بيعت عمومِ مردم











بيعت عمومِ مردم



30. شرح نهج البلاغة- به نقل از ابن عبّاس-: هنگامي که علي عليه السلام وارد مسجد شد و مردم آمدند تا با وي بيعت کنند، هراس داشتم که برخي از دشمنان علي که پدر يا برادر و يا نزديکان آنها در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله توسط وي کشته شده بودند، سخني بگويند و علي عليه السلام در امر حکومت، بي ميل شود و آن را رها کند. من همواره مترصّد اين امر بودم و هراس داشتم؛ [ليکن] کسي سخني بر زبان نياورد تا آن که تمامي مردم با رضايت و ميل و بدون اکراه، بيعت کردند.

31. الفتوح: انصار به مردم گفتند: شما برتري علي بن ابي طالب، سابقه، خويشاوندي و منزلت او را نزد پيامبر صلي الله عليه وآله آگاهيد و علم او را به حلال و حرام [مي دانيد. چنان که] بر نياز خود به وي از ميان صحابيان [آگاهيد] و [او کسي است که ]هرگز از خيرخواهي شما فروگذار نکرد. اگر ما شخصي را برتر و شايسته تر از او در امر حکومت مي ديديم، شما را به وي دعوت مي کرديم.

مردم، يکْ سخن گفتند: به وي از روي رغبت، و نه اجبار، رضايت داديم. آن گاه علي عليه السلام به آنان فرمود: «به من بگوييد ~ اين سخن شما که: به وي از روي رغبت، و نه اجبار، رضايت داديم، حقّي است واجب از سوي خداوند بر شما يا نظري است که شما بدان، دست يافتيد؟».

گفتند: اين، واجبي است که خداوند، بر ما تکليف کرده است.

32. الجمل- به نقل از عبدالحميد بن عبدالرحمان از ابن ابزي-: آيا برايت نقل کنم آنچه را با چشمانم ديدم و با گوش هايم شنيدم؟ هنگامي که مردم نزد بيت المال گِرد آمدند، علي عليه السلام به طلحه فرمود: «دستت را بياور تا با تو بيعت کنم». آن گاه طلحه گفت: تو به اين امر، از من سزاوارتري، در حالي که آراي مردم بر تو آن چنان است که بر من نيست. علي عليه السلام فرمود: «از غير تو هراسي نداريم». طلحه گفت: هراسي نداشته باش. سوگند به خداوند که از جانب من [فتنه اي] به پا نشود.

آن گاه عمّار ياسر، ابوالهيثم، رفاعة بن رافع و ابو ايّوب خالد بن زيد، به پا خاستند و خطاب به علي عليه السلام گفتند: حکومتْ تباه شده و خود، رفتار عثمان را و آنچه را که او برخلاف کتاب و سنّتْ انجام داد، ديده اي. دستت را بياور تا با تو بيعت کنيم تا آنچه را که از امور امّت تباه شده است، اصلاح کني.

علي عليه السلام عذر خواست و فرمود: «شما ديديد که چگونه با من رفتار شد و رأي مردم را دانستيد. مرا به آنان، نيازي نيست».

[صفحه 177]

[اين چند نفر] نزد انصار آمدند و گفتند: اي گروه انصار! شما ياران خدا و ياران رسول خدا هستيد. خداوند، شما را به واسطه ي پيامبر، کرامت بخشيد. به درستي که شما برتري علي عليه السلام و سابقه او را در اسلام مي دانيد و از خويشاوندي وي و جايگاهش نزد پيامبر صلي الله عليه وآله [باخبريد]. اگر او به حکومت رسد، شما را به نيک بختي و سعادت رساند.

آن گاه گروه انصار گفتند: ما از همه ي مردم، به وي راغب تريم و جايگزيني برايش نمي جوييم.

سپس همه نزد وي اجتماع کردند تا آن که با او بيعت نمودند.

33. امام علي عليه السلام- از نامه اي به معاويه-: به درستي که مردماني که با ابوبکر، عمر و عثمان بيعت کردند، به همان گونه با من بيعت کردند. از اين رو، براي حاضران، جاي انتخاب [جديد] نيست و غايبان، حقّ ردّ آن را ندارند. همانا شورا براي مهاجران و انصار است. اگر آنان بر شخصي اتّفاق کردند و او را امام ناميدند، خداوند هم به آنْ رضايت دارد، و اگر کسي از اين امر خارج شود (با ايراد گرفتن يا بدعتگذاري)، مردمان او را به جاي درستْ بازگردانند، و اگر سرپيچي کرد (به جهت پيروي از غير راه مؤمنان)، با او نبرد کنند و خداوند، او را با آنچه برگزيده، دمساز کند.

34. امام علي عليه السلام- در پاسخ نامه ي معاويه-: امّا اين که خود را از طلحه و زبير جدا کردي و شاميان را از اهل بصره متمايز ساختي. به جانم سوگند که در امر حکومت، همه برابرند؛ زيرا بيعتي فراگير بود که از آن، نخبگانْ استثنا نشدند و جاي بازنگري و تجديدنظر، در آن نيست.

35. الفتوح: تمام کوفيان، با علي عليه السلام بيعت کردند... آن گاه اهل حجاز و عراقي ها با علي بن ابي طالب عليه السلام، بيعت کردند.

36. الطبقات الکبري: هنگامي که عثمان در هيجدهم ذي حجّه ي سال سي و پنجم، کُشته شد و فرداي آن روز، در مدينه براي علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت گرفته شد، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقّاص، سعيد بن زيد، عمّار ياسر، اسامة بن زيد، سهل بن حنيف، ابو ايّوب انصاري، محمّد بن مسلمه، زيد بن ثابت، خزيمه بن ثابت و تمام ياران رسول خدا بيعت کردند.

[صفحه 178]


صفحه 177، 178.