اختلاف انسان ها در جذب و دفع











اختلاف انسان ها در جذب و دفع



انـسـان هـا از لحاظ داشتن جاذبه و دافعه نسبت به يکديگر، يکسان نيستند بلکه به چهار گروه تقسيم مي شوند:

1 ـ افرادي که نه جاذبه دارند و نه دافعه، نه کسي آنها را دوست دارد و نه کسي دشمن، نـه عـشـق و ارادت کسي را برمي انگيزند و نه عداوت و حسادت و کينه و نفرت کسي را، بـي تـفاوت در بين مردم راه مي روند؛ مثل اين که يک سنگ در ميان مردم در حرکت باشد. اين يک موجود بي اثر است، حيواني است که غذا مي خورد، مي خوابد و در ميان مردم مي گردد. هـمـچـون گـوسفندي که نه دوست کسي است و نه دشمن کسي، و اگر هم به او رسيدگي کـنـنـد و آب و عـلفـش دهند براي اين است که به موقع از گوشتش استفاده کنند، او نه موج مـوافق ايجاد مي کند و نه موج مخالف. اينان يک دسته هستند، موجودات بي ارزش و انسان هـاي پـوچ و تـهـي؛ زيـرا انـسان نياز دارد که دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم مي توانيم بگوييم نياز دارد که دشمن بدارد و او را دشمن بدارند.

2 ـ مـردمـي که جاذبه دارند اما دافعه ندارند، با همه مي جوشند و گرم مي گيرند و همه مردم از همه طبقات را مريد خود مي کنند، در زندگي همه کس آنها را دوست دارد و کسي منکر آنـان نـيست، وقتي هم که بميرند مسلمان به آب زمزمشان مي شويد و هندو بدن آنها را مي سوزاند. غالباً خيال مي کنند که حسن خلق و معاشرت نيکو و به اصطلاح امروز «اجتماعي بـودن» هـمين است که انسان همه را با خود دوست کند. امّا اين براي انسان هدف دار و مسلک دار کـه فـکـر و ايـده اي را در اجـتـمـاع تعقيب مي کند و فقط به منافع خودش نمي انديشد ميسر نيست، چنين انساني خواه ناخواه يک رو، قاطع و صريح است مگر آن که منافق و دو رو بـاشـد. امـا اگـر انـسـان يک رو باشد، قهراً يک عده اي با او دوست مي شوند و يک عده اي دشـمـن، عـده اي که با او در يک راهند به سوي او کشيده مي شوند و گروهي که در راهي مخالف او مي روند او را طرد مي کنند و با او مي ستيزند.

3 ـ مردمي که دافعه دارند اما جاذبه ندارند، دشمن سازند اما دوست ساز نيستند، اينها نيز افراد ناقصي هستند. دليل عملکرد اين گروه اين است که فاقد خصائص ‍ مثبت انساني اند؛ زيرا اگر از خصائص انساني بهره مند بودند گروهي گرچه کم، طرفدار و علاقه مند داشتند، چون در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد که جذب اينها شود.

4 ـ مـردمـي کـه هم جاذبه دارند و هم دافعه؛ انسان هاي با هدف که در راه عقيده و مکتب خود فـعـاليـت مي کنند، هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرورند و هم مخالف پرور. اينها هم چند گونه اند، زيرا گاهي جاذبه و دافعه هر دو قوي است و گاهي هر دو ضعيف و گـاهي با تفاوت. افراد با شخصيت آنهايي هستند که جاذبه و دافعه شان هر دو قوي اسـت؛ و ايـن بـسـتـگي دارد به اين که پايگاه هاي مثبت و پايگاه هاي منفي در روح آنها چه اندازه نيرومند باشد.

البـتـه قـوت نـيـز مراتب دارد، تا مي رسد به جايي که دوستان مجذوب، جان را فدا مي کـنـنـد و در راه او از خود مي گذرند و دشمنان نيز آنقدر سرسخت مي شوند که جان خود را در ايـن راه از کـف مـي دهـنـد و تا آنجا قوت مي گيرد که حتي بعد از مرگ، قرن ها جذب و دفـعـشان در روح ها کارگر واقع مي شود، جذب و دفع هاي اين چنيني از مختصات اولياي الهي است.

البته بايد توجه داشت که صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتي قوي بودن آن براي اين کـه شـخـصـيـت شـخـص قـابـل سـتـايـش بـاشـد کـافـي نـيـسـت، بـلکـه دليـل اصـل شـخـصـيـت اسـت و شـخـصـيـت هيچ کس دليل خوبي او نيست، تمام رهبران و حتي جـنـايتکاران حرفه اي نظير چنگيز، حجّاج و معاويه نيز، هم جاذبه داشته اند و هم دافعه؛ بـلکـه مهم آن است که بايد ديد چه عناصري را جذب و چه عناصري را دفع مي کنند. مثلاً گاهي دانايان را جذب و نادانان را دفع مي کنند و گاهي برعکس است. بنابراين دوستان و دشمنان، مجذوبين و مطرودين هر کس دليل قاطعي بر ماهيت اوست.