عدالت، مبناي تفكر سياسي امام علي















عدالت، مبناي تفکر سياسي امام علي



ريشه هاي عدالت در تفکر و جهان بيني حضرت علي (ع)، به اندازه ي جهان هستي و سنت الهي عمق دارد. امام (ع) معتقد بود که بشر بايد از اين اصل ريشه دار که به اندازه ي تمام هستي قدمت دارد و حاکم بر خلقت است، در حيات سياسي- اجتماعي خود بهره ببرد و به خاطر منافع زودگذر خود، به آساني آن را رها نکند. نگرش امام علي (ع) در خصوص عدالت، از عدالت خداوند در خداونديش آغاز مي گردد[1] و در نظام خلقت و جهان هستي تداوم پيدا مي کند.[2] امام علي (ع) به سرعت نگرش خود را در مورد عدالت به سطح اجتماع بشري تسري مي دهد و در حوزه ي اجتماع، براي تحقق عدالت، به سه نوع استدلال مي پردازد: استدلال هاي نوع اول که به خداوند و سنت الهي باز مي گردد، استدلال هاي نوع دوم که بيش تر عقلاني و بشري است، اگر چه باز هم ريشه در سنت الهي دارد، و بالاخره نوع سوم استدلال هاي امام علي (ع) که مستقيما به حوزه ي سياست و حکومت مربوط مي شود.

[صفحه 3]

در استدلال هاي نوع اول، حضرت علي (ع) عمل بر اساس عدل را اقتدا به سنت التي مي داند و بلافاصله آن را موجب ثبات دولت و حکومت ذکر مي کند.[3] سپس حضرت تصريح مي نمايد که خداوند تعالي عدل را ميزان و معياري در بين مردم قرار داد تا به وسيله ي آن، حق اقامه شود. بنابراين نبايد در برگرفتن اين ميزان و ملاک، با خداوند مخالفت گردد.[4] فرمان هاي صريح خداوند مبني بر عمل به عدل، از ديگر استنادات حضرت علي (ع) است[5] و عدل را جوهره ايمان مي داند.[6] .

استدلال هاي نوع دوم امام (ع)، تذکر و راهنمايي، بيش تر جنبه ي عقلاني دارد و به روابط علي و معلولي در حوزه ي سياست و اجتماع مي پردازد. مثل اين استدلال ها که «عدل قوي ترين اساس و بنيان و هستي و زندگي است»،[7] «صلاح عموم مردم (تمام بندگان خدا) در عدل است»،[8] «صلاح شهروندان و مردم هر جامعه اي در عدل است»[9] و «قوام و شيرازه ي جوامع بشري را عدل تشکيل مي دهد.»[10] حتي امام از اين نيز فراتر مي رود و يک ارتباط سيستماتيک بين عدل و اجتماع انساني برقرار مي سازد و آنان را نظامي براي حاکميت و فرمانروايي معرفي مي کند[11] و فراتر از اين، عدل را سيستمي فراگير براي تمام مردم (احتمالا بشريت) برمي شمارد.[12] .

استدلال هاي امام علي (ع) را در حوزه ي سياست و حکومت مي توان در سه زمينه مطرح کرد: زمينه ي اول، مردم و اجتماع است. اگر مسئوليت رشد و توسعه ي همه ي جانبه ي جوامع بشري را به عهده ي حکومت ها و نظام هاي سياسي آنان بدانيم، حضرت معتقدند که در

[صفحه 4]

ابعاد انساني، اصلاح و تعالي شهروندان از طريق عدل امکان پذير است[13] و، به عبارت صريح تر، هيچ چيز جز عدل نمي توان مردم را اصلاح کند.[14] در ساير ابعاد مادي اجتماع نيز حضرت معتقدند که هيچ چيز همانند عدل موجب آباداني و سازندگي کشورها نمي شود.[15] .

زمينه ي دوم، حکومت و نظام سياسي است. امام معتقدند که عدل ورزي و دادگري موجب تداوم قدرت مي شود[16] و هيچ چيز همانند عدل، حکومت ها را حفظ نمي نمايد.[17] .

و زمينه ي سوم مربوط به حاکمان و نخبگان سياسي است. از ديدگاه امام (ع) هر کس با عدل رفتار کند قدر و ارزش او بزرگ مي شود[18] و حکمش نافذ مي گردد[19] و از توانايي شخصيتي- بالاتري برخوردار خواهد گشت.[20] اما مهم تر از تمام اينها، اين اعتقاد امام علي (ع) است که بي عدالتي موجب بيچارگي شهروندان مي شود و در نهايت خشونت را به دنبال خواهد داشت و اساسي ترين راه نجات از اين خشونت اجتماعي، کار به عدالت کردن است.[21] اساسا عدالت و خشونت دو مقوله ي متناقض هستند زيرا چنان که گفتيم، عدل اساس است، حيات و هستي است، قوام و شيرازه ي جامعه و عامل اصلاح و کرامت و رستگاري است، و تحقق اينها در سايه ي امنيت و آرامش امکان پذير است و بنابراين بي عدالتي، و به تبع آن خشونت، ويران کننده ي تمام اين بنيادها و برنامه هاست.

شالوده ي تفکر و اساس جهان بيني حضرت علي (ع) را- به خصوص در حوزه ي سياست و اجتماع- عدالت تشکيل مي داد و امام با اين مبناي فکري، وارد عرصه ي سياست و حکومت گرديد و تا آخرين لحظات عمرش و در تمام تصميم گيري ها و سياستگذاري هايش، بر آن به مثابه ي يک معيار و ملاک اساسي و تغييرناپذيري پاي فشرد.

[صفحه 5]

تمام رفتارهاي سياسي امام (ع) و از جمله برخورد آن حضرت با مخالفان و دشمنان، در اين چارچوب معني مي دهد و آزادي گسترده ي مخالفان و دشمنان باطل آن حضرت نيز بر منطق عدالت استوار بود. در ادامه ي بحث، ضمن پرداختن به آزادي هاي سياسي مخالفان و دشمنانان در حکومت امام علي (ع)، به تبيين ارتباط اين آزادي ها با عدالت خواهيم پرداخت.


صفحه 3، 4، 5.








  1. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، خطبه ي 214، ص 246، خطبه ي 191، ص 208، خطبه ي 91، ص 84، خطبه ي 185، ص 197، و خطبه ي 223، ص ص 259 -258.
  2. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، خطبه ي 91، ص ص 81 -3.
  3. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 4، ص 403.
  4. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 2، ص 508.
  5. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 2، ص 553، نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، قصار 231، ص 399.
  6. شرح غررالحکم و دررالکلم، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، ج 2، ص 30.
  7. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 1، ص ص 64 و 216.
  8. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 4، ص 402.
  9. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 196.
  10. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 1، ص ص 183 و 203.
  11. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 198.
  12. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 3، ص 385.
  13. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 206.
  14. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 1، ص 354.
  15. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي ( تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 6، ص 68.
  16. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 2، ص ص 173 و 168 و 178.
  17. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ج 5، ص 355، ج 6، ص 74.
  18. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 193.
  19. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 175.
  20. شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدين محمد خوانساري، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373)، ص 148.
  21. نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371)، قصار 476، ص 445.