اشعار اسماعيل نوري علاء
... در غدير گويا محمد صلي اللَّه عليه و آله مي انديشد: بدون علي عليه السلام چگونه خواهد رفت؟ و علي عليه السلام مي انديشد: بدون محمدصلي اللَّه عليه و آله چگونه خواهد ماند؟ و مردم بين همين رفتن و ماندن است که به ابهامي شگفت گرفتار آمده اند: اين همان محمد صلي اللَّه عليه و آله است که مي ماند، اگر با علي بيعت مي کرديم؛ و اين حتي علي عليه السلام است که مي رود، اگر بيعت را شکستيم!! توده ي مردم به چگونگي بيعت مي انديشند و سران توطئه به شکستن بيعت...!!؟ آري... خم! شربدار ولايت غدير حادثات و ميان منزل افشاي رازهاست. بنگريدش که بر اوج دست و بازو در چنگ چنگالي از نور ايستاده است - به ابرها نزديکتر تا به ما- و نگاه نمي کند نه در چشمان مشتاق [صفحه 340] نه در ديدگان دريده از حسد. به اين ترانه گوش کنيد که در هفت آسمان مي طپد: «هر که مرا مولاي خويش بداند اينکه فرا چنگ من ايستاده مولاي اوست». آري امروز همه چيز کامل است معياري به دنيا آمده که در سايه اش نيک و بد از هم مشخصند. [صفحه 347]
در ادبيات فارسي قطعه هاي زيبايي در باره ي غدير بر قلم نثر نويسان زِبردست جاري شده است که ذيلاً دو نمونه تقديم مي شود:
صفحه 340، 347.