سياسي بودن مولا علي















سياسي بودن مولا علي



گفتيم که از سياست دو برداشت شده است: يکي برداشت سياست بازان حرفه اي هميشه ادوار تاريخ که سياست را به معناي شيطنت، تفسير مي کنند و آن را مسلخ ارزش هاي الهي و انساني قرار مي دهند. اين يک برداشت است که ساحت مردان خدا از آن دور است و حاشا که اولياي الهي در اين وادي قرار گيرند!

برداشت دوّم، برداشت مردان خداست که سياست را به معناي تدبير و تمشيت امور بندگان خدا و موضع گيري درست و صحيح در بحران ها مي دانند اين در متن زندگي مردان خداست.

امام علي(ع) سياسي است با اين برداشت! گو اين که برخي در دوره خود حضرت، او را «غير سياسي» مي دانستند و دليلش آن بود که روش مولا و برداشت او از سياست، برداشت اول نبود، او با مکر، حقّه بازي، فريب کاري مخالف بود. و دشمنانش اينها را سياست مي دانستند. مولا خود تصوير عموم مردم را از سياست در دوره خود چنين بيان مي فرمايد:

«والله ما معاوية بادهي منّي ولکنّه يغدر و يفجر و لولا کراهية الغدر لکنت من ادهي الناس؛ به خدا سوگند معاويه زيرک تر از من نيست، ليکن شيوه او پيمان شکني و گنهکاري است و اگر نيرنگ و پيمان شکني ناپسند و ناشايسته نبود من زيرک ترين بودم!»

«... و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اکثر اهله الغدر کيسا و نسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيلة مالهم قاتلهم الله؛ همانا ما در روزگاري به سر مي بريم که بيشتر مردم، بي وفايي (خيانت، حيله گري) را زيرکي مي دانند و نادانان آنها را اهل تدبير مي خوانند خداشان کيفر دهد، چرا چنين مي پندارند؟»

در اين سخن مولا تصوير عمومي مردم را از سياست «حقه بازي و فريب مي داند» در قسمت ديگري از همين خطبه، مي فرمايد: مردان خدا نيز راه مکر را مي دانند، ليکن دين خود را زير پا نمي گذارند و همين اساسي ترين مانعشان براي پوييدن سياست شيطاني است:

«... قد يري الحوّل القلب وجه الحيلة و دونه مانع من امر الله و نهيه فيدعها رأي عين بعد القدرة عليها و ينتهز فرصتها من لاجريحة له في الدّين؛[1] ... گاه بود که مردِ آزموده و دانا از چاره کار آگاه است، اما فرمان خدا وي را مانع راه است و با اين که قدرت بر انجام آن دارد آن را به روشني رها مي سازد ولي آن کس که از گناه و مخالفت فرمان خداوند پروا ندارد از همين فرصت استفاده مي کند...».

مولا در اين قسمت از سخن در حقيقت «سياست الهي» را تفسير کرده است. سياستمداران خدايي، «خدا محورند» و از او پروا دارند و موضع گيري هاي خويش را در اين محدوده تنظيم مي کنند هرچند به ضررشان باشد.

مولا در سخني ديگر «مصداق مجسّم» سياست شيطاني؛ يعني معاويه را ترسيم مي کند و مي فرمايد:

«والله ما معاوية بادهي منّي ولکنّه يغدر و يفجر و لولا کراهية الغدر لکنت من ادهي الناس؛ به خدا سوگند معاويه زيرک تر از من نيست، ليکن شيوه او پيمان شکني و گنهکاري است و اگر نيرنگ و پيمان شکني ناپسند و ناشايسته نبود من زيرک ترين بودم!»

«ولکن کلّ غدرة فجرة و کلّ فجرة کفرة و لکل غادر لواء يعرف به يوم القيامة؛ ليکن هر پيمان شکني گناهکار است و هر گناهي نوعي کفر است، در قيامت هر غدّار و مکاري را پرچمي است که به آن شناخته مي شود».

در ذيل اين سخن مولا «سياست الهي» خود را تبيين مي فرمايد که:

«والله ما استغفل بالمکيدة ولا استغمز بالشديد؛[2] به خدا مرا با فريب غافلگير نتوانند کرد و با سخت گيري ناتوانم نتوانند شمرد». مفهوم اين سخن آن است که سياستمدار الهي فريب کار نيست، ولي فريب هم نمي خورد! سياستمدار الهي اهل مکر نيست، ولي مکر ناپذير است و اين همان است که در روايات ما از آن به «کياست» و «فراست» و «فطنه» تعبير شده است.

سياست علي(ع) سياست پاي بندي به قرآن و موازين انساني بود.

و سياست معاويه پشت پا زدن به تمام ارزش ها و همين مرز بين سياست الهي و سياست شيطاني است.

سياست علي(ع) در جنگ ها، سياست پيامبر بود؛ هدايت، نصيحت، ارشاد و آن گاه برخورد. او آغازگر جنگ نبود و پيش از آغاز جنگ سربازانش را سفارش به رعايت ارزش هاي الهي مي کرد: شما آغاز کننده نباشيد. فراريان را تعقيب نکنيد، مجروحان را به قتل نرسانيد (اين سفارش عمومي مولا بود به استثناي برخي از جنگ ها که فلسفه آن را در مقالات آينده بيان خواهيم کرد.»[3] .

ولي روش معاويه روش همه ستمگران تاريخ بود. براي او تنها پيروزي مطرح بود، هرچند به قيمت زير پا گذاردن تمامي ارزش هاي الهي و انساني باشد.

جورج جرداق گويد:

«انّ الّذين قالوا علي لايعرف السّياسة يريدون من علي ان يکون معاوية بن ابي سفيان و يأبي علي الاّ ان يکون ابن ابيالطاب؛[4] آنها که مي گويند علي سياست را نمي شناسد مي خواهند علي(ع) العياذ بالله، همانند معاويه باشد! و مثل او عمل کند در حالي که علي(ع) علي است او به شيوه الهي خود عمل مي کند و بس!».

بر اين اساس علي سياستمدار است و به ياري خداوند طي اين سلسله مقالات به اثبات خواهيم رساند که تنها مواضع حق و صائب در دوره هايي که مولا زيست، مواضع او بود. او آن جا که جاي فداکاري و ايثار بود، سمبل ايثارگران بود. و آن جا که جاي نرمش و سکوت قهرمانانه بر اساس تکليف بود، سکوت کرد. و به هنگامي که به عنوان تکليف شرعي قدرت به دست گرفت آن را در مسير احياي ارزش هاي الهي به کار برد و الگويي ارزشمند براي حکومت الهي در طول تاريخ شد، اما افسوس که تشنگان قدرت نگذاشتند که حکومت الهي اين وليّ بزرگ خداوند شيفته خدمت به بندگان خدا، ادامه پيدا کند، افسوس!









  1. نهج البلاغه، خطبه 41.
  2. نهج البلاغه، خطبه200؛ اصول کافي، ج2، ص338 (باب المکر والغدر و الخديعه)؛ مرآة العقول، ج10، ص319 و شرح ملاّ صالح، ج9، ص371.
  3. در اين زمينه ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه، ج10، از ص212 تا ص223 به تفصيل سخن گفته است.
  4. في ظلال نهج البلاغه، ج1، ص258.