هزينه آزادي مخالفان و دشمنان















هزينه آزادي مخالفان و دشمنان



هزينه ي آزادي مخالفان و دشمنان، براي حکومت نوپاي حضرت علي (ع) که معاندان و کج انديشان از هر سو احاطه اش کرده بودند بسيار سنگين بود. آزادي مخالفان و دشمنان، نه تنها براي حکومت امام علي (ع) هيچ فايده و پيامد مثبت نداشت، بلکه هر روز موجب تضعيف بيش تر آن گرديد و طبيعي هم بود، زيرا در مخالفت و دشمني،

[صفحه 22]

منفعت پخش نمي کنند. آزادي مخالفان و دشمنان از دو جهت، نظام سياسي و شخص حضرت علي (ع) را متحمل ضرر و صرف نيرو و انرژي مي کرد. اول از اين جهت که 1. مخالف و دشمني، خلاف جهت اهداف و برنامه هاي گروه حاکم حرکت مي کند، يا با انتقاد از سياست هاي جاري به تبليغ عليه حکومت مي پردازد، حاکمان بايد به انتقادات پاسخ دهند و با استدلال و منطق آنان را قانع نمايند يا از گرويدن مردم به آنان از راه منطق و استدلال جلوگيري کنند- و امام علي (ع) تمام اين اقدامات را انجام مي داد، 2. مخالفان و دشمنان نيز به عنوان انسان از يک بعد و به عنوان شهروند از بعد ديگر، داراي حقوق و خواسته هايي بودند که بايد مورد توجه قرار مي گرفت و هيچ گونه کوتاهي در آن جايز نبود. دوم از اين جهت که حضرت علي (ع) با مخالفان و دشمناني جاهل و بي منطق روبه رو بود. گاهي جامعه از سطح رشد و آگاهي بالايي برخوردار است يا مخالفان و دشمنان حکومت دانا هستند و از سطح معرفت و شناخت بالايي برخوردارند که در چنين مواردي مشکل کم تر است. اما فاجعه هنگامي است که سطح شناخت و شعور جامعه بسيار پايين باشد و مردم اهل تفکر، تامل و انديشه نباشند و از سوي ديگر حکومت با دشمناني نادان، متعصب، خشک مغز و بي منطق روبه رو باشد، و حضرت علي (ع) در چنين جامعه اي حکومت مي کرد و با چنان مخالفان و دشمناني دست به گريبان بود. با منطق و استدلال صحبت کردن در چنين جامعه اي و مدارا کردن با چنين دشمناني، شايد «آب در هاون کوبيدن» باشد، زيرا تکريم کرامت انساني، احترام به تفکر و انديشه ي مردم و به رسميت شناختن حقوق مخالفان و دشمنان در چنان جامعه اي، راه به جايي نمي برد، امام حضرت علي (ع) تفکر خاص خود را داشت و به شيوه هاي الهي، اخلاقي و انساني خود که همگي در چارچوب عدالت تعريف مي شوند پايبند بود. به همين دليل هنگامي که تمام تلاش هاي ارزشمندش راه به جايي نبرد، خطاب به مردم فرمود: «شما با زبان منطق اصلاح پذير نيستيد. تنها چيزي که مي تواند شما را به راه اصلاح آورد شمشير و منطق زور است، ولي بدانيد من براي اصلاح شما خودم را دچار فساد

[صفحه 23]

نمي کنم.»[1] يعني حضرت استفاده از زور و خشنونت را از سوي حاکمان، حتي براي اصلاح و احقاق حق و عدالت، فساد مي دانست و طبيعي است که عقلا قبيح است براي تحقق عدالت، از روح فساد مي دانست و طبيعي است که عقلا قبيح است براي تحقيق عدالت، از راه فساد و شيوه هاي ناعادلانه استفاده شود، به خصوص که حضرت معتقد بود دولت و حکومت افراد دني و پست، برستم و فساد بنا گذاشته شده است.[2] در نهايت هم امام علي (ع) تضعيف حکومت و از دست رفتن آن را پذيرفت، تمام تلاش هاي خود را براي اصلاح جامعه با شيوه هاي عدالت به کار بست ولي دست به شمشير نبرد و آزادي مخالفان و دشمنان جاهل خود را محدود نساخت و مردم ناآگاه و متعصب جاهلي را به برگرفتن راه حق و عدالت مجبور نکرد.

