رو آوردن مردم براي بيعت











رو آوردن مردم براي بيعت



24. امام علي عليه السلام- در توصيف پيمان خود-: به سانِ شتران که به بچّه هاي تازه متولّد شده شان روي مي آورند، به من رو آورديد، در حالي که مي گفتيد:بيعت، بيعت! دست خود را بستم، شما آن را باز کرديد. دست خود را وا گرفتم، و شما آن را [به سوي خود] کشيديد.

25. امام علي عليه السلام- در توصيف مردم به هنگام بيعت-: مردم، مرا رها نکردند، جز آن که چون کفتار، يکي پس از ديگري به سويم آمده، از هر سو به من هجوم آوردند، چنان که حسنْ و حسين، در زير پاها لگدمال شدند، پهلوهايم آزرده شد و مانند گله ي گوسفند، مرا در ميان گرفتند.

26. امام علي عليه السلام- در گزارش بيعت-: به سان شتران تشنه که به آبخور رسند در حالي که چوپان، آنها را رها ساخته و بار انداخته اند، به من هجوم آوردند، به گونه اي که گمان بردم کُشنده ي من هستند يا اين که برخي از آنان، کشنده ي برخي ديگر، در حضور من اند.

27. امام علي عليه السلام- به هنگام گزارش بيعت شکني طلحه و زبير-: نزد من آمديد و گفتيد: با ما بيعت کن. گفتم: چنين نکنم. گفتيد: چرا؟ گفتم: نه؛ و دست خود را جمع کردم و شما دستانم را گشوديد، و دست خود را پس کشيدم و شما آن را کشيديد. بر من هجوم آورديد، چونان شتران تشنه که بر آبخور وارد شوند، به گونه اي که گمان بردم کُشنده ي من هستيد و برخي از شما کُشنده ي ديگري

[صفحه 173]

هستيد. آن گاه دست خود را دراز کردم و با اختيار، با من بيعت کرديد و در آغاز، طلحه و زبير، از روي ميل و اراده، و نه اجبار، با من بيعت کردند.

28. امام علي عليه السلام- در گزارش بيعت خود-: دستم را گشوديد و من آن را بستم، و شما آن را کشيديد و من جمع کردم. آن گاه مانند شتران تشنه که به آبخورها وارد شوند، بر من هجوم آورديد، به گونه اي که کفش از پايم در آمد و عبا از دوشم افتاد و ناتوانان، لگدمال شدند. شادماني مردم از بيعت با من، بدان پايه رسيد که خردسالان، شادمان شدند، بزرگ سالان، لرزان لرزان، بدان جا روان شدند، و ناتوانان به سختي خود را بر پا نگه داشتند و دخترانِ جوان [براي ديدن منظره] به آن جا شتافتند.

29. وقعة صفين- به نقل از خفاف بن عبداللَّه-: مردم براي بيعت با علي عليه السلام، مانند ملخ ها هجوم آوردند، تا آن جا که کفش ها ناپديد شد، عباها از دوش افتاد و پيرمردها لگدمال شدند.

[صفحه 174]


صفحه 173، 174.