مارقين











مارقين



امير مؤمنان (ع) پس از پايان جنگ «صفّين» به کوفه بازگشت؛ ولي آنان که در اوج درگـيـري با تهديد به قتل امام (ع) خواستار آتش بس شدند، پس از تعيين حکميت، شعار «لا حـُکْمَ اِلاّ لِلّهِ» سر دادند، راه خود را از آن حضرت جدا کردند و حدود دوازده هزار نفر در نـاحـيـه اي بـه نـام «حـَرُوراء» اقـامـت گـزيـدنـد و گـروه مـسـتقل و متشکلي به وجود آوردند. «شَبَث بن رِبعي» را فرمانده و «عبدالله ابن کوّاء» را امـام جـمـاعت خود کردند.[1] بدين ترتيب، سومين حزب مخالف حکومت اميرمؤمنان (ع) تحت عنوان «مارقين» يا «خوارج» شکل گرفت.

ياران امام (ع) وقتي اين قضيه را شنيدند، براي آن که وفاداري مجدد خويش را به امام (ع) ابراز دارند، پيمان ديگري با آن حضرت بستند که با دوستان وي دوست و با دشمنانش دشـمـن بـاشـنـد؛ ولي خوارج آن پيمان را معصيت و کفر دانستند و به شيعيان گفتند: شما و شـامـيـان هـمـچـون دو اسـبي که براي رسيدن به مقصد مسابقه مي گذارند به سوي کفر پيش دستي کرديد.

حـضـرت عـلي (ع) ابـتـدا سـعـي کـرد بـا نـصـيـحـت و اسـتـدلال خـوارج را به راه صحيح بازگرداند و در اين راه، خود و ابن عباس با آنان به مـحـاجـّه پرداخت. از سوي ديگر کوچک ترين تغييري در روش عطوفت آميز خويش نسبت به آنـان نـداد و آنـان را از اقـامـه نـمـاز در مسجد جامع شهر و از شرکت در اجتماعات منع نکرد، علاوه بر اين که حقوق آنان را نيز از بيت المال قطع نکرد.[2] .

امـّا خـوارج کم کم روش خود را تغيير داده و به فکر قيام و شورش افتادند و به همين جهت از شـهـر خـارج شده و در بيرون کوفه، به غارتگري و آشوب پرداختند و امنيت راه ها را سـلب کـردند. آنان هم چنين به ترور طرفداران حضرت (ع) پرداخته و از جمله «عبدالله بـن خـبـّاب» را کـه از کـارگـزاران حـضـرت بـود بـه قـتـل رسـانـدنـد و هـمـسـرش را نـيـز کـشـتـه، شـکـمـش را پـاره کـرده و جـنـيـنـش را ذبـح نمودند.[3] .

در اين ايام، حضرت (ع) مشغول تهيه لشکر و حرکت به سوي شام براي نبرد با معاويه بـود. امـا بـا شـنـيدن خبر غارتگري هاي خوارج و ترور عبدالله بن خبّاب تصميم گرفت ابـتـدا مـشـکـل خـوارج را از مـيـان بـردارد. از ايـن رو، نـمـايـنـده اي بـه سـوي خـوارج گـسـيـل داشـت. آنـان نـمـايـنـده امـام (ع) را نـيـز بـه قتل رساندند. امام مجبور به نبرد با آنان شد.

دو سـپـاه، در کـنـار آب نهروان رو در روي هم قرار گرفتند. امير مؤمنان (ع) پيش از آغاز نـبـرد تـمـام تـلاش خـود را بـه کـار گـرفـت تا از جنگ و خون ريزي جلوگيري شود، امّا تـلاش هـاي آن حـضـرت مـؤثـر واقـع نـشـد و سـرکـردگان خوارج خود را براي نبرد با حضرت مهيّا کردند. با اين حال، حضرت علي (ع) خطبه اي ايراد نمود و پرچم اماني به دسـت ابـوايـوب انـصـاري داد که هر کس در کنار آن قرار گيرد در امان است. در نتيجه اين سخنان، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر لشکر خوارج از آنان جدا شده و در کنار «پرچم امان» گرد آمدند.[4] .

جـنـگ آغـاز شـد و طـي درگـيـري شـديدي که رخ داد تمام لشکر باقيمانده خوارج به جز تعداد انگشت شماري کشته شدند و بدين صورت فتنه خوارج نيز به پايان رسيد.

ايـن نـبـرد نـيـز هـر چـند با سرکوب و انهدام نهروانيان به پايان رسيد امّا عواقب سوء و حـوادث انـدوهباري را در ميان مسلمانان بر جاي گذاشت که از جمله آن ها مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:

1 ـ ايجاد اندوهي فراوان در قلب مردم عراق به خاطر فزوني کشتگان و بروز دو دستگي و اخـتـلاف مـيـان آنان. همچنين بدبين شدن بسياري از خويشاوندان و دوستان مقتولين نسبت به امير مؤمنان (ع).

2 ـ افـزايـش روح تـمـرّد و عصيان در ارتش اسلام، چنان که به بهانه خستگي از جنگ در بـرابـر فـرمـان امـام (ع) سـسـتـي نـمـودنـد. ايـن عـامـل و عـوامـل ديـگر باعث شد آنان براي هميشه جنگ را رها سازند و سازش با معاويه را بر جنگ با وي ترجيح دهند.

در يـک جـمـع بـنـدي، مـجـموع توطئه هايي که در حکومت امام علي (ع) توسط مخالفان آن حضرت برپا گرديد موجب شد که فرصت به دست آمده براي حضرت (ع) از دست برود و آن حـضـرت اکـثـر ايـام خلافت خود را مشغول نبرد و يا تجهيز قوا براي نبردها باشد و نتواند آن گونه که مي خواهد اهداف بلند خود را پياده نمايد و نمونه اي از حکومت اسلامي را بـراي مـدتـي طـولاني در جامعه پياده کند، بلکه توطئه ها سبب شد که حکومت، پس از وي به غاصبان برسد و حکومت بني اميه و سپس ‍ بني عباس تداوم يافته و درنتيجه عموم مسلمانان از برخورداري از حکومت عدل اسلامي محروم بمانند.









  1. کامل ابن اثير، ص 326 و مروج الذهب، ج 2، ص 395.
  2. تاريخ طبري، ج 5، ص 74.
  3. تاريخ طبري، ص 81.
  4. شرح نهج البلاغه خويي، ج 4، ص 135.