كرامت نفس












کرامت نفس



و اما پاکدلي و صفاي ضمير و عفو و غمض اميرالمؤمنين (ع) نسبت به دشمنان به حدي بوده که به جرئت مي توان گفت و تمام مورخين مسيحي و مسلمان از شيعي و سني بر آن اتفاق دارند که نظير آن از هيچ سردار جنگي و هيچ قائد و پيشوايي در هيچ زماني ديده نشده است.

در تمام غزواتي که در رکاب پيغمبر (ص) شرکت کرد و در همه ي جنگهايي که زمان خلافت پيمان شکنان (ناکثين) و گمراهان (قاسطين) بر او تحميل کردند، پس از ختم جنگ در سينه ي او از دشمناني که به خونريزي شخص او و دوستان و يارانش برخاستند کمترين کينه اي نمي ماند، دشمناني که خون عزيزانش را ريخته و پس از شکست باز هم به دشمني مانده و حتي خصومت و کراهت خود را پنهان نکرده بودند.

شواهد تاريخي بر اين خلق و خوي آسماني و خاصه ي ملکوتي فراوان ديده مي شود.

[صفحه 18]

مورد اتفاق تمام مورخين است که در جنگ جمل بر مرگ طلحه و زبير گريست. به محمد ابن ابي بکر پسر خوانده ي خود فرمان داد تا خواهرش عايشه را پس از شکست و پراکنده شدن نگهبانان شتر- که به منزله ي پرچم بصريان بود- به خانه ي مطمئني منتقل کند؛ محمد او را به خانه ي عبداللّه بن خلف خزاعي بزرگترين خانه هاي بصره که صاحب آن در جنگ به دست ياران علي (ع) کشته شده بود برد. سه روز بعد علي (ع) به ديدن عايشه رفت.

به جاي ملامت و ناسزا او را اکرام کرد و دستور داد با منتهاي حرمت او را روانه ي مدينه کنند تا در خانه ي خود بماند و شخصاً موقع حرکت با او به گرمي وداع کرد.[1] .

فرزندش را يک روز راه به بدرقه ي او فرستاد. بيست تن از زنان طايفه ي عبدالقيس را با لباس مردانه به محافظت او گماشت. عايشه در اين مردي و بزرگواري اميرالمؤمنين (ع) باز بهانه اي براي شکوه و بدگويي جست. گفت علي (ع) مردان نامحرم را همراه حرم رسول اللّه (ص) کرد که در بيابانها با او باشند. وقتي به مدينه رسيدند زنان دستار و شمشير از خود بر گرفتند و نشان دادند که همه زن و محرم بوده اند.[2] .

شبي که علي (ع) به خانه ي عبداللّه به ديدار عايشه رفت صفيه بانوي خانه که شوهرش کشته شده بود به علي (ع) اسائه ي ادب کرد و گفت خدا فرزندانت را يتيم کند، چنانکه فرزندان مرا بي پدر کردي. مولا جواب نداد و يکسر به اطاق عايشه رفت و گفت (جبهتنا صفيه) صفيه بروي من درايستاد (يا به من برگشت). عجبا خوب رشد کرده (بزرگ شده) تا چندي قبل که او را مي ديدم دختر بچه اي بود. موقع مراجعت صفيه در بي ادبي پيشتر رفت. همراهان علي (ع) غضبناک شدند و خواستند اين زن فحاش را ادب کنند، اميرالمؤمنين فرمود خاموش باشيد. پيغمبر ما فرمان داد متعرض زنان مشرک و کافر نشويم. چگونه مي خواهيد به صورت زن مسلماني دست دراز کنيد؟

همان شب علي (ع) به جاي اينکه عايشه ي شکست خورده را نکوهش کند از او تفقد

[صفحه 19]

فرمود. عايشه در دشمني با علي (ع) دچار عقده ي روحي بود، بيش از همه از جهت نازا بودن خود و دو پسر آوردن فاطمه (س) ناراحت و در مخالفت با علي (ع) و خلافت او بي اختيار بود.

