ثمردهي











ثمردهي



مـرحـله بـعـدي رشـد «فتنه»، مرحله ثمر دهي است. به اين سخن حکيمانه و زيباي مولاي متقيان علي (ع)، توجه کنيم:

«وَاعـْلَمْ اَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَباتاً وَ کُلُّ نَباتٍ لا غِني بِهِ عَنَ الْماءِ وَالْمِياهُ مُخْتَلِفَةٌ: فَما طابَ سـَقـْيـُهُ طـابَ غـَرْسـُهُ وَ حـَلَّتْ ثـَمـَرَتـُهُ وَ مـا خـَبـُثَ سـَقـْيـُهُ خـَبـُثَ غـَرْسـُهُ وَ اَمـَرَّتـْ ثَمَرَتُهُ»[1] .

آگـاه باش! هر عملي رشد و رويشي دارد و هر روينده اي از آب بي نياز نيست. آب ها نيز گـونـاگـونـنـد، پـس ‍ هـر نهالي که پاک نشانده شود و ريشه در آب پاک داشته باشد، شاخ و برگش نيکو و ميوه اش شيرين است و آن چه به ناپاکي غرس شود و در آب ناپاک ريشه دواند، درختي عيب دار و ميوه اش تلخ است.

حـال، از آنجا که درخت فتنه در زمينه و شرايط ناپاک (پيروي از هوس ها، بدعت در دين و عـرضـه بـاطـل در پوسته حق) ريشه دوانيده است و از همان آب هاي پليد سيراب گشته، طـبـعـاً تـلخي ثمر آن (تفرقه، کينه توزي، تسلط اشرار و...) هم بر ذائقه جامعه خواهد نـشـست و چه بد ثمره اي است. جامعه، نانِ عمل خود (پيروي کورکورانه از فتنه گران) را خواهد خورد و در اين هنگامه تر و خشک با هم مي سوزند و فتنه گران براي دستيابي بـه مطامع دنيوي خويش بر هيچ کس رحم نمي کنند. البته اين در صورتي است که فتنه گـران بـر سـر مـنـافـع و سـهـم خـود از قـدرت و مکنت با يکديگر به توافق برسند! و گـرنـه مـعـرکـه اي ديـگـر دامـن گير جامعه فتنه زده خواهد شد و فتنه گران چون سگان حريص بر سرِ مرداري، به جان هم خواهند افتاد و قرباني اصلي، مردم بي گناه و بي پـنـاه خـواهـنـد بـود. بـه عـنـوان مثال در سلسله عباسيان دو برادر (امين و ماءمون) بر سر تـصـاحـب خـلافت به جان هم افتادند و در اين ميان مردم بي گناه تاوان جاه طلبي هاي اين فتنه گران را پرداختند.

«... وَ يَتَکالَبُونَ عَلي جيفَةٍ مُريحَةٍ وَ عَنْ قَليلٍ يَتَبَرَّاءُ التّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ وَالْقائِدُ مِنَ الْمَقُودِ فَيَتَزايَلُونَ بِالْبَغْضاءِ...»[2] .

فـتـنه گران، چونان سگ هاي گرسنه، اين مردار [مطامع دنيوي؛ ثروت و قدرت] را از دسـت يـکـديـگر مي ربايند، طولي نمي کشد که پيرو از رهبر و رهبر از پيرو، بي زاري مي جويند و با بغض و کينه از هم جدا مي شوند.

امـيـر مـؤمـنـان (ع) در سـخني ديگر اوصاف جامعه فتنه زده و عواقب و آثار زيانبار فتنه گري در جامعه را گوشزد مي نمايد:

«... افـکـار و انديشه ها به هنگام هجوم فتنه ها پراکنده و عقايد پس از آشکار شدن فتنه ها به شک و ترديد دچار مي گردند، آن کسي که به مقابله با فتنه ها برخيزد کمرش را مـي شـکـنـنـد و کـسـي کـه در فرو نشاندن آن تلاش کند او را در هم مي کوبند. در اين ميان فـتـنـه جـويـان چـونـان گورخران يکديگر را گاز مي گيرند و رشته هاي سعادت و آيين مـحـکم مردم، متزلزل و حقيقت امر، پنهان مي ماند. حکمت و دانش کاهش مي يابد... و پيوندهاي خـويـشـاوندي قطع مي گردد و از اسلام جدا مي گردند، فتنه ها چنان ويران گر است که تـندرست ها بيمار و مسکن گزيدگان کوچ مي کنند... پس سعي کنيد شما پرچم فتنه ها و نشانه هاي بدعت ها نباشيد و آن چه را که پيوند امت اسلامي بدان استوار است و پايه هاي اطاعت بر آن پايدار، بر خود لازم شماريد.»[3] .









  1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 153.
  2. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 151.
  3. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 151.