آزادي مخالفان و عدالت















آزادي مخالفان و عدالت



بنا به علل و عوامل گوناگون، هر نظام سياسي و حاکمي داراي مخالفاني با اغراض و انگيزه هاي مختلف است در طول تاريخ بشر، نظام هاي سياسي و حاکمان، واکنش هاي متفاوت و متنوعي با مخالفان خود داشته اند ولي آنچه در تمام اينها- تقريبا- مشترک بود، قلع و قمع مخالفان و محدود کردن آنها يا تحت کنترل داشتن آنهاست، به گونه اي که قادر به هيچ اقدام جدي و تهديدآميز نباشند. امام حضرت علي (ع) به گونه اي با مخالفان خود رفتار کرد که شايد بتوان گفت در تاريخ انديشه و نظام هاي سياسي، جهان، عجيب و بي سابقه است. يکي از مهم ترين ابعاد برخورد امام (ع) با مخالفانش، تضمين آزادي هاي سياسي آنان بود. مخالفان حضرت (ع)، از همان اولين روز حکومت او ابراز وجود کردند و امام نيز از همان روز اول، آزادي هاي سياسي آنان را محدود نکرد و به مثابه ي يک حق، آن را براي مخالفان خود به رسميت شناخت. در زمان امام (ع)، عرف سياسي جامعه[1] به اين صورت بود که اکثريت بزرگان و مردم جامعه در مدينه که مرکز خلافت بود با تشخيص به عنوان حاکم مسلمانان بيعت مي کردند و او رسما قدرت را به دست مي گرفت. معدود افرادي هم که به هر دليلي بيعت نمي کردند از سوي سايرين

[صفحه 6]

مجبور به بيعت مي شدند و حاکم تعيين شده نيز از قدرت خود براي بيعت گرفتن از آنان استفاده مي کرد. مجبور کردن آن افراد معدود به بيعت- به خصوص اگر از بزرگان و افراد صاحب نفوذ بودند- با دو هدف صورت مي گرفت، اول افزايش مشروعيت حاکم و يکپارچه کردن جامعه براي حمايت از او. دوم تضمين امنيت جامعه، زيرا بيعت به عنوان عهد و پيمان مردم با حاکم براي حمايت از او و عدم مخالفت و اغتشاش بود[2] و همه ي افراد و از جمله مخالفاني که بيعت مي کردند، عهد و پيمان مي بستند که از او حمايت و اطاعت کنند و طبعا احتمال نافرماني و ايجاد اغتشاش و ناامني از سوي آنان منتفي مي شد.

روزي که مردم با اصرار و التماس حضرت علي (ع) را به حکومت برگزيدند و با او بيعت کردند،[3] تني چند از افراد که تعداد آنها شايد به ده نفر مي رسيد، از بيعت با امام خودداري کردند. مردم هر کدام از آنها را به طور جداگانه نزد امام آوردند و امام به سخنان آنها گوش فراد داد و دلايل عدم بيعت آنان را- که درست هم نبود- شنيد. بر طبق عرف آن روز، مردم درصدد مجبور کردن آنان به بيعت با امام برآمدند ولي حضرت مانع شد و فرمود:

آنان را آزاد بگذاريد، حتي حضرت به يکي از آنان گفت: بيعت نمي کني اشکالي ندارد، لااقل ضامني بياور که اغتشاش نخواهي کرد، گفت ضامني ندارم، اطرافيان خواستند او را بکشند ولي امام فرمود: او را رها کنيد، من

[صفحه 7]

خودم ضامن او هستم.[4] .

شايد بتوان گفت اين گونه رها کردن مخالفان، بدون هيچ گونه تضمين و تعهدي، در دنياي سياست سابقه نداشت و ندارد ولي در نظام حق محور و عدالتخواه تفکر سياسي امام علي (ع) کاملا معني دار، هدفمند و بر اساس مباني محکم و استوار بنار شده است.