به هر حال مساله ي آزادي مخالفان و دشمنان، مساله اي نيست که به نفع حکومت ها باشد و حاکمان را خوش بيايد. در نسبت بين وجود مخالفان و آزادي سياسي آنان، سه شق مطرح مي شود. اول اينکه حاکمان نالايق باشند، تصميم گيري ها و عمل کرد آنان در مجاري درست نباشد و بر مردم ظلم روا دارند که در اين صورت مخالت و آزادي او را برنمي تابند، زيرا قدرت و حکومت آنان مستقيما مورد تعرض قرار مي گيرد. شق دوم اينکه حاکمان شايسته ترين افراد باشند و تصميم گيري ها و سياستگذاري ها به بهترين وجه ممکن صورت گيرد و راه آنان به طور مطلق بر حق باشد که حکومت حضرت علي ( ع) اين گونه بود. چنين حکومت ها و حاکماني به جاست که مخالفت مخالفان و دشمنان را نپسندند و آنان را خوش نيايد، زيرا موجب کند شدن روند اداره ي امور و رشد جامعه مي شود. اينکه چنين حاکماني در دل خود و حتي در اظهار با زبان، به دليل کند شدن روند اداره و تکامل جامعه، مخالفت مخالفان را ناخوش انگارند، امري منطقي و به جاي خود محفوظ است، اما با واقعيت خاي اجتماعي چه کنند؟ سياست، تدبير واقعيت ها

[صفحه 24]

و مديريت امور خارجي است. وجود مخالف در جامعه واقعيتي غير قابل انکار است و انسان بودن مخالف نيز امري بديهي است، لذا برخوردار بودن هر انساني از حقوق اوليه و حقوق سياسي- اجتماعي خود نيز يک امر عقلي است و يکي از اهداف اسلام، احقاق حقوق انسان و تکريم حرمت و کرامت انساني يکي از مهم ترين شعارهاي اسلام است.[3] خلقت مخالفان و دادن رزق و روزي آنان هم به دست حاکمان نبوده و نيست. هدف حکومت نيز هدايت، تکامل و تعالي است که مخالفان هم بخشي از آنانند. بنابراين ناديده گرفتن مخالفان باطل در يک حکومت حق محور و عدالت خواه، به معني ناديده گرفتن حقوق انسان، کرامت انسان، واقعيت هاي جامعه و بخشي از انسان هاي جامعه است که مدعي هدايت و تکامل آنها هستيم و اينها همه با اصول و مباني اسلام و عدالت علوي ناسازگار است. بحث اين نيست که مخالف بد است و باطل است، بلکه قبل از بد و خوب يا حق و باطل بودن او، بحث اين است که مخالف، يک انسان است و وجود دارد و خداوند او را خلق کرده است و به تبع حق حياتي که به او داده، از تمام حقوق انساني و اجتماعي برخوردار است. از سوي ديگر، اگر حکومت اسلامي مدعي هدايت و تکامل و تعالي انسان هاست در درجه ي اول بايد حقوق انساني و شهروندي همگان را به رسميت بشناسد و به رعايت آن پايبند باشد، و در درجه ي دوم با منطق و استدلال با آنان به گفتگو بنشيند، زيرا مهمترين مبناي هدايت افراد، معرفت و شناخت آنهاست و مهم ترين اصل در تکامل و تعالي تا تحقق عدالت در جامعه، خواست و اراده ي افراد است. افراد تا آگاه نشوند و شناخت پيدا نکنند و نخواهند، هدايت نمي شوند و تا عدالت را نخواهند و براي تحقق آن تلاش نکنند به آن نمي رسند. شناخت يا اراده براي تکامل و تعالي و اجراي عدالت در جامعه، اموري نيستند که با خشونت يا محدود کردن آزادي و کارهاي مشابه حاصل شوند.

[صفحه 25]

احتمالا به دلايل فوق بود که حضرت علي (ع) مخالفان خود را مورد تکريم و احترام قرار داد و ذره اي از آزادي هاي آنان را محدود نساخت و آنان را از کوچک ترين حقوق شهروندي و سياسي- اجتماعي شان محروم نکرد. اگر مردم جامعه اي، از شناخت و آگاهي بالايي برخوردار باشند با حکومتي همچون حکومت حضرت علي (ع) و حاکمي مثل ايشان نه تنها کوچک ترين مخالفتي ندارند، بلکه با تمام تلاش در راه تقويت آن کوشش مي کنند. در ميان تمام مخالفان و دشمنانان حضرت، علي (ع)، حتي يک نفر انسان با شناخت و مومن نمي توان پيدا کرد. مخالفان و دشمنان حضرت يا افرادي بودند که به امام و راه حق او شناخت و آگاهي داشتند ولي در پي منافع سياسي، دنياطلبي و مقام خواهي يا تعصبات قومي و قبيله اي خود و در يک کلام اسير هواي نفس و برده ي دنيا بودند، يا افرادي مومن با نيت هاي خالص و آماده ي فدا شدن در راه خدا بودند که شناخت و معرفت چنداني نداشتند و با کوته فکري و تنگ نظري آميخته با تعصب ديني و حماقت، به مسائل سياسي- اجتماعي مي نگريستند. ولي حضرت علي (ع) حرمت و احترام هر دو گروه را پاس داشت، کرامت انساني آنان را مورد تکريم قرار داد و حق آزادي آنان را در مخالفت با خودش محفوظ داشت، چون اصول عدالت اين گونه ايجاب مي کرد.

