي پايدار، کارهاشان استوار گرديد. پس آنان، حکمرانانِ جهانيان شدند و پادشاهانِ سراسر زمين. کار کساني را به دست

[صفحه 501]

گرفتند که بر آنان حکومت مي کردند و بر کساني فرمان مي راندند که بر آنان، حکم مي راندند. نه قناتي بر آنان چشمه مي بست، و نه سنگي برايشان صدا مي کرد.بدانيد که شما رشته ي فرمانبرداري را پاره کرديد و با دستورات دوران جاهليت، در دژ خداوند که بر شما نهاده بود، رخنه کرديد. همانا خداي سبحان، بر جماعت اين امّت، منّت نهاد که با ريسمان الفت، آنان را به يکديگر پيوند داد؛ پيوندي که در سايه اش بخرامند و در پناهش بيارامند؛ در نعمتي که هيچ يک از آفريده ها قيمت آن را نداند؛ چرا که آن نعمت، از هر قيمتي برتر است، و از هر شرفي گران قدرتر.

ر. ک: سياست هاي قضايي/ص 529 «جايگاه مصلحت نظام اسلامي در افشاي حکم»؛ بخش چهارم/داستان سقيفه/انگيزه هاي بيعت امام پس از خودداري/ترس تفرقه.

[صفحه 502]


صفحه 498، 499، 500، 501، 502.








  1. گياهي است تلخ که خاصيت دارويي دارد و جانور روده و معده را مي کند.