از ديگر مخالفان حضرت علي (ع) که- در دل با او دشمن بودند و- با او بيعت نکردند مروان بن حکم، سعيد بن عاص و وليدبن عقبه بودند. وقتي اين سه را به حضور حضرت فراخواندند، آنان با ايشان به بحث نشستند و کينه هاي خود را بيان نمودند و ابراز کردند که در حکومت آن حضرت احساس ناامني مي کنند. حضرت پس از تبيين بي مورد بودن کينه هاي آنان، ابتدا امنيت آنها را تضمين کرد و آنان را مطمئن ساخت که هيچ خطري متوجهشان نيست. آنان نيز با حضرت بيعت کردند و رفتند، ولي بعدا به حضرت خبر رسيد که ايشان از مال و جان خود احساس ناامني مي کنند، لذا حضرت آنان را فراخواند و گفت اگر احساس ناامني مي کنيد و مي خواهيد به شام- نزد معاويه- يا هر جاي ديگر برويد از نظر من اشکالي ندارد. گفتند در مدينه مي مانيم، زيرا امنيت ما تضمين شده است و از جانب شما هم هيچ ترسي نداريم. پس از مدتي مروان ابياتي سرود که توهين به رهبر جامعه، يعني حضرت علي (ع) بود. او را نزد امام آوردند و عده اي قصد کشتنش را کردند ولي حضرت مانع شد و فرمود: از مروان دست بداريد، چيز خاصي نگفته است.[5] معاويه، مهم ترين و

[صفحه 8]

سرسخت ترين دشمن حضرت (ع) بود و اينان عموزادگان او بودند و با توجه به عرق و تعصب ايلي و قبيله اي، پيوستن آنان به معاويه مي توانست به طور جدي خطر ساز باشد- که بعدا شد- ولي با اينکه حضرت امنيت اينان را تضمين کرده بود، چون احساسکرد اينان ترس و اضطراب دارند به آنان اجازه دارد که هر جايي دوست دارند بروند، اگر چه به دستگاه حکومت معاويه در شام باشد که دشمن علي (ع) است. اينان براي جنگ با علي (ع) به طلحه و زيبر پيوستند و پس از اسارت در جنگ جمل به دست لشکر امام، و آزادي مجدد، به معاويه پيوستند و جنگ جمل اتفاق افتاد. آن گاه مجددا در مقابل امام به جنگ پرداختند.

مخالفين بعدي حضرت علي (ع) طلحه و زيبر بودند که از بزرگان جامعه ي آن روز محسوب مي شدند[6] و هنگامي که آن حضرت (ع) از قبول حکومت سرباز مي زد، از جمله اشخاصي بودند که براي رهبري جامعه مطرح بودند.[7] اين دو ابتدا از تقسيم بيت المال به طور مساوي توسط امام علي (ع) ناراضي بودند و به دليل نفوذ و سابقه اي که داشتند سهمي افزودن بر ساير مسلمانان طلب مي کردند. ولي حضرت قبول نکرد و فرمود:

[صفحه 9]

شما بر همه ي مسلمانان برابر هستيد چنان که من که رهبر جامعه هستم با اين کارگرم برابرم.[8] .

مهم تر از اين، طلحه خواهان حکومت بصره و زبير خواهان حکومت کوفه بود و آنان چندين بار بدين منظور پيش امام علي (ع) آمدند و مذاکره کردند، ولي حضرت به دليل پايبندي به اصل شايسته سالاري،[9] از دادن حکومت آن دو ايالت به اين دو نفر خودداري کرد.[10] طلحه و زبير وقتي نتوانستند اغراض و منافع خود را به دست آورند، به مخالفان امام (ع) تبديل شدند و طرح توطئه ريختند و با اينکه مخالفت و طرح توطئه ي آنان در ابتدا چندان علني نبود، ولي اين مساله ي براي امام علي (ع)- و کساني که شم سياسي داشتند- کاملا روشن بود. طلحه و زبير وقتي از امام (ع) نااميد شدند نزد او آمدند و اجازه خواستند که براي انجام حج عمره به مکه بروند. حضرت فرمود: من دوست دارم همين جا بمانيد و از سفر مکه منصرف شويد، ولي آنان بر رفتن اصرار ورزيدند و امام به آنها فرمود:

«سوگند ياد کنيد که در امور مسلمانان فساد نخواهيد کرد، بيعت خويش را با من نخواهيد شکست و در فتنه و آشوب تلاش نخواهيد کرد، طلحه و زبير سوگند ياد کردند و قول دادند که نقض بيعت، و فتنه و اغتشاش نخواهند کرد. پس از رفتن اينان، ابن عباس- از ياران و مشاوران نزديک حضرت- نزد او آمد و حضرت به ابن عباس گفت پس از گرفتن قول از طلحه و زبير مبني بر عدم فتنه و اغتشاش، به آنان اجازه داده است که به مکه بروند، سپس فرمود: اي ابن عباس، آنان جز قصد فتنه و جنگ با من ندارند. ابن