شق سوم که در نسبت بين مخالفان و حکومت مطرح مي شود اين است که حکومت و حاکمان، جهت اصلي شان حق باشد و اهدافي همچون هدايت جامعه، رشد و توسعه و در نهايت سعادت و تکامل و تعالي انسان ها را دنبال کنند. براي چنين حکومت هايي، وجود مخالفان بدون ترديد يک لطف و مرحمت الهي است و براي موفقيت آن حکومت، امري ضروري به شمار مي رود. طبيعي است که حاکمان و مديران در چنين جامعه اي، به لحاظ انسان بودن، از خطا و اشتباه مصون نيستند و به دليل پيچيدگي اجتماعات و ابعاد نامعلوم قدرت و حکومت، قادر نيستند از تمام نقاط ضعف و روندهاي نامطلوب حکومت خود آگاهي پيدا کنند و حتي خود را از سقوط احتمالي در

[صفحه 26]

برخي ورطه هاي خطرناک نجات دهند. زيرا در درون قدرت هستند و پديده ها را فقط از آن زاويه تحليل مي کنند و عقلا و منطقا قادر به درک و تحليل برخي ديگر از ابعاد و زواياي پديده ها نيستند. اينجاست که مخالفان حکومت و حاکمان، نقش فرشته ي نجات را بازي مي کنند، زيرا روي نقاط ضعف و نارسايي ها دست مي گذارند و اين بهترين فرصت براي حاکمان در جهت اصلاح امور است. اگر عدالت را قرار گرفتن هر چيز در جاي خود و رساندن هر حقي به صاحب آن بدانيم، وجود آزادي مخالفان موجب مي شود که آنان هر گاه امور از مجراي خود خارج شد يا حق به صاحب آن نرسيد آن را مطرح کنند و حاکمان و مديران را به بي عدالتي و عمل کرد ناصواب متهم نمايند. لذا حاکمان يا با استدلال و شفاف سازي، مخالفان و مردم را قانع خواهند کرد يا با تجديد نظر در تصميم گيري ها و عمل کرد خود، نقاط ضعف را در جهت تحقق عدالت فراگيرتر اصلاح خواهند نمود. بنابراين وجود مخالف، بقا و استمرار نظام را تضمين مي کند و وجود دو يا چند گروه مخالف که هدف کلان مشترکي دارند و هر کدام چند صباحي قدرت را در دست مي گيرند و هميشه در حال نقد و انتقاد از يکديگر هستند بهترين ساز و کار براي جلوگيري از انحطاط و عقب ماندگي جامعه و اجراي عدالت و احقاق حق به شمار مي رود. اگر وجود مخالف هيچ فايده اي در برنداشته باشد و شرايط به گونه اي باشد که امکان هيچ گونه بهره گيري مثبت از وجود مخالف فراهم نيايد، باز هم نمي توان آنان را به عنوان يک واقعيت خارجي و انسان هايي که گرهر کرامت انساني شان قابل تکريم است و از تمام حقوق انساني و شهروندي برخوردارند ناديده گرفت و آزادي هايشان را محدود کرد زيرا اين کار بر خلاف عدالت است. شخص حضرت علي (ع) و حکومت آن حضرت، داراي ويژگي هاي منحصر به فردي بودند که هيچ حاکم و حکومتي نمي تواند آن ويژگي ها را در آن حد بالا و به آن شکل جمع کند.

تاريخ نيز تاکنون چنين حاکم و حکومتي به ما نشان نداده است. از سوي ديگر به دليل رشد جوامع انساني، انسان هاي امروز بسيار رشد يافته تر و داراي بصيرت بيش تر از

[صفحه 27]

جامعه ي زمان حضرت علي (ع) هستند و مخالفان نيز بسيار آگاه تر و معقول تر از مخالفان حضرت (ع) هستند. به عبارت ديگر حاکمان و مديران دنياي امروز از نظر تفکر، بينش، شناخت، مديريت و... بسيار پايين از حضرت علي (ع) هستند- به حدي که شايد قابل مقايسه نباشد- و مردم و مخالفان بسيار آگاه تر و رشد يافته تر از مردم و مخالفان حضرت علي (ع) به شمار مي روند. بنابراين شايسته است در حکومت هاي امروزي، مخالفان داراي آزادي سياسي به مراتب بيش تر از مخالفان حضرت علي (ع) باشند.


صفحه 22، 23، 24، 25، 26، 27.








  1. محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 273 -272 و، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 273 -272 و 281، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، خطبه ي 69، ص 53.
  2. شرح غررالحکم و دررالکلم، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 11 و 4.
  3. ر. ک. علي اکبر عليخاني، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 78 -75 و 136 -133.