مروت و فتوت زيب و زينت انساني












مروت و فتوت زيب و زينت انساني



اينک که مختصري درباره ي شجاعت بي نظير علي بن ابي طالب (ع) گفتگو کرديم به ذکر صفات عاليه اي مي پردازيم که هميشه زيور نيرومندي و شجاعت ابطال و قهرمانان است و روح توانا و جسم نيرومند فرزند ابي طالب بيش از هر قهرمان ديگري از اين زيب و زينت انساني بهره مند بوده است.

اين صفات ملکوتي عبارت است از انصاف و مروت و فتوت و پاکدلي و عفو و اغماض نسبت به دشمنان.

علي (ع) با همه ي توانايي و نيرومندي، با بازوي جنگاوري که دنيا نظير آن را کم ديده هيچ گاه بر دشمن پيشدستي نکرد. به فرزندش حسين (ع) توصيه مي کرد که هرگز کسي را به مبارزه مطلب، ولي اگر دشمن تو را به جنگ خواند رو مگردان؛ زيرا جنگ طلب متعدي است و نبرد با متعدي مطلوب است.

بعد از واقعه ي حکميت وقتي خوارج نهروان از سپاه او جدا شدند، علي (ع) مي دانست خوارج جنگ با او را تدارک مي بينند. حتي چند تن از سرداران مصلحت ديدند قبل از اينکه آنها دست به کار شوند اميرالمؤمنين (ع) فرمان حمله بدهد، ولي امام فرمود:

«در عين حال که اطمينان دارم بزودي دست به تيغ خواهند برد مادام که آنها شروع به جنگ نکرده اند هرگز شمشير بروي آنها نخواهم کشيد».

در جنگ جمل عيناً چنين کرد. در واقعه ي صفين و در تمام حوادث جنگي کوچک و بزرگ زندگي- چه زمان پيغمبر(ص) و چه ايام خلافت- قبل از اينکه دست به شمشير برد همان دست را براي صلح و سلم به طرف دشمن دراز کرد. شمشير نکشيد جز اينکه از صلح مأيوس شد و بازهم صبر کرد و سرداران را هميشه از اينکه پيش از دشمن دست

[صفحه 13]

به اسلحه ببرند منع کرد.

روزي مردم را موعظه مي کرد. به حدي گرم و گيرا و جذاب سخن گفت که يکي از خوارج که در عين کراهت و بغض نسبت به اميرالمؤمنين (ع) دچار شگفتي شده بود فرياد زد خدايش بکشد وه که اين کافر چه دانشمند است. اين جسارت به ياران علي (ع) گران آمد. خواستند او را بکشند مولا منعشان کرد و فرمود: «به من ناسزا داد يا بايد او را فحش داد يا بخشود».

با تمام بغض و عداوتي که بين او و معاويه و سپاه او و سربازان معاويه وجود داشت هيچ گاه به نام انتقام و خونخواهي جز در صورت لزوم و به مقدار لازم اجازه ي خونريزي نداد و با شمشيري که مي توانست شيران را به دو نيم کند کسي را به خاطر دشمني و کينه نکشت.

در جنگ صفين مردي از سپاه معاويه به نام کربز بن الصباح الحميري به ميدان آمد و هماورد خواست. يکي از سربازان علي (ع) به جنگ او رفت و کشته شد. دوباره و سه باره مبارز طلبيد و دومي و سومي را نيز به خاک انداخت. صفوف سپاه کوفه را رعب و وحشت گرفت. بار چهارم اميرالمؤمنين (ع) شخصاً به ميدان رفت و در چشم به هم زدن کار او را ساخت. سپس دومي و سومي را هم به او ملحق فرمود. آنگاه فريادي کشيد که مردان هر دو صف شنيدند. فرمود: اگر شما پيشدستي به قتال نمي کرديد ما بروي شما شمشير نمي کشيديم. اين بگفت و به مقر فرماندهي خود برگشت.

اما از لحاظ مروت با تمام آنچه از شجاعت شگفت آورش مي دانيم، علي (ع) در مقام مروت حيرت انگيزتر است. در مواردي که سپاهيان اميرالمؤمنين (ع) در صدد انتقام از جنايات دشمن بودند فرمود: «هرگز آنها که پشت به ميدان نبرد کرده و گريخته اند و آنها که زخم خورده اند به قتل نرسانيد. پرده ي ناموس دشمنان را ندريد و اموال دشمن را به غنيمت مبريد».

در جنگ جمل به لشکريان پيروزمند خود دستور داد جز سلاح جنگ که در ميدان نصيبشان شده هيچ چيز از اموال دشمنان بر نگيرند و به حدي در اجراي اين فرمان سخت گيري کرد که بعضي از يارانش زبان به اعتراض گشودند که چگونه خونشان بر ما مباح است ولي مالشان حلال نيست؟

[صفحه 14]

در ميدان جنگ جمل بر کشتگان دشمن عيناً مانند مقتولين سپاه خود نماز گزاشت. بر چندين تن از کين ورزترين و خطرناک ترين دشمنان خود مثل مروان بن حکم (مشاور و پيشکار عثمان) و سعيد بن عاص و عبداللّه بن زبير دست يافت و آنها را بخشود. عمرو بن عاص عقل منفصل معاويه و دشمن حيله گري که از يک سپاه براي علي (ع) خطرناکتر بود وقتي گردن خود را زير شمشير اميرالمؤمنين (ع) ديد کشف عورت کرد و همانطور که حساب کرده بود مولا صورت خود را برگرداند و از کشتن اين روباه فرومايه و حيله ساز چشم پوشيد.

جنگ جمل را طلحه و زبير و عايشه بر او تحميل کردند. طلحه و زبير بيعت خود را شکستند. طلحه بخصوص مردم بصره را بر قتل عثمان تحريص مي کرد و عايشه بارها خون عثمان را مباح دانسته بود مع الوصف هر سه بهانه شان در جنگ جمل خون عثمان بود؛ با آنکه همه مي دانستند بيش از هر کس علي (ع)شورشيان را از کشتن خليفه منع کرده بود. پس از آنکه تلاش اميرالمؤمنين (ع) براي آرام کردن مخالفين به جايي نرسيد و گزيري از جنگ نماند و دو گروه روبه روي هم صف کشيدند، علي (ع) فرمان داد ياران او پيشدستي نکنند.

براي اينکه مروت و جوانمردي مولا را در اين موقف درک کنيم بايد به ياد آورد که از يک طرف سپاه اميرالمؤمنين (ع) نيرومندتر، مصمم تر و به هدف خود به مراتب مؤمن تر از اصحاب جمل بود و از طرف ديگر پيش از اينکه علي (ع) با لشکريان خود به بصره در آيد اين جماعت صدها تن از ياران علي (ع) را کشته بودند و بر خلاف عهدي که با عثمان بن حنيف فرماندار علي (ع) در بصره بسته بودند، شبانه به او شبيخون زده او را دستگير کرده و شکنجه را از حد گذرانده و ريش و سبلت او را موي به موي بر کنده بودند. بيت المال را غارت کرده و چهل تن از نگهبانان آن را کشته بودند. حکيم بن جبله ربيعي را که بر رفتار ايشان