[صفحه 10]

عباس گفت: اگر مساله تا اين حد براي شما روشن است چرا آنان را زنداني و مجازات نکردي تا جامعه نيز از شر آنها آسوده گردد؟ حضرت در پاسخ فرمود: اي ابن عباس، آيا به من امر مي کني که به ظلم آغاز کنم و قبل از نيکي، بدي مرتکب شوم و بر اساس ظن و تهمت عقوبت کنم؟ هرگز! به خدا سوگند با عدالت رفتار مي کنم، که خداوند به حکمراني بر عدل از من عهد و پيمان گرفته است.»[11] .

به عبارت ديگر، امام علي (ع) در اينجا تصريح مي کند که اين گونه عمل کرد اغو و تا اين حد به رسميت شناختن آزادي سياسي مخالفان، دقيقا بر اساس عدالت است و او به خاطر قدرت و حکومت که متاعي چند روزه و زوال پذير است، عهد و پيمانش را با خدا مبني بر حکمراني بر اساس عدل،: زير پا نخواهد گذاشت.

حضرت علي (ع) مخالفان خود را آزاد گذاشت. آنان به مکه و، با همراه کردن عايشه، به بصره رفتند و با ايجاد فتنه و اغتشاش، جنگ جمل را در مقابل نظام نو پاي امام علي (ع) ايجاد کردند که اين جنگ در تضعيف اين حکومت نو پا و هدر رفتن منابع و نيروها تاثير به سزايي داشت و شايد مهم ترين دليلي که امام، مخالفان خود را آزاد گذاشت اين بود که خود فرمود: آزادي آنان را مطابق با اصول عدالت مي دانست، و او هرگز از عدالت تخطي نمي کرد. يکي ديگر از مخالفان امام (ع)- که بعدا به دشمن تبديل شد- خريت بن راشد بود که مخالفت او علني و آشکار بود و آن را ابراز مي کرد. يکي از ياران امام (ع) به او گفت: چرا هم اکنون او را دستگير و زنداني نکنيم؟ حضرت پاسخ داد: اگر قرار باشد هر کسي را به طرف اتهام دستگير و زنداني کنيم، زندان ها پر ار مردم مي شود. من نمي توانم مخالفين را قبل از اينکه دست به اقدام خشونت آميز و خلاف زده باشند[12] دستگير و زنداني يا عقوبت کنم.[13] .

[صفحه 11]

طبيعي است که در اينجا نيز حضرت علي (ع) برخورد با مخالفان سياسي را، قبل از ارتکاب جرم يا محدود کردن آزادي آنان، برخلاف اصول عدالت مي دانست. از اين گونه مخالفين، در نظام سياسي حضرت علي (ع) کم نبودند و همگي آنها نيز فعال بودند و ابراز مخالفت مي کردند و از آزادي کامل نيز برخوردار بودند.

در برخي مناطق نيز عامه ي مردم مخالف امام بودند و آزادانه به گونه اي اين مخالفت خود را نشان مي دادند، ولي امام کاري به آنها نداشت. هنگام عزيمت حضرت علي (ع) براي جنگ صفين، اهالي شهر رقه براي اينکه به او کمک نکنند، در خانه هاي خود را به روي امام و لشکريانش بستند، سپس کشتي هاي خود را از کنار رودخانه دور کردند تا به سپاه امام کمک نشود و سپاه ايشان نتواند از روي آب بگذرد. حضرت از آنان درخواست کرد که کمک کنند تا پلي براي عبور سپاهيان روي رودخانه بسته شود، ولي اين درخواست حضرت را نيز رد کردند.[14] با بررسي دقيق شرايط، چند نکته مطرح مي شود: اول اينکه رهبر و حاکم يک کشور پنهاور، بر مردم يک شهر کوچک يا روستا وارد شده بود. دوم اينکه اين شخص، فرمانده ي يک لشکر نظامي نيز بود که هزاران مرد

[صفحه 12]

