اجتناب از ابزار نامشروع در اجراي فرمان











اجتناب از ابزار نامشروع در اجراي فرمان



جامعه ي انساني - بدان گونه که بايد باشد- جامعه اي است سرشار از ارزش هاي انساني؛ جامعه اي است که قانون و عدالت، روابط را ايجاد مي کند و يا پيوندها را مي گسلد، سرکشي ها را مي زدايد و ناهنجاري ها را هنجار مي بخشد. امّا روشن است که دست يافتن به چنين مرحله اي در جامعه انساني، تا چه حدّي دشوار است. جامعه اي که امام علي عليه السلام بر آن حکومت مي کند، چگونه است؟ گرايش هاي مردمي در سطح عمومي آن، چه سان

[صفحه 122]

است؟ کشش ها و کوشش هاي عموم مردم، بر چه اساسي رقم مي خورد؟

بر جامعه آن روز، بيست و پنج سال، کساني ديگر حکومت کرده اند؛ حکومت هايي که بويژه در سال هاي پاياني با سرکشي ها، انتقادها، رويارويي ها و آن گاه، در برابر اينها خشونت ها، برخوردهاي تند، سياست کردن ها و گاه زندان، شکنجه و خشونت، همراه بوده اند.

جامعه در سطح عامّه، با قانون و ارزش آن به درستي آشنا نشده بودند و حاکمان،بر اين نَمَط در ميان مردم حکم راندند. حاکمان و هرجا در اجراي خواست هاي خود،از مردم ناهنجاري مي ديدند، زور، خشونت و غلبه با قدرت را نه راه پاياني که آغازين راه مي دانستند و بدان عمل مي کردند.

در سياست اموي، هدف، وسيله را توجيه مي کند و سياستمدار، از هر گونه ابزاري، حتي نامشروع و با هر کيفيتي در اجراي سياست و برنامه ها و فرمان هايش بهره مي گيرد. رهبري اين سياست، با کساني به زبان تطميع سخن مي گويد و با ديگراني به زبان تهديد، و بالاخره با کساني به زبان تزوير. معاويه، با بهره گيري از چنين سياستي بر شام حکم مي رانْد و شايد حفظ منافع ملّيِ(!) شام، چنين اقتضا مي کرد و او چنان مي کرد.

امّا علي عليه السلام چه کند؟ در سياست علوي که استفاده از ابزار نامشروع براي اجراي سياست ها روا نيست و رهبري مردم، تنها با زبان توجيه و تبيين و تعليم سخن مي گويد، و نه زبان تطميع به کار مي گيرد و نه با تزوير و تهديد و خشونت، عمل مي کند، چگونه بايد مردماني را که بدان شيوه خو کرده اند، بر سرِ راه آورد.

شگفت آور اين که توده ي مردم شام، بدون اين که از معاويه چيزي دريافت کنند، تنها با سياست تزوير، تطميع و تهديد، بدون چون و چرا از او اطاعت مي کردند؛ امّا توده ي مردم کوفه، با اين که در کنار امام از منافع مادّي نيز بي بهره نبودند، فرمان نمي بردند. سخن امام

[صفحه 123]

در اين باره، چنين است:

أوَليس عجباً أنّ معاوية يدعو الجُفاة الطغام فيتّبعونه علي غير معونة ولا عطاء،وأنا أدعوکم- وأنتم تريکة الإسلام، وبقيّة الناس- إلي المعونة أو طائفة من العطاء، فتفرّقون عنّي وتختلفون عليَّ؟![1] .

شگفت نيست که معاويه، تندخوهايِ فرومايه را مي خوانَد و آنان، بي مزد و کمک، او را پيروي مي کنند و من شما را- که يادگار اسلام و مانده ي مردميد- براي کمک کردن و بهره اي از مقرّري مي خوانم و از گِرد من مي پراکنيد و برمن، اختلاف مي ورزيد.

