ايجاز و اطناب












ايجاز و اطناب



علي در خطب خود، هنگام اقتضاي مقام به اطناب مي پردازد، و سخن را طولاني مي کند، تتابع جملات را بکار مي برد، چه مي داند که حاضرانش نياز به تفهيم بيشتري دارند که نمونه ي آن خطب مفصل اوست. بر عکس در حين لزوم، کلام را مي افشرد که در دو کلام، معني دو گون را جا مي دهد، در اين مورد تکرار و تتابع را بکار نمي برد، يک کلمه را مهمل نمي گذارد، کمتر حرف و کلمه را استعمال مي کند، اما در معني پر است، يک جمله اش کتابي تفسير دارد.

اينک نمونه اي از صدها سخنان او:

21- و من خطبه، و هي للعظه و الحکمه: فان الغايه امامکم، و ان ورائکم الساعه تحدوکم، تخففوا، تلحقوا، فانما ينتظر باولکم آخرکم. (همانا آخرت جلو است، قيامت شما را از پس مي راند، و بخود مي خواند، و زر و بال خويش را سبک کنيد، تا بتوانيد به کاروان برسيد. آن که اول رفت، انتظاري آخري را دارد، تا همه با هم به سر منزل نهايي برسند، و با ساير رفتگان پيوند نمايند.

لطف اين کلام را نمي توان بقلم آورد که فصاحت و بلاغت چون زيبايي است. يدرک و لا يوصف. اين همه معني با اين ايجاز جز با عجاز حمل نتوان کرد.

مثالي ديگر: خالطو الناس مخالطه، ان متم معها بکو عليکم، و ان عشتم حنوا اليکم. (چنان با مردم سير کنيد که اگر مرديد، بر شما گريه کنند، و اگر مانديد بپذيرند) که يک دنيا مکارم اخلاق در سطر کوتاهي جا داده شده است، با الفاظي ساده و بي تکلف و فصيح، و اين جمله ي کوتاه هم نمونه ي ديگر: و همچون ظرفي را ماند که دريايي در آن گنجانده شده باشد.

اشرف الغني، ترک المني. (شريف ترين توانگري، ترک آرزوهاست)

و نيز: رب قول، انفذ من صول. (بسا سخني که از حمله نافذتر است)

[صفحه 12]

که ذوق خوانندگان ما را بي نياز از توصيف و تفسير مي کند.

اين سطر حماسي نيز که در نهج البلاغه به شماره ي 9 رديف شده شاهکار توصيف است و ظاهرا آن را در جنگ جمل خطاب به طلحه و زبير و ياران آنها نموده است:

وقدار عدوا، و ابرقوا، و مع هذين الامرين الفشل، و لسنا نرعد حتي نقوع، ولا نسيل حتي نمطر. (با اينکه براي جنگ جوش و خروش انداختند و رعد و برق بپا کردند، با اين حال بزدلي و سستي آنها آشکار شد. ما چنين نيستيم که بخروشيم و سانحه بر پا نکنيم و خبر از سيل بدهيم و باران نباريم).

و در همين ايجاز و اطناب، در القاي منظور، طبيبي را ماند که مطابق حال مريض نسخه دهد. اگر مستمع او ذهنش خالي بود و ترديد و انکاري بر مفاد کلامش نداشت، به چنين کسي بطور ساده القا مي کند، چنانکه مي گويد:

اذا قدرت علي عدوک، فاجعل العفو عنه شکرا للقدره عليه. (چون به دشمن پيروز شدي، بشکرانه ي توانايي بر انتقام، از گناه او بگذر).

و چون شنونده را در شک و ترديد بيند، در آن بادات تاکيد متوسل مي شود مانند:

ان اخوف ما اخاف عليکم اثنان، اتباع الهوي، وطول الامل... الا و ان الدنيا قدولت حذاء، فلم يبقي منها الاصباته...

که در اينجا جمله را بان والا موکد کرده است، و اگر مستمع در انکار باشد يا در جهل کامل است. سوگند نيز بکار مي برد، مانند خطبه سوم (شقشقيه) بمطلع: اما و الله لقد تقمصها فلان. تا منکر باور کند و شک را به يقين آورد و منظور از خطابه که اقناع است انجام داده باشد.

اگر به سخنان امام نظر بيندازيم جملاتي که خطاب باهل کوفه است که با وي غدر کرده اند و نيز خوارج، تمام رموز تاکيد را بکار برده است، که خطاب باينگونه مردم اين نوع سخن را اقتضا داشته است، باشد که اثر بخشد و از ضلالت بيرون آيند.


صفحه 12.