كنار نهادن كارگزاران عثمان











کنار نهادن کارگزاران عثمان



66. تاريخ اليعقوبي: علي عليه السلام، کارگزاران عثمان را از شهرها بر کنار کرد، بجز ابو موسي اشعري را که مالک اشتر، درباره اش صحبت کرد و حضرت، وي را بر جاي گذارد.

67. الاختصاص: مردم نزد علي عليه السلام گرد آمدند و به وي گفتند: براي مخالفانت فرمان حکمراني صادر کن، آن گاه، آنان را کنار گذار. علي عليه السلام فرمود: «مکر و نيرنگ و خيانت، در آتش اند».

68. أمالي الطوسي- به نقل از سحيم-: هنگامي که با اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب بيعت شد، به وي خبر رسيد که معاويه، از آشکار ساختن بيعت، خودداري کرده و گفته است: اگر مرا بر حکومت شام و مسئوليت هايي که عثمان بر آنها گماشت، بازگمارَد، با وي بيعت کنم. پس از اين، مغيره نزد اميرمؤمنان آمد و گفت: اي اميرمؤمنان! معاويه را به نيکي مي شناسي و حاکمِ پيش از تو او را بر حکومت شام، گمارده است. تو هم او را بر آن کار بگمار تا رشته ي کارها از هم نگسلد. سپس اگر عقيده ات تغيير کرد، او را کنار بگذار.

اميرمؤمنان فرمود: «اي مغيره! آيا در فاصله ي نصب و عزل، حيات مرا تضمين مي کني؟». گفت: نه. فرمود: «آيا خداوندِ- عزّوجلّ- هيچ گاه از من نپرسد که چگونه او را بر دو مرد مسلمان در شبي تاريک گماردي؟ "و هيچ گاه گمراهان را ياور نگيرم"؛ ليکن به سوي او بفرست و او را به آنچه از حق نزد من است، فراخوان. اگر اجابت کرد، او يکي از مسلمانان است که حقوق و وظايفي مانند ديگران دارد، و اگر امتناع ورزيد، به خدا شکايت برم».

مغيره بازگشت و مي گفت: اينک از او شکايت کن و چنين سرود:

علي عليه السلام را درباره ي فرزند حرب، نصيحت کردم/او نصيحت را رد کرد. روزگار، ديگر برايش مقدّر نسازد.

خيرخواهي ام را نپذيرفت/با آن که اين نصيحت، برايش کافي بود.

ديگران برايش خيرخواهي کامل و بي آلايش کردند/و من گفتم: اين خيرخواهي، بسيار گران است.

69. تاريخ الطبري- به نقل از ابن عبّاس-: عثمان، مرا فراخواند و بر امور حج گمارد. من هم به سوي مکّه روان شدم و حج را با مردم به پا داشتم و نامه ي عثمان به مردم را بر آنها خواندم. سپس به مدينه بازگشتم، در حالي که با علي عليه السلام بيعت شده بود. به خانه اش آمدم. ديدم مغيره بن شعبه، با او خلوت کرده است. مرا [بر در] نگه داشت تا مغيره بيرون رفت. آن گاه گفتم: مغيره چه مي گفت؟

فرمود: «پيش از اين نزد من آمد و گفت که: براي عبداللَّه بن عامر، معاويه و کارگزاران عثمان، نامه بفرست و آنان را بر مسئوليت هاي گذشته شان، باز گمار تا

[صفحه 256]

برايت از مردم بيعت بگيرند؛ زيرا آنان شهرها را امن و مردم را آرام مي کنند، امروز به وي جواب رد دادم و گفتم: به خدا سوگند، اگر يک ساعت از روز برايم باقي باشد، براي اِعمالِ نظر خويش، تلاش کنم و اينان و مانند آنها را به حکومت نگمارم».[1] .

سپس فرمود: «مغيره از نزد من بازگشت و مي دانم که معتقد بود که من، بر خطايم. تا اين که اين دفعه برگشت و گفت: من در دفعه ي گذشته برايت خيرخواهي کردم و تو مخالفت ورزيدي. اينک نظري ديگر برايم پيدا شد و آن اين است که آنها را عزل کني و از شخصيت هاي مورد اطمينان، کمک بگيري. خداوند هم کمک خواهد کرد. آنان، از گذشته ناتوان تر شده اند».