امام علي رغم فتنه ي عظيمي که عايشه بر ضد او بر انگيخته بود با منتهاي جوانمردي از او دلجويي کرد، تا آنجا که فرمان داد دو جوان کوفي که پشت خانه ي عايشه شعر در هجو او خوانده بودند هر يک را صد تازيانه زدند.[3] .

فرداي معرکه ي جمل علي (ع) همان گونه که بر کشتگان اردوي خود نماز گزاشت بر اجساد دشمنان هم نماز خواند و فرمود اگر نادانسته و به نيت ياري حق به جنگ من آمده باشند گناهکار نيستند.

نسبت به خوارج نهروان با اينکه اسائه ي ادب مي کردند و او را علناً کافر مي خواندند بارها فرمود: «مادام که به ما کاري ندارند با آنها کار نداريم و سهم آنها را از بيت المال مي دهيم و اگر مجادله کردند مجادله مي کنيم و اگر دست به کشتار و تباهي زدند لا علاج با آنها جنگ خواهيم کرد».

با اينکه اميرالمؤمنين (ع)مي دانست که اگر عامه ي خوارج به اشتباه رفته اند، ولي زعماي آنها مغرض اند و اغلب شعار آنها را «لا حکم الا للّه» با جمله ي «کلمة حق يراد بها الباطل» جواب مي گفت؛ مع الوصف به حدي نرمي و حوصله کرد و به حدي با بحث

[صفحه 20]

و منطق در اقناع آنها کوشيد که چند هزار تنشان به کوفه و به معسکر امام بازگشتند.

غرض ورزي آنها از اينجا معلوم مي شود که روز اوّل مي گفتند کوتاهي در جنگ با معاويه خطا بوده و بايستي به جاي تسليم به حکميت، جنگ را در ميدان صفين دنبال مي کرديم. از طرفي مي ديدند و مي دانستند که عقيده ي اميرالمؤمنين (ع) هم همين بود و براي متقاعد کردن اکثريتي که به تحريک جاسوسان معاويه در ميان سپاه علي (ع) اصرار در ترک مخاصمه و تسليم به حکميت داشتند منتهاي کوشش را کرد. النهايه توفيق نيافت و ادامه ي جنگ علي رغم سپاهياني که او را تهديد به مرگ کردند معقول و مقدور نبود. مي ديدند فشار به اميرالمؤمنين (ع) تا آنجا بود که گفتند به مالک اشتر فرمان بازگشت بده وگرنه تو را خواهيم کشت.[4] علي (ع) به مالک که نزديک بود با لشکريان رشيد خود به سراپرده ي معاويه دست يابد و او را اسير يا وادار به فرار کند، الزاماً فرمان ترک مخاصمه داد. مالک که به آساني نمي توانست از چنين پيروزي چشم بپوشد. در بازگشت تعلل کرد. علي (ع) پيغام داد که اگر چند دقيقه ديرتر برگردي مرا زنده نخواهي ديد.

از طرف ديگر اميرالمؤمنين (ع) پس از بي نتيجه ماندن کار داوري با سپاه نيرومندي دوباره به طرف صفين حرکت کرد و خواست تا خوارج که خود را مشتاق پيکار معاويه نشان مي دادند به صفوف او بپيوندند و يا لااقل کاري به کار زن و فرزند ياران او نداشته باشند، تا با خيال راحت به سر وقت دشمن مشترک برود؛ ولي خوارج از علي (ع) خواستند که چون کار خلافت را به داوري رجوع کرده، اعتراف به کفر و سپس توبه کند. مع ذلک اميرالمؤمنين (ع) آنها را رها کرد و رو به صفين راند. چيزي دور نشده بود که اخبار هولناکي از جنايات خوارج پياپي رسيد و به خواهش يارانش که نگران خانواده هاي بي سرپرست خود بودند براي يکسره کردن کار خوارج به طرف نهروان

[صفحه 21]

برگشت.