امام خوب مي دانست که جامعه، در سطحي از آگاهي نيست که سخنان از سرِ سوز و پيراسته از شائبه هاي او را دريابد. مي دانست که با خشونت و تهديد، بسياري را و حتي کساني از بلندپايگان را مي توان به اطاعت واداشت و کارها را، گرچه موقّت، به سامان آورد، ولي او چنين نکرد و فرمود:

ألا انّي کنت امس أميرالمؤمنين فأصحبت اليوم مأموراً وکنت ناهياً فأصحبت منهيّاً وقد أحببتم البقاء وليس لي أن أحملکم علي ماتکرهون.[2] .

بدانيد که من ديروز، امير مؤمنان بودم، ولي امروزْ فرمانبردارم، و بازمي داشتم، و امروزْ خود، باز داشته مي شوم. شما ماندن را دوست مي داريد و مرا توان نيست که وادارم شما را بر آنچه خوش نمي داريد.

در سياست علوي، دستيابي به اهداف، در صورتي استوار است که مردمان، آزادانه بينديشند و برنامه هاي اصلاحي را برگزينند و بدان، گردن نهند. امام، هرگز روا نمي داشت که آنچه را حق مي دانست و استوار، با زبان شمشير و خشونت، بر مردمان بقبولاند و آنان

[صفحه 124]

را به اطاعت وادارد. بالاخره مردم، راهي را برخواهند گزيد که بدان دل بسته اند. به ديگر سخن، اگر اين پرسش را در پيش ديدِ امام علي عليه السلام بنهيد که: «چرا مردم تنهايت گذاشتند؟»، امام، در پاسخ مي گويد: من حاضر نبودم با زبان شمشير، آنان را به فرمانبري وادارم. آنان نيز متأسّفانه به لحاظ فرهنگي و ساخت اجتماعي و شيوه هايي که بر آنها رفته بود و بدان خو گرفته بودند، چنان نبودند که ارج و عظمت اين راه را بفهمند و بدان گردن نهند. امام، بر اين باور بود که با خشونت، مشکل حکومت به گونه اي زودگذر، حل مي شود؛ امّا آن حاکميت و حکومت، ديگر علوي نبود. امام، اين حقيقت را بارها بيان کرده است:

يا أهل الکوفة! أتروني لا أعلم ما يصلحکم، بلي، ولکنّي أکره أن اُصلحکم بفساد نفسي.[3] .

اي کوفيان! گمان مي کنيد آنچه شما را بدان سازگار کنم، نمي دانم؟ چرا؛ ولي خوش نمي دارم شما را به راه آورم با تباه ساختن خويش.

و باز فرمود:

ولقد علمت ان الذي يصلحکم هو السيف، وما کنت متحرّياً صلاحکم بفساد نفسي ولکن سيسلّط عليکم بعدي سلطان صعب.[4] .

مي دانم آنچه شما را سازگار مي کند، شمشير است، ولي من سازگاري شما را با تباه کردن خويش نجويم؛ ولي پس از من، حکومتي خشن بر شما مسلّط گردد.

امام علي عليه السلام، تصريح مي کند که راه تعامل با مردم و سر به راه کردن آنان را با زبان خشونت و شمشير مي داند و مي تواند با شمشير، کژي هاي آنان را راست کند و سرکشان

[صفحه 125]

را بر اطاعت وادارد؛ امّا اين کار را نمي کند. او مي فرمايد: استوارسازي شما با خشونت، بهايي دارد و آن، تباه ساختن ارزش هاي اخلاقي است که حاضر نيستم چنين بهايي را بپردازم. اين، نه با خوي من سازگار است و نه با فلسفه ي حکومت من؛ امّا بدانيد که پس از من، روزگار دشواري در انتظار شماست. شما با اين رفتارها و برخوردها، زمينه را براي حکومت کساني آماده مي سازيد که با شما جز با زبان شمشير، سخن نخواهند گفت و به شما هرگز رحم نخواهند کرد:

لا يصلح لکم يا أهل العراق إلّا من أخزاکم وأخزاه اللَّه...[5] .

سازگار نکند شما را اي مردمان عراق، مگر آن که خوارتان کند، و خداوند، او را خوار گرداند.


صفحه 122، 123، 124، 125.








  1. ر.ک: ح 245.
  2. موسوعة الإمام علي بن ابي طالب عليه السلام، ج 6، ص 191.
  3. ر ک: ح 447.
  4. ر.ک: ح 449.
  5. ربيع الأبرار، ج 4، ص 250.