جنگي مسلح به همراه داشت و ده ها شهر مثل رقه نيز لحظه اي ياراي مقاومت در مقابل آن را نداشتند. نکته ي سوم اينکه کشور در شرايط بحراني و جنگي بود و در اين شرايط انجام برخي اقدامات خشونت آميز يا مجبور کردن مردم به امري، کاملا طبيعي است و قابل مواخذه نيست. چهارم اينکه اينها براي حفظ امنيت و تماميت ارضي کشور عازم جنگ بودند و اين مردم نيز جزئي از جمعيت آن کشور بودند. پنجم اينکه حضرت علي (ع) درخواست کمک کرده بود و احتمالا طبق اقدام مشابه ي ايشان در شهر انبار،[15] اجرت کمک و اقدامات آنها را مي پرداخت، و نکته ي ششم اينکه از صدها سال قبل از حضرت علي (ع) تا قرون اخير، عرف و روال اين گونه بود که لشکر عازم جنگ، تمام نيازهاي خود را از شهرها و روستاهاي سر راه تامين مي کرد که اکثر مواقع با ظلم و اجحاف همراه بود، و اگر شهر و روستايي استنکاف مي ورزيد و مقاومت مي کرد با قتل و غارت روبه رو مي شد. حال بايد دانست که اين مردم چقدر احساس امنيت و آزادي مي کردند که در چنين شرايط آنچه را دوست داشتند انجام مي دادند و جالب تر اينکه حضرت علي (ع) اجازه ي هيچ گونه تعرضي را به آنان نداد و از کنار آن گذشت.

واليان مختلف امام علي (ع)، در نقاط مختلف کشور نيز با همين منطق و بر همين اساس بر مردم رفتار مي کردند. قيس بن سعد، از سوي امام علي (ع) حاکم مصر بود و نه تنها مخالفان و دشمنان حضرت علي (ع) را مجبور به بيعت نکرد، بلکه حقوق سياسي- اجتماعي آنان را به رسميت شناخت و آنان در کمال آزادي به امور خود مشغول بودند.

در حالي که با حاکم جامعه بيعت نکرد بودند و دل در گرو دشمن او يعني معاويه داشتند. مداراي قيس با اين مخالفان و دشمنان و اداي حقوق و آزادي هاي سياسي-

[صفحه 13]

اجتماعي آنان به حدي بود که معاويه با حيله و نيرنگ به سوء استفاده از اين نوع رفتار قيس پرداخت و حيله ي او نيز کارگر افتاد. معاويه در نامه نگاري هايي که با قيس انجام داد، نتوانست او را فريب دهد و احتمالا از نظر نظامي نيز نمي توانست بر او غلبه يايد، به همين دليل براي لطمه زدن به حيثيت قيس و تخريب و جهه ي او، چنين شايعه کرد که قيس اگر چه به ظاهر نماينده و حاکم علي (ع) است ولي در اصل دوست دار ماست. از او بدگويي نکنيد و افراد را به جنگ او فرامي خوانيد. مهم ترين دليل معاويه، رفتار قيس با مردم «خربتا» بود که مخالف و دشمن حضرت علي (ع) و طرفدار معاويه بودند. معاويه چنين استدلال کرد که: مگر رفتار او را با مردم خربتا نمي بينيد، با اينکه اين مردم مخالف و دشمن علي (ع) هستند مقرري آنان را از بيت المال مي پردازد، امنيت آنها را تضمين کرده است و هر کس از شماها نزد او رود، بدون هيچ گونه آزادي او را گرامي مي دارد.

اين ترفند معاويه در نهايت به عزل قيس انجاميد و معاويه بعدها در محافل خصوصي خود مي گفت: «هرگز خدعه اي جالب تر از آن نکرده بودم که با قيس کردم».[16] .

در مجموع، آزادي سياسي مخالفان در حکومت حضرت علي (ع) به سه دليل برآمده از مباني عدالت خواهانه ي آن امام (ع)، استوار است، اول اينکه تا جرمي اتفاق نيفتاده باشد نمي توان افرادي را مجازات کرد يا به بهانه ي اينکه مخالفان سياسي اقدامي مرتکب خواهند شد، نمي توان از قبل آنان را محدود يا زنداني کرد که بحث آن گذشت.