به حدي دل علي (ع) از کينه و بغض پاک و از حس انتقام به دور بود که پس از غلبه بر خوارج اجازه داد صدها تن از آنها که از جنگ فرار کرده بودند وارد کوفه و بصره شوند و براحتي و رفاه زندگي کنند و سهم خود را از بيت المال بستانند، اميرالمؤمنين (ع) مي ديد که اين جماعت در کار او خدعه مي کنند و ياران او را عليه او مي فريبند و چه بسا که خطبه ي او را مي برند و کلام او را قطع مي کنند. مع الوصف بر آن بود که، تا شرّي آغاز نکنند، آزارشان نکند و اين معني را آشکار به ايشان و ديگران گفته بود به همين جهت دادگري و بزرگواري و پاکدلي علي (ع) آنها را از خشم او ايمن و به گذشت و عطوفتش اميدوار کرده بود.

علي (ع) بهتر از هر کس سبب و ميزان جسارت اين جماعت را درک مي فرمود تا آنجا که يقين داشت به دست اين گروه کشته خواهد شد. بارها اشاره به ريش و پيشاني خود مي کرد و مي گفت اين از آن خضاب خواهد شد. چه پيغمبر (ص) او را خبرداده بود که به دست شقي ترين فرد اين امت کشته خواهي شد و از اين رو گاه دلتنگي از ياران و نافرماني ايشان مي فرمود پس اين مرد شقي چه شد؟


صفحه 18، 19، 20، 21.








  1. اين فتوت و جوانمردي حتي عايشه را علي رغم بغض و کينه ي عميقي که از چند جهت خاصه داستان افک و اظهار نظر علي (ع) به طلاق عايشه و از جهت نازا بودن خود و فرزند آوردن فاطمه(عليها السلام) با مولا داشت تحت تأثير قرار داد؛ به طوري که حين حرکت به اطرافيان گفت بين من و علي (ع) هرگز چيزي بيش از آنچه بين زن و خويشان شوهرش هست نبوده و نيست.
  2. عبقرية الامام، تأليف عباس محمود عقاد مصري.
  3. دکتر طه حسين نويسنده ي دانشمند مصري در کتاب علي و فرزندانش معتقد است چند نکته در اين جريان به نظر مي رسد: يکي جوانمردي و پاکدلي اميرالمؤمنين (ع). ديگر سياست مدبرانه ي او در آرام کردن بغض و کينه ي عايشه و پيش گيري از تحريکات جديد؛ اگر چه با همه ي اين محبتها و فتوتها هرگز عايشه نتوانست از ابراز کينه و عداوت نسبت به علي (ع) خود داري کند. خبر شهادت امام را که شنيد شادي کرد و به قول طه حسين گفت: علي (ع) با مرگ راحت شد و ديگران را نيز راحت کرد. طه حسين اضافه مي کند که راحت شدن علي (ع) از آن همه ي رنج و عنا، آن همه مشقّت و مصيبت صحيح است، لکن هرگز مسلمانان با مرگ علي (ع) آسوده نشدند؛ بلکه تاريخ بدبختي و ذلت و فتنه و اختلاف و جور و ستم کشيدن مسلمانان از روز کشته شدن علي بن ابي طالب (ع) شروع شد. ضمناً فراموش نکنيم که فرمايش امام راجع به صفيه و کودکي و رشد او نظر نويسنده را نسبت به آنچه که در کتاب ديگر مؤلف به نام «حقوق زن در اسلام و اروپا» در خصوص حجاب و کيفيت آن در اسلام نوشته است تأييد مي کند.
  4. يکي از هواخواهان متارکه و حکميت که شايد از طرف معاويه خريده شده و با عمروعاص ملاقات کرده بود، اشعث بن قيس کندي است که زمان پيغمبر (ص) مسلمان و پس از وفات او مرتد شد و با دعوي امارت، قوم خود را به جنگ با مسلمانان واداشت و سپس بر حسب مصلحت شخص خود آنان را تسليم کرد و خود به مدينه شتافت و توبه کرد. ابوبکر نه تنها او را بخشود بلکه به پاداش آنچه کرده بود خواهر خود ام فروه را به زني به او داد. اين شخص دوره ي عمر گمنام بود. زمان عثمان کارگزار بخشي از ايران شد. علي (ع) او را عزل کرد. پس از آن به نيت خيانت و طمع به مال و مقام در صف لشکريان امام در آمد.