وسعت زبان با رشد عقلي نسبت مستقيم دارد












وسعت زبان با رشد عقلي نسبت مستقيم دارد



انتظار اميرالمؤمنين (ع) دير نپاييد و بالاخره ابن ملجم مأموريتي را که به تنهايي در جلسه ي سري خوارج به عهده گرفته بود انجام داد و نه تنها عالم بشريت بلکه ساکنان ملکوت را در مرگ پيشواي آزادگان و سرمشق عفاف و تقوا و خداوند فضل و حکمت و خطابت و مولاي متقيان سوگوار و مصيبت زده ساخت.

شايد در سراسر تاريخ جهان جستجو کنيد جز از دهان علي بن ابي طالب (ع)نشنويد که درباره ي قاتل شقي و ناپاک خود سفارش کند «به اين مردي که در بند شما است از همان شيري که من مي نوشم بنوشانيد، اگر جان بدر بردم خود مي دانم و اگر از ضربت او به سراي ديگر رفتم و اگر خواستيد قصاص کنيد او را با يک

[صفحه 22]

ضربت بکشيد. مبادا او را مثله کنيد[1] که از رسول خدا (ص) شنيدم از مثله بپرهيزيد ولو نسبت به سگ گزنده». لحظه اي بعد اضافه کرد: «اي فرزندان عبدالمطلب! دور باد از شما تعدي به جان و مال مردم. نبينم شما پس از مرگ من به نام اينکه اميرالمؤمنين را کشته اند دست به خون مردم بيالاييد و کساني را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانيد».

باور کنيد بسيار کوشيدم تا مگر جلال و جمال اين مردمي و بزرگواري و شکوه و عظمت اين صفا و پاکدلي را آنگونه که احساس مي کنم در قالب الفاظ بريزم و خواننده را بدين وسيله در اين بهشت خلد، در اين جنت عدن، در اين گلستان ملکوتي و گلزار آسماني به تماشا و اعجاب وادارم، ولي افسوس که کميت لغت و لفظ و کلمه و جمله در اين امر لنگ است؛ زيرا زبان هر قوم متناسب با رفع احتياج مادي و معنوي اوست، همان طور که تا چندي پيش چون تلويزيون مثلاً وجود نداشت، کلمه ي تلويزيون هم در قاموس چندين سال قبل جهان نبود يا براي اختراعاتي که در آينده صورت خواهد گرفت امروز لغتي و اسمي نمي توان داشت. در امور معنوي هم قومي که معنايي را درک نکند طبعاً لغتي براي آن ندارد. براي بسياري از معاني ظريف و لطيف، سکنه ي آفريقاي مرکزي لغت ندارند؛ زيرا درک نمي کنند وسعت و غناي زبانهاي مختلف با رشد عقلي و فکري ملل نسبت مستقيم دارد. اين رفتار و گفتار علي (ع) هم چون نه پيش از او و نه بعد از او مانند نداشته و نخواهد داشت. بنابر اين طبيعي به نظر مي رسد که زبان ما و شايد همه ي زبانهاي زنده ي دنيا از منعکس کردن اين مروت و صفا ناتوان باشد.

اوراق تاريخ را ورق بزنيد حوادثي نظير اين فاجعه را در نقاط پراکنده ي گيتي و در اعصار مختلف روزگار مورد نظر و دقت قرار دهيد. در جهان بسيار اتفاق افتاده که پادشاه، خليفه، امير و بالاخره پيشواي مملکتي به علل مختلف و اغلب سياسي به قتل رسيده است. در اغلب نقاط قانون حکم مي کرده که علاوه بر شخص قاتل کسان دور و نزديک و حتي افراد قوم و قبيله ي او هم از لهيب غضب اولياي خون مصون نبوده و در شعله ي انتقام بسوزند؛ خاصه اينکه اگر چشم زخم کاري نمي بود يا کار مقتول دردم

[صفحه 23]

ساخته نمي شد و براي رئيس و امير زخم خورده چند ساعت و چند روزي فرصت کينه کشي و قصاص باقي مي ماند.

زياد دور نرويم هم اکنون در بعضي کشورها قانون حکم مي کند که نه تنها کشنده بلکه سؤ قصد کننده اي که تيرش به خطا رفته و نه فقط نسبت به شخص امير، بلکه حتي نسبت به وليعهد او، محکوم به مرگ است. تاريخ مواردي نشان مي دهد که سنّت بر اين جاري بوده که قاتل يا سؤقصد کننده يا کسي که در چشم اطرافيان و نگهبانان در مظنه ي ارتکاب سؤ قصد واقع شد، به امر امير يا براي خوشامد او و مسابقه در خدمتگزاري و دولتخواهي به دست همراهان امير قطعه قطعه شده است.

اينگونه موارد در تاريخ ملتهاي مختلف عالم چه اعراب بدوي و چه ملتهاي متمدن ايران و روم و اروپاي قرون وسطي و حتي قرون معاصر فراوان ديده مي شود. مآخذ و منبع تمام آنها اين است که انسانها از نظر انسان بودن به يک چشم ديده نمي شدند. عبيداللّه فرزند عمر به گمان اينکه هرمزان- امير خوزستان که در جنگ با مسلمانان اسير و پناهنده و سپس مسلمان شده بود- در کشتن پدرش دست داشته بي درنگ و بدون رسيدگي و حکم حاکم او را کشت و علي (ع) از عثمان مجازات عبيداللّه و قصاص خون هرمزان را به اصرار طلب کرد. عثمان به نام اينکه بر مسلمانان مشکل است خانواده ي خليفه ي دوم که داغ دار مرگ خليفه اند داغ تازه اي ببينند، از قصاص خودداري کرد. اميرالمؤمنين (ع) از اوّلين روز حکومت خود در جستجوي عبيداللّه بود تا او را مجازات کند. مي فرمود: «اگر بر اين فاسق دست يابم او را به قصاص خون هرمزان خواهم کشت». تا عاقبت در ميدان صفين به دست ياران اميرالمؤمنين (ع) کشته شد.


صفحه 22، 23.








  1. گوش و بيني بريدن که در ايام جاهليت از مجازاتهاي جاري بود. خاصه در باره ي کساني که رؤساي قوم را مي کشتند.