ابن عبّاس مي گويد: به علي عليه السلام گفتم که در مرتبه ي نخست، خيرخواهي کرد و در مرتبه ي دوم، خيانت ورزيد. علي عليه السلام به ابن عبّاس فرمود: «چگونه خيرخواهي کرد؟». ابن عبّاس گفت: تو مي داني که معاويه و يارانش دنيامدارند. اگر آنان را باز گماري، باکي ندارند چه کسي حکومت را به دست گرفته است، و اگر آنان را عزل کني، خواهند گفت: حکومت را بدون مشورت، به دست گرفته و رئيس ما مرا به قتل رسانده است ومردم را بر تو بشورانند. آن گاه، شاميان و عراقيان، بر ضدّ تو شورش کنند، با اين که از طلحه و زبير نيز مطمئن نيستم که به تو حمله ورزند. علي عليه السلام فرمود: «اين که گفتي آنان را بازگمارم، به خدا سوگند، ترديدي ندارم که اين امر، براي اصلاح زندگي زودگذر دنيا مفيد است؛ ولي آنچه از حق برعهده ي من است و با شناختي که از کارگزاران عثمان دارم، سوگند به خداوند که هيچ يک از آنان را هيچ وقت به زمامداري نگمارم. اگر بدين امر تن دادند، برايشان بهتر است و اگر پشت کردند، شمشير به رويشان خواهم کشيد».

ابن عبّاس گفت: به من گوش فرا ده و در خانه ات بنشين و سراغ اموالت در

[صفحه 257]

منطقه ي يَنبُع[2] برو و در را به روي خود ببند؛ چرا که تازيان، جنبشي کنند و سپس پراکنده شوند و جز خود را نخواهي يافت. به خداوند سوگند، اگر امروز با اينان به پاخيزي،فردا خونخواهي عثمان را به تو تحميل کنند.

علي عليه السلام امتناع ورزيد و به ابن عبّاس فرمود: «به سوي شام حرکت کن. تو را فرماندار آن سامان کردم».

ابن عبّاس گفت: اين رأيي درست نيست. معاويه، مردي از بني اميّه است و پسر عموي عثمان و کارگزار او در منطقه ي شام، و من در امان نيستم از اين که به عنوان خونخواهي عثمان، گردنم را بزند يا کم ترين کاري که با من بکند، [اين که] مرا زنداني کند و بر من حکم راند.

علي عليه السلام به وي فرمود: «چرا؟». ابن عبّاس گفت: به سبب خويشاوندي اي که ميان من و تو وجود دارد. او هرچه را بخواهد بر تو بار کند، بر من بار خواهد کرد؛ ليکن نامه اي براي معاويه بفرست، بر او منّت گذار و به وي، وعده ده. علي عليه السلام امتناع ورزيد و گفت: «به خدا سوگند، چنين نخواهد شد». 70. شرح نهج البلاغة- به نقل از مدائني در گزارش جلسه اي که در آن، ابن عبّاس و معاويه، حضور داشتند-: مغيرة بن شعبه گفت: آگاه باشيد! سوگند به خداوند که براي علي عليه السلام، خيرخواهي کردم و او رأي خود را ترجيح داد و بر تندروي اش ادامه داد. از اين رو، فرجام امور، به ضرر وي شد نه به سود او، و من، گمان برم که مردمانش از روش او پيروي کنند.

ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان، به گونه هاي رأي و خاستگاه دورانديشي و چرخش امور، داناتر از آن بود که رايزني تو را در آنچه خداوند از آن نهي کرده و بر آن تندي نموده، بپذيرد. «نمي يابي گروهي را که به خداوند و روز واپسين، ايمان آورند، با کساني که با خدا و رسولش دشمني کنند، دوستي پيشه سازند» و او تو را بر آيه اي آشکار و تلاوت شده آگاه ساخت؛ اين سخن خداوند که: «گمراهان را ياور نگيرم».

آيا برايش جايز بود بر اموال عمومي وخون مسلمانان، افرادي را بگمارد که نزد او امين و مورد اعتماد نبودند؟ هرگز، هرگز! او به واجبات الهي و سنّت پيامبر خدا داناتر است که خلاف آنچه اظهار مي دارد، در دل داشته باشد، مگر زمان تقيّه؛ و کجا جاي تقيّه است! با روشني حق، پايداري دل ها و فراواني ياور، مانند شمشير بيرون آمده از نيام، در راه اجراي فرمان خدا به پيش مي رود و طاعت پروردگار و تقواي او را بر رأي دنيامداران، ترجيح مي دهد.

[صفحه 258]


صفحه 256، 257، 258.








  1. در کتاب الکامل في التاريخ چنين آمده است: «از پيشنهاد مغيره امتناع ورزيدم و گفتم: در دينم سازش نکنم و تن به خواري در کارم ندهم».
  2. شهرکي نزديک مدينه که چشمه ها و بستان ها دارد.