دوم اينکه نمي توان در خصوص مخالنان سياسي بر اساس ظن و احتمال و گمان عمل کرد، زيرا آنان انسانند و داراي حقوقي هستند[17] و ناديده گرفته شدن ذره اي از حق الناس، عامل آن را از دايره ي عدالت خارج مي کند و صفت ظالم بر او اطلاق خواهد شد،

[صفحه 14]

از سوي ديگر، اساسا حکم کردن بر اساس ظن خارج از دايره ي عدالت است.[18] سوم اينکه ايجاد ترس و خوف بين مخالفان، نوعي ظلم و بي عدالتي محسوب مي شود. زيرا اولين کار ويژه ي حکومت، ايجاد امنيت در جامعه و رفع دغدغه هاي ناامني است،[19] و چنان که ديديم امام (ع) به مخالف و دشمنش يعني مروان نيز اطمينان داد که در امنيت کامل خواهد بود. پس از جنگ جمل که حضرت علي (ع) عبدالله بن عباس را والي بصره کرد و به کوفه بازگشت، عبدالله طي نامه اي به امام نموشت که برخي از مردم- و احتمالا مخالفان- هنوز از تو و حکومت تو هراس و خوف دارند. حضرت در پاسخ به او نوشت: با عدل و انصاف، گره ي ترس و خوف آنان را بگشا.[20] زيرا ترس و احساس ناامني انسان هاي يک جامعه- که اسم مخالف دارند ولي قدرت و توان آنها با قدرت حکومت قابل مقايسه نيست- ظلم و بي عدالتي است. در جريان عبور امام علي (ع) از شهر رقه، آن حضرت مي توانست با ايجاد هراس بين مردم، آنان را به زدن پل وادارد اما بنا به استدلال فوق اين کار را نکرد.


صفحه 6، 7، 8، 9، 10، 11، 12، 13، 14.








