تاريخ خطابه در دنياي عرب












تاريخ خطابه در دنياي عرب



جهان سومي که بايد مورد مطالعه قرار دهيم تا دعوي ما در سر مقاله قدرت دفاع بيشتري گيرد، دنياي عرب است همان عربي که علي از ميان آنها برخاست.

عرب قبل از اسلام، چيزي نداشت و در سايه ي شمشير و ضيافت و فصاحت مي زيست. شمشير حافظ حقوق او بود، ضيافت دليل بر روح انسانيش و بجاي کتابت و تحرير، فصاحت و تقرير را در فيصله ي جدال و نزاع و صلح و اصلاح بکار مي برد. از اين روست که قريحه ي خطابه و شعر که مولود بيان است در آنها راه کمال را سپرد. در جائي که منطق و استدلال کمتر نفوذ دارد، کلام مرسل و شعر بهتر کار مي کند، چه: اين دو نوع کلام، با تخيل بيشتر سر و کار دارد تا برهان و تعقل. شعر زبان دل و روح است و خطابه و کلام مرسل فاصله ي بين استدلال و تخيل، و انفعالات و نفساني ملتها در اين دو موضوع نهفته است، از اين رو است که در عرب، خطبه و شعر واجد مقام بلندي است، و در ميان آنان خطباي بزرگي پيدا شدند از قبيل: هاني بن قبيصه، سخنران عصر جاهليت که خطبه ي معروف (هالک معذور، خير من ناج فرور) در جنگ قار از اوست، وکلامي مسجع است، وديگر مرثد الخير که خطبه بنام (اصلاح ذات البين) از او به جاست و پر از تکلفات لفظي است.

و نيز مشاهير خطباي جاهليت، اکثم بن صيفي، قس بن ساعده و کعب بن لوي مي باشند، که نمونه خطب آنها در متون تاريخ عرب يافت مي شود، و همه متصنع و پر تکلف و شبيه به مقامه هاي ابوالقاسم حريري و حميدي است.

در عصر اسلامي اين فن (خطابه) مقام خود را از دست نداد، بلکه تحول شگرفي در آن به وجود آورد.

سبک خطابي عصر جاهليت که در قيد سجع و افکار محدود و موضوعهاي بدوي بود، جنبش اسلامي را کفايت نمي کرد، پيغمبر اسلام و جانشينان او بويژه علي بن ابي طالب، خطابه را از زمين به آسمان بردند، و پس از آن هم اين رو به دنبال شد، و در دوران خلفاي اموي و عباسي و حتي ادوار بعد رايج بود، و خطباي برجسته اي پا به عرصه وجود گذاردند، که از آن جمله است: ابن سماک، معاصر رشد، و در قرن سوم هجري سعيد بن اسماعيل نيشابوري و در قرن چهارم عبدالرحيم بن محمد حذاقي فارقي و در همان قرن شيخ ابو علي دقاق نيشابوري و در قرن ششم ابن جوزي معروف و معاصر او اخطب خوارزم است و در قرون بعد از قبيل شيخ ابراهيم سقاء و بسياري ديگر که مقصود تاريخ نگاري نيست، بلکه اشاره اي است بر اين که فن خطابه قطع نشده، و

[صفحه 5]

در هر عصري سر آمداني داشته است، و از هر يک خطابه هايي باقي است.

از جمله ي سرآمدان عصر اسلامي ابن نباته است که خطب زيادي از او باقي است و مستقلا نيز طبع شده است، و بقدري اين شخص معروف است و شهرت فني دارد، که بعضي معاندان و غرض ورزان براي آنکه امام را تحقير کنند نوشته اند، علاوه از اينکه تمام خطب از امام نيست و آنهايي هم که هست به مرتبه اي نمي باشد که از عهده ي ديگران بر نيابد، و از جمله شواهدي که مي آورند، خطبه هاي ابن نباته است و ما مي خواستيم مقايسه را از خطب قبل از اسلام شروع کنيم و بعد به نمونه هاي پس از اسلام بپردازيم، ولي چون قلم بدن قصد بنام ابن نباته گشت، اول به آن پرداخته سپس به قبل از اسلام بر مي گرديم، چون غرض ما تاريخ نويسي نيست بلکه يکنوع قضاوت و اظهار نظر است و اقامه ي دليل ترتيب زماني لازم ندارد.

در اينجا رشته ي سخن را بدست ابن ابي الحديد مي دهيم، چه او در شرح معروف خود اين مقايسه را انجام داده و کار ما را سهل کرده است، او يکي از خطب جهاديه ابن نباته را با يکي از خطبه هاي جهاديه امام مقايسه کرده است و بدو لحاظ نقل سخن او بر اظهار نظر ما ارجحيت دارد، يکي آنکه در مذهب با ما هم طريقه نيست، و ديگر آن که براي چنين قضاوتي اصلحيت و اعلميت دارد. اينک در ابتدا به نقل متن خطبه ي جهاديه ي ابن نباته پرداخته، سپس مقايسه را مي آوريم و به رعايت اختصار از نقل خطبه امام که مفصل و به شماره 27 است، صرف نظر کرده و خوانندگان را به متون نهج البلاغه که در دسترس همه است ارجاع مي دهيم.


صفحه 5.