شبهه جنگ با اهل قبله











شبهه جنگ با اهل قبله



حکومت علي عليه السلام، در آغازين گام هاي استقرارش، متأسّفانه در کام جنگ فرو رفت: جنگ داخلي و نبرد با اهل قبله. جنگ هاي پيش از آن، يکسر با کافران بود و نبرد با کافران، بدون شبهه و ابهام بود؛ امّا جنگ هاي روزگار حکومت علي عليه السلام که آنها را در جهت خاموش ساختن فتنه ها و در راه اصلاح و بازگرداندن جامعه اسلامي به سيره و سنّت نبوي سامان داده بود، جنگ با اهل قبله بود؛ جنگ با کساني که عنوان مسلماني داشتند و گاه در پرونده سياسي- اجتماعي آنها نقطه هاي درخشان فراواني يافت مي شد.

چنين بود که پيامبر صلي الله عليه وآله که در آينه ي زمان، اين حوادث را مي ديد و چگونگي آن را پيش بيني کرده بود، از يک سو اين نبردها را قتالِ بر مبناي تأويل قرآن مي دانست و از سوي ديگر، بر دشواري آن، تأکيد کرده بود. جنگ با اهل قبله، براي تنگ انديشان، دغدغه ي ايماني ايجاد مي کرد. آنان، به درستي نمي توانستند تصميم بگيرند و از اين رو، از همراهي باز مي ايستادند. هوشياران سياستمداري هم که به گونه اي با امام مشکل داشتند، هم تن زدن خود را بدين سان توجيه مي کردند و هم براي عموم، شبهه افکني مي کردند. چنين بود که از همان آغاز، چهره هاي به ظاهر موجّهي مانند: سعد بن ابي وقاص، اسامة بن زيد و عبداللَّه بن عمر، از همراهي با علي عليه السلام تن زدند و چون امام، دليل همراهي نکردن آنها را پرسيد، سعد ابن ابي وقّاص گفت:

اني أکره الخروج في هذا الحرب لئلّا أصيب مؤمناً فان أعطيتني سيفاً يعرف المؤمن من الکافر قاتلت معک.[1] .

به درستي که خوش نمي دارم براي اين نبرد، بيرون روم، مبادا مؤمني را بکشم. اگر به من شمشيري دهي که مؤمن را از کافر بازشناسد، به همراه تو خواهم جنگيد.

و اسامه گفت:

أنت أعز الخلق عليّ ولکني عاهدت اللَّه أن لا اقاتل أهل لا اله إلا اللَّه.[2] .

تو گرامي ترين فرد نزد مني، وليکن با خداوند عهد کرده ام که با اهل لا اله الا اللَّه نجنگم.

و عبداللَّه بن عمر گفت:

[صفحه 133]

لست أعرف في هذا الحرب شيئاً، أسألک ألا تحملني علي ما لا أعرف.[3] .

من از اين جنگ، آگاهي ندارم و از تو مي خواهم مرا بر آنچه آگاه نيستم، وا مداري.

آمادگي ذهني مردم براي پذيرش شبهه ي ناروا بودن نبرد با اهل قبله از يک سو، و شبهه افکني هاي مخالفان برنامه هاي اصلاحي امام، و بويژه شبکه ي تبليغاتي معاويه، سازماندهي و بسيج نيروها را با مشکل جدّي رويارو کرده بود. از اين رو، غالباً امام ناچار مي شد شخصاً وارد عمل شود و مردم را توجيه کند و زمينه ها و عوامل و چگونگي موضعگيري هايش را بازگويد. امام، در آغاز چهره نمودن فتنه ها و ناچار شدن براي جنگ با فتنه آفرينان فرمود:

وقد فتح باب الحرب بينکم وبين أهل القبله، ولا يحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصبر والعلم بمواضع الحق، فامضوا لما تؤمرون به، وقفوا عند ما تنهون عنه ولا تعجلو في أمر حتي تتبيّنوا، فإنّ لنا مع کلّ أمر تنکرونه غيراً.[4] .

درِ نبرد ميان شما و اهل قبله گشوده شد، و اين عَلَم را برندارد، مگر آن که بينا و شکيبا و آگاه به جايگاه حقّ است. پس بدانچه شما را فرمان داده اند، روي آريد و از آنچه شما را بازداشته اند، دست بداريد و تا چيزي را آشکارا ندانيد، شتاب مياوريد؛ چرا که ما را در آنچه ناخوش مي داريد، راهي ديگر باشد.

با اين که امام در توجيه ذهني مردم، از هيچ فرصتي دريغ نمي کرد و از چرايي مواضع و علل حوادث، براي مردمانْ سخن مي گفت، با اين همه، براي بسياري دشوار بود که بپذيرند که علي عليه السلام يکسرْ حق مي گويد و موضعي استوار دارد و طلحه، زبير و عايشه،

[صفحه 134]

يکسر باطل مي گويند و به راه باطل مي روند.[5] .


صفحه 133، 134.








  1. ر.ک: ح 44.
  2. همان جا.
  3. همان جا.
  4. نهج البلاغة، خطبه ي 173.
  5. ر.ک: موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، ج 5، ص 142.