  1. البته اين عرف سياسي، گاهي هم چندان دقيق رعايت نمي شد و برخي تعصبات قومي و قبيله اي در آن نقش اساسي ايفا مي کرد. گفتني است اين شيوه به طور کلي از نظر اعتقادي مورد قبول ما نيست، ولي به هر حال واقعيت موجود بود.
  2. الشيخ محمد باقر المحمودي، نهج السعاده في مستدرک نهج البلاغه، (بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1385 ه.ق)، ج 1، ص 208، محمد بن محمد بن نعمان، الشيخ المفيد، الارشاد، (بيروت: دارالمفيد، 1414 هه 1993 م) ص ص 245 -243.
  3. محمد بن جرير الطبري، تاريخ الطربري (بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1979 م)، ج 3، ص 451، عزالدين علي ابن اثير، الکامل في التاريخ (بيروت: دار صادر، 1965 م) ج 3، ص 191، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الارشاد، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص 245 -243، محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل (بيروت: دارالمفيد، 1414 ه. 1993 م)، ص ص 92 -89.
  4. عزالدين علي بن اثير، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 3، ص 320، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، پيشين، ص ص 94 و 114 -111.
  5. احمد بن اعثم الکوفي، الفتوح (بيروت: داراالاضواء، 1411 ه. 1991 م)، الجزء الثاني، ص ص 444 -442، در خصوص بيعت مروان، وليد و سعيد، ابن اعثم چنين آورده است که حضرت پس از تضمين امنيت آنان، در پاسخ مروان که پرسيد، اگر بيعت نکنيم با ما چه مي کني، فرمود: شما را حبس مي کنم. نقل اين سخن از امام علي (ع) به دلايل متعدد نمي تواند درست باشد، از جمله اينکه با ديگر سخنان ابن اعثم در صفحات قبل و بعد و حتي جمله ي قبل از آن در تناقض است. مگر ممکن است حضرت ابتدا امنيت آنها را تضمين کند، سپس آنها را به حبس تهديد نمايد. خود ابن اعثم در موارد متعدد قبل و بعد از اين بحث، به طور مکرر نمونه آورده که همه با رضا و رغبت با امام علي (ع) بيعت کردند و حضرت هيچ کس را مجبور به بيعت نکرد. اين ادعا حتي با سخن خود حضرت علي (ع) نيز در تناقض است، زيرا حضرت بعدها فرمود: هر کس با رغبت با من بيعت کرد از او پذيرفتم و هر کس بيعت نکرد او را به بيعت مجبور نساختم. ر. ک. ابوسحاق ابراهيم بن بن محمد ثقفي کوفي اصفهاني، الغارات (تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1355)، ج 1، ص 310، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (بيروت: داراحياء التراث العربي، 1385 ه 1986 م) ج 6، ص 97، محمد باقر المجلسي، بحار الانوار، تحقيق الشيخ محمد باقر المحمودي (تهران، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامي، 1408 ه)، ج 33، ص 570.
  6. ابن حجر العسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه (بيروت: داراحياء التراث العربي، 1328 ه) ج 1، ص 545 و ج 2، ص 778.
  7. محمد بن جرير الطبري، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 54 -56.. محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، ص 226.
  8. محمد باقر المجلسي، بحارالانوار (بيروت: موسسه الوفاء، 1403 ه. 1983 م)، ج 41، ص ص 117 -116.
  9. ر. ک. علي اکبر عليخاني، اخلاق و سياست در انديشه ي سياسي شيعه (تهران: نشر سفير، 1379) ص ص 91 -88.
  10. احمد بن محمد مقدس اردبيلي، حديقه الشيعه (تهران: انتشارات علميه ي اسلاميه)، ص 324، عزالدين علي بن اثير، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص 196، محمد بن جرير الطبري، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 3، ص 459.
  11. محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)،ص ص 167 -166.
  12. سخن حضرت علي (ع) اين است که: «من نمي توانم مردم را قبل از اينکه مخالفت خود را آشکار کرده باشند دستگير يا زنداني کنم». با توجه به اينکه مخالفت اين افراد آشکار بود و حتي با حضرت بحث مي کردند و ديدگاه ها و اقدامات او را رد مي نمودند، به احتمال قوي منظور حضرت از آشکار کردن مخالفت يا خلاف، اقدام عملي و خشونت آميز عليه حکومت بود.
  13. ابراهيم بن محمد بن ثقفي کوفي اصفهاني، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 335 و 372، محمد بن محمد بن نعمان، الشيخ المفيد، الجمل نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ص ص 167 -166.
  14. شهاب الدين احمد نويري، نهايه الارب، به اهتمام محمود مهدوي دامغاني (تهران: موسسه ي انتشارات اميرکبير، 1364)، ج 5، ص 169، نصربن مزاحم المنقري، پيکار صفين، ترجمه ي پرويز اتابکي (تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370)، ص ص 205 و 209، محمد بن جرير الطبري، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 3، ص 563. گفتني است وقتي مردم رقه به حضرت علي (ع) پاسخ رد دادند، امام براي پيدا کردن راهي براي عبور از رودخانه عازم مناطق دورتر شد و مالک اشتر به همراه گروهي از سپاهيان در رقه ماندند، مالک مردم را تهديد کرد که اگر براي عبور ما، بر روي رودخانه پل نزنيد همه ي شما را مي کشم. مردم ترسيدند و پل مخصوص متحرک را که از قبل داشتند نصب کردند و وقتي امام برگشت ديد که پل نصب شده است و سپاهيان در حال عبور هستند. البته تهديد مالک نيز صرفا براي انجام شدن کار بود و در صورت مقاومت مردم در نصب پل، هيچ گاه مالک تهديد خود را عملي نمي کرد و حضرت علي (ع) به هيچ قيمت اجازه نمي داد قطره ي خوني به ناحق از کسي ريخته شود.
  15. در همين سفر، حضرت به شهر انبار رسيد و مران اين شهر ايراني، انواع غذاهاي ايراني را به امام و همراهانشان دادند و اسب هاي آماده را به خدمت حضرت تقديم کردند. حضرت ابتدا نپذيرفت ولي با اصرار آنها، به شرطي پذيرفت که اسب ها را به جاي ماليات قانوني آنان حساب کند و سپس هزينه هاي غذاها و ساير خدمات آنها را نيز پرداخت کرد و اصرار بي حد آنها براي قبول هديه ي فايده اي نبخشيد. ر. ک. ابن ابي الحديد، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 3، ص ص 204 -203.
  16. ر. ک. محمد بن جرير الطبري، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 3، ص 553، ابواسحاق ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي اصفهاني، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 1، ص 212.
  17. نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، خطبه ي 216، ص 248، الشيخ محمد باقر المحمودي، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 2، ص ص 181 و 187.
  18. نهج البلاغه نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، قصار 220، ص 398، شرح غررالحکم و دررالکلم، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 5 ص 84.
  19. نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، خطبه ي 40، ص 39.
  20. احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، انساب الاشراف (بيروت: دارالفکر، 1417 ه. 1996 م)، ج 2، ص 387.