نهي شديد استبداد و خودكامگي و ضرورت رعايت عدالت در...















نهي شديد استبداد و خودکامگي و ضرورت رعايت عدالت در حقوق متقابل مردم و حکومت



امام (ع)، در نهج البلاغه، يکي از نشانه هاي ظلم را اعمال «تغلب نسبت به زير دست مي شمارد و چيرگي فرد نسبت به فرودستان را از نشانه ي ستمگري مي داند. مثلا مي فرمايند: «ستمگر را سه نشانه باشد. با انجام معصيت، نسبت به خداوند و فرادستش ستم مي کند، و با چيرگي بر فرودستانش ستم روا مي دارد، و گروه هاي ستمکار را پشتيباني مي کند».[1] .

علي (ع) در بسياري از بياناتشان، استبداد، خود کامگي و خشونت کارگزاران نظام سياسي را با مردم به شدت نهي فرموده و مراوده ي ملاطفت آميز و عادلانه را با آنها توصيه ي اکيد فرموده اند. به عنوان مثال در خطبه ي 214 که بحثي کلي پيرامون حقوق نموده و همواره آن را طرفيني و دو جانبه به شمار آورده اند، مي فرمايند:

از جمله حقوق الهي حقوقي است که براي مردم بر مردم قرار داده است. آنها را چنان وضع کرده که هر حقي در برابر حق ديگر قرار مي گيرد، هر حقي به نفع يک فرد و يا يک جمعيت، موجب حقي ديگر است که آنها را معتمد مي کند، هر حقي آن گاه الزام آور مي گردد که ديگري هم وظيفه ي خود را در مورد حقوقي که بر عهده دارد انجام دهد.

بزرگ ترين اين حقوق متقابل،حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است. فريضه ي الهي است که براي همه بر همه حقوقي مقرر فرموده، اين حقوق را مايه ي انتظام روابط مردم و عزت دين آنان قرار داده است. مردم هرگز روي صلاح و شايستگي نخواهند ديد، مگر حکومتشان صالح باشد و حکومت ها هرگز به صلاح نخواهند آمد، مگر توده ي ملت استوار و با استقامت شوند. هر گاه

[صفحه 18]

توره ي ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت، حقوق مردم را ادا کند آن وقت است که ارکان دين به پا خواهد خاست، آن وقت است که نشانه ها و علايم عدل بدون هيچ گونه انحرافي ظاهرخواهد شد و سنت ها در مجراي خود قرار خواهد گرفت و بدين سان محيط و زمانه اصلاح مي شود، به ماندگاري دولت اميد مي رود و آزمندي هاي دشمنان به نوميدي بدل مي شود. ولي هنگامي که ملت بر زمامدار خويش چيره خو شود و زمامدار با ملت خود از سر زورگويي و اجحاف درآيد، اختلاف کلمه رخ مي دهد، نشانه هاي جور آشکار مي شود، دغل کاري در دين فزوني مي يابد و راه هاي اصلي سنت متروک مي ماند. هوا و هوس، مبناي عمل قرار مي گيرد و قانون به تعطيل کشيده مي شود، بيماري هاي نفساني فزوني مي گيرد، چنان که از به تعطيل کشيده، شدن حق، هر چند بزرگ باشد، و عملي شدن باطل، گرچه چشمگير، کسي احساس نگراني نمي کند. پس نيکان به ذلت مي افتند و اشرار عزت مي يابند و کيفرهاي الهي در نزد بندگان بس گران مي نمايد.[2] .

امام (ع) در نامه ي خويش به مالک، هر گونه جباريت و خود بزرگ بيني و استکبار حاکم را نهي مي کند و مستوجب خواري مي شمارد:

زنهار که با خود بزرگ بيني، به رقابت با خداي بزرگ برخيزي و در جبروت به او تشبه جويي که خداوند هر جبار و مستکبري را خوار و ذليل خواهد ساخت.[3] .

