تحليلي بر علل ناخشنودي امام علي از پذيرش حكومت











تحليلي بر علل ناخشنودي امام علي از پذيرش حکومت



خيزش عليه عثمان، به لحاظ چگونگي حکومت او همگاني شده بود. فراگيري قيام عليه عثمان و توجّه مردم به چهره اي برجسته براي خلافت، عملاً سرنوشت خلافت را از دست جريان ها به در برده بود. بدين سان، مردم بودند که درباره ي رهبر سياسي خود، تصميم مي گرفتند. در آن هنگامه ي شگرف، تمام دل ها بدون اندکْ ترديدي، متوجّه امام علي عليه السلام بود؛ شايسته ترين فرد براي جانشيني پيامبر صلي الله عليه وآله که اکنون از پسِ بيست و پنج سال انزوا، نامش بر سرِ زبان ها فراز مي آمد.

گرايش عمومي مردم، به گونه اي است که هيچ کس را ياراي مخالفت با اين حرکت عمومي نيست. از اين روي، داعيه داراني که خود را همتاي علي عليه السلام مي پنداشتند و در شوراي شش نفري عمر در کنار امام بودند نيز احساس مي کردند که درايت سياستمدارانه(!) اقتضا مي کند که پيش تر از ديگران، دست بيعت به سوي امام، دراز کنند.

سيل خروشان امّت، از هر سو براي بيعت، آهنگ خانه ي علي عليه السلام را داشت؛ امّا امام، قاطعانه ايستاد و از پذيرش پيمان با مردم، تَنْ زد و با صراحتْ اعلام کرد که

[صفحه 154]

سراغ ديگري برويد که: «من وزير شما باشم، بهتر است از آن که امير بر شما باشم».

شگفتا! کسي که خود را خليفه ي بلافصل رسول اللَّه صلي الله عليه وآله مي داند و در روزگار دراز انزوا، در هر موقع مناسب و موضع مقتضي، مظلوميت خود را به زبان آورده و از شايستگي خود بر خلافت، سخن گفته و ديگرساني و ربوده شدن حقّ خود را از سرِ سوز و از ژرفاي جان، فرياد کرده است، اکنون در برابر چنين رويکردي شگرف که همگان با تمام وجود و با جان و دل، آهنگِ پذيرش زمامداري او را دارند، و در انتخابي آزاد و مستقيم، بر حاکميت و حکومت او تأکيد مي ورزند، نمي پذيرد و صريحاً عدم تمايل خود را به پذيرش اين مسئوليت، اعلام مي کند.

چرا؟! آيا به واقعْ امام، پذيرفتن حکومت را خوش نمي داشت و بر حاکميت ديگري تمايل داشت؟! يا با اين گونه موضعگيري، نوعي تعارف سياسي براي جلب توجّه بيشتر مردم، طرح مي کرد؟! يا اين دو گونه برخورد در زندگاني وي، دليل يا دلايل ديگري دارد؟

گويا اندکْ آشنايي با بينش، روش و منش علي عليه السلام، ترديدي باقي نمي گذارد که او از تعارفات سياستمدارانه به دور است و از نَفْس حکومت، بيزار. علي، نه در پي حکومت بود و نه در انديشه ي سلطه ي بر مردم. او به حکومت، چونان ابزاري بر استوارداري حق و گسترش عدل و اقامه ي قسط مي انديشيد. آيا شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن روزگار، براي دست يافتن به چنين اهدافي از حکومت، آماده بود؟ اکنون و از پسِ بيست و پنج سال دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي و فکري و ديگرساني هايِ روحي و ذهني، صحابيان و همراهان نيز دگرگونه شده اند، با انديشه هايي ديگر، و معيارها و ملاک هايي ديگر براي زندگاني و...

[صفحه 155]

نسل حاضر که ميداندارِ صحنه ي سياست و آخرين هنگامه هاست نيز در شرايطي قرار دارد که نه با معيارها و ملاک هاي استوار دين آشناست، و نه با چگونگي اوضاع عصر رسالت، و نه با سيره ي پيامبر صلي الله عليه وآله؛ ونه از علي عليه السلام و جايگاه والايِ او در دين و شأن عظيم او آگاهي درستي دارد. آنچه در ربع قرن بر دين رفته، تفسير و تأويل هايي است که از متون ديني شده،و دگرساني هايي است که در احکام، پديد آمده است.

