تصديق نمي كنيم... اقرار نمي كنيم











تصديق نمي کنيم... اقرار نمي کنيم



حذيفة مي گويد: معاويه در روز غدير- بعد از منصوب شدن اميرالمؤمنين عليه السلام،

[صفحه 83]

از شدت ناراحتي برخاست و با تکبر به راه افتاد و با غضب خارج شد در حالي که دست راستش را بر ابوموسي اشعري و دست چپش را بر مغيرة بن شعبه تکيه داده بود. او همچنانکه با تکبر راه مي رفت گفت:

محمد را بر اين گفتارش تصديق نمي کنيم، و به ولايت علي اقرار نمي کنيم....

خداوند اين آيه را درباره ي او نازل کرد: «فَلا صَدَّقَ وَلا صَلّي وَلکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّي ثُمَّ ذَهَبَ اِلي اَهْلِهِ يَتَمَطّي...»:[1] «نه تصديق کرد و نه نماز خواند، بلکه تکذيب کرد و پشت نمود، و سپس با حال تبختر به سوي اهل خود براه افتاد...»

پيامبر صلي اللَّه عليه و آله خواست او را برگرداند و به قتل برساند، ولي از جانب خداوند آيه نازل شد که «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَک لِتَعْجَلَ بِهِ»:[2] «در آن باره لسانت را حرکت مده که عجله کرده باشي»، و حضرت مأمور به صبر گرديد.[3] .



صفحه 83.





  1. سوره ي قيامت: آيه ي 31 تا 34.
  2. سوره ي قيامت: آيه ي 16.
  3. عوالم: ج 3:15 ص 96 و 97 و 125.