اتمام حجت خداوند با غدير











اتمام حجت خداوند با غدير



1. در غدير حارث فهري معترضانه از خدا درخواست عذاب کرد. خداوند هم فوراً سنگي از آسمان فرستاد و او را جلوي چشم همه هلاک کرد، و اين ماجرا به عنوان اولين اتمام حجت مستقيم خداوند ثبت شد.[1] .

[صفحه 261]

2. در غدير، مردم مردي زيبا صورت را ديدند که مي گفت: «به خدا قسم روزي مانند امروز نديدم... براي او پيماني بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمي زند...». وقتي از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله پرسيدند او که بود؟ فرمود: او جبرئيل بود. و بدينگونه بار ديگر اتمام حجت الهي برابر ديدگان همه انجام شد.[2] .

3. عده اي از منافقين نزد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله آمدند و از آن حضرت آيت و نشانه اي خواستند. پيامبر صلي اللَّه عليه و آله فرمود: آيا روز غدير خم براي شما کافي نبود؟ آنگاه که من علي را به امامت منصوب نمودم، منادي از آسمان ندا داد: «اين ولي خداست، تابع او باشيد، وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مي شود».[3] .

4. روزي ابوبکر با نيرنگي تازه براي توجيه غصب خلافت به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: پيامبر صلي اللَّه عليه و آله درباره ي مسئله ي ولايت تو بعد از غدير چيزي را تغيير نداده... ولي اينکه تو خليفه ي او باشي در اين باره چيزي به ما نگفته است!!

حضرت فرمود: چطور است پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را به تو نشان دهم تا او به تو بگويد؟ ابوبکر پذيرفت و پس از نماز مغرب همراه اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد قبا آمدند و ديدند پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در سمت قبله ي مسجد نشسته و خطاب به ابوبکر فرمود: «اي ابوبکر بر ضد ولايت علي اقدام کرده اي و در جاي او نشسته اي که جاي نبوت است و جز او کسي مستحق آن نيست زيرا او وصي و خليفه ي من است...».

با اين معجزه که پشتوانه ي الهي داشت بار ديگر خداوند حجتش را بر غاصب حق صاحب غدير تمام کرد.[4] .

[صفحه 262]

5. اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان خلافت ظاهري خود عده اي از شاهدان عيني غدير را به خدا قسم داد که برخيزند و در مقابل مردم به آنچه ديده اند شهادت دهند. عده اي برخاسته و شهادت دادند ولي هشت نفر ابا کردند.

حضرت فرمود: «اگر شما دروغ مي گوييد و بهانه مي آوريد در حالي که در غدير حاضر بوده و شنيده ايد، خدا هر يک از شما را به بلايي آشکار گرفتار کند». بدينگونه سي سال پس از واقعه ي غدير بار ديگر اتمام حجت پروردگار ظاهر شد و هر يک از اينان به مرضي گرفتار شدند بطوري که همه ديدند. مبتلا شدگان نزد مردم اقرار مي کردند که ما با دعاي حضرت به عذاب الهي دچار شده ايم.[5] .



صفحه 261، 262.





  1. الغدير: ج 1 ص 193. بحارالانوار: ج 37 ص 136 و 162 و 167. عوالم: ج 3:15 ص 56 و 57 و 129 و 144. تفصيل اين ماجرا در قسمت سوّم از بخش دوّم کتاب حاضر گذشت.
  2. بحارالانوار: ج 37 ص 120 و 161. عوالم: ج 3:15 ص 85 و 136. تفصيل اين ماجرا در قسمت سوّم از بخش دوّم کتاب حاضر گذشت.
  3. اثبات الهداة: ج 2 ص 153.
  4. بحارالانوار: ج 41 ص 228.
  5. بحارالانوار: ج 40 ص 54 ح 89.