همه ي اينها تصويري از دين در ذهن و زبانْ رقم زده بود که عمل بر اساس کتاب و سنّت، به دور از مجامله ها و مداهنه ها را بسي دشوار مي ساخت. امام علي عليه السلام مي دانست که آب رفته را به جوي بازگرداندن، همان و سر برکشيدن فتنه ها، همان! گزاردن حق، همان و سر برکشيدن باطلْ مداران حق ستيز، همان!. از اين روي، از پذيرش، تن مي زند و بر آن تأکيد مي ورزد، تا مگر فردا و فرداها در برابر سرکش ها حجّتي باشد. چنين است که حضرت در جايي فرمود: دعوني والتمسوا غيري، فإنّا مستقبلون أمراً له وجوه وألوان، لا تقوم له القلوب ولا تثبت عليه العقول. وإنّ الآفاق قد أغامت، والمحجّة قد تنکّرت، واعلموا أنّي إن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم، ولم اُصغِ إلي قول القائل وعتب العاتب، وإن ترکتموني فأنا کأحدکم، ولعلّي أسمعکم وأطوَعکم لمن ولّيتموه أمرکم، وأنا لکم وزيراً، خير لکم منّي أميراً.[1] .

مرا واگذاريد و ديگري را به دست آريد که ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ مي رويم. دل ها در آن، بر جا نمي ماند و خِرَدها بر آن، استوار نمي گردد. گستره ي زندگي را ابرهاي فتنه، پوشانده و راه درست شناخته نشود؛و بدانيد اگر من درخواستِ شما را پذيرفتم،با شما چنان رفتار مي کنم

[صفحه 156]

که [خود] مي دانم و به سخنِ سخنسرايان و ملامتِ سرزنش کنندگان، گوش نمي دهم، واگر مرا واگذاريد، همچون يکي از شمايم و براي کسي که کار خود را بدو مي سپاريد، بهتر از ديگران، فرمانبردار و شنوا باشم. اگر من وزير شما باشم،بهتر است تا امير شما باشم.

کلام مولا بسي گوياست. آنچه به استقبال آن مي رويم، گونه گون است و داراي رويه ها: امواجي که در پيش داريم، توفان هايي که آغاز خواهد شد، عدالتي که من بر آن پاي خواهم فشرد، فريادهايي که در پي آن برخواهد آمد و...

امام مي خواست تا زمينه آماده شود و معيارها و ملاک هاي تعامل را با مردم در ميان نهد، خطوط اصلي حکومت را وا گويد و آينده را روشن سازد، تا مردمْ آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه موضع گيرند.

سخنان امام، پس از آن تن زدن ها و نپذيرفتن ها در خطبه اي که ياد شد و مواردي ديگر:

1) تأکيدي است بر اين که او شيدا و شيفته ي رياست نيست. اگر از خودْ سخن گفته، اگر از ديگرساني ها پس از رسول خدا ناليده، اگر بر امامت و پيشوايي خود تأکيد کرده، همه و همه، براي آشکار ساختن حقايق و تأکيد بر مصالح بوده است.

اکنون نيز اگر زمام امور را بر دست مي گيرد و مسئوليت خلافت را مي پذيرد، براي اجراي حقّ است و پي نهادنِ حکومتي بدان سان که خود مي داند، تا فردا هيچ کس و هيچ گروه و قبيله اي، به لحاظ فريادگري و بيعت امروزش، خود را طلبکار نداند و آهنگ تحميل خواسته هايش را بر او نداشته باشد.

2) تأکيد بر اين که دگرگوني هايي در آموزهاي دين، چهره بسته است. پس از

[صفحه 157]

پيامبر صلي الله عليه وآله، آيين الهي دست خوش دگرساني هايي شده است. اکنون او چون زمام امور را به دست گيرد با تحريف ها مبارزه خواهد کرد و در جهت نمودنِ چهره ي راستين دين از پسِ غبار تحريف، خواهد کوشيد و اين همه، بسي تنش هاي سياسي و اجتماعي به همراه خواهد داشت.

3) بيعت با او، بيعت با آرمان هاي علوي است. اکنون، آن که دست در دست او مي نهد و با او پيمان مي بندد، بايد آماده ي همراهي باشد؛ همراهي براي زدودن تحريف ها، بازسازي معنوي جامعه، حاکميت واقعي دين، باز نمودن آنچه از يادها رفته است و روشن ساختن حقايقي که دست خوش دگرگوني شده است و... بدين سان، مولا با امواج خروشان مردمي که فرياد برآورده اند تا علي زمامِ خلافت را بر دست گيرد، اتمام حجّت مي کند که او از پذيرش خلافت، گسترش عدالت، گزاردن حق و احيايِ آيين الهي را مراد کرده است و راه، اين است نه جز اين.

[صفحه 158]


صفحه 154، 155، 156، 157، 158.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 92؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 110.