امام (ع) کشورداري بر مبناي کبرورزي و گرايش به پذيرش تملق را ذم نموده و مردم را توصيه فرموده است که بي پروا سخن حق خود را بيان نمايند و با مشارکت و نظر دهي خويش، خطاهاي زمامداران را يادآور شوند:

... از پست ترين حالت هاي زمامداران جامعه در نظرگاه مردم شايسته، اين

[صفحه 19]

است که بدين گمان متهم شوند که دوست دار ستايش اند و سياست کشورداري شان بر کبر ورزي بنا يافته است. و به راستي که من خوش ندارم که اين پندار در ذهنتان راه يابد که به تملق و چاپلوسي گرائيده ايد و شنيدن ثناي خويش را دوست داشته باشيد.

... مرا با مدح و ثناي نيکو نستاييد و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاريخ است، با من سخن مگوييد و آنچنان که از زورمندان درنده خوي پروا با من سخن حقي گفته شود، مرا گران مي آيد و نيز گمان مبريد که من بزرگداشت نفس خويش را خواهانم، زيرا آن که از شنيدن حق و پيشنهاد عدالت احساس سنگين کند، عمل به آن دو، برايش سنگين تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق و نظر دادن به عدل دريغ مورزيد که من در نزد خود برتر از آن نيستم که خطا کنم و از خطا در کردار خويش نيز احساس امنيتي ندارم، مگر آن که خداوند در برابر خويشتن خويشم کفايت کند که او بيش از خود من نيز قلمرو هستيم را مالک است.[4] .

امام (ع) در بياني ديگر به زمامدار خويش، زيردست خود را از خودکامگي و حق پوشي نهي مي کند:

در آنچه تمامي مردم حقي برابر دارند خود کامگي مکن و از پوشاندن آنچه براي مردم آشکار است بپرهيز که سرانجام، حق مرم را از تو باز مي ستانند. به زودي پرده ها بالا مي رود و به سود ستمديدگان محکوم خواهي شد.

... خيرخواهي مردم هنگامي است که برگرد زمامدارانشان پروانه سان حلقه زنند و از وجود دولتمردانشان احساس سنگيني نکنند و از درازي مدت

[صفحه 20]

فرمانروايي آنان به ستوه نيايند.[5] .

علي (ع) لحاظ خشنودي مردم را براي زمامدار، واجد اهميت شمرده و به زمامدران عدم سختگيري با مردم را توصيه فرموده است:

مي بايد براي تو پسنديده ترين کارها، ميانه ترينشان در حق، شامل ترينشان در عدل و فراگير ترينشان در جلب خشنودي مردم باشد...[6] .

پس هر گاه مردم از سنگيني بار ماليات يا عللي ديگر، چون نايابي آب از زمين يا آسمان، يا غرقاب زمين يا خشکي آن، شکايت آوردند، به اميد سامان يافتن کارشان تخفيفشان بده، و هرگز بار مالي تخفيفي که براي خراج دهندگان قايل مي شوي بر تو گران نيايد که اين اندوخته اي خواهد بود که در عمران کشور و آراستن قلمرو فرمانروايي ات، بازت خواهند داد، احساس مي کني. با تکيه زدن به نيروي بيش ترشان، که با بازگذاري دستشان اندوخته اي و اعتمادي که، با خو دادنشان به عدل و مداري خود، فراهم آورده اي... لباس مهر و محبت و لطف نسبت به رعيت را بر قلبت بپوشان و بر آنان چون درنده اي خونخوار مباش که لقمه از کام آنان بربايي، چه، آنان دو دسته اند، يا برادر ديني تواند، يا نظير تو انساني و مخلوقي هستند.[7] .


صفحه 18، 19، 20.








  1. للظالم من الجرال ثلاث علامات: يظلم من فوقه بالمعصيه، و من دونه بالغلبه، و يظاهر القوم الظلمه»، همان، حکمت 342، ص 1251.
  2. همان، خطبه ي 207، ص 681.
  3. همان، نامه ي 53، ص 988.
  4. معاديخواه، پيشين، ص ص 3610 -3609.
  5. همان، ص 3608.
  6. علي (ع)، پشين، نامه ي 53، ص 988.
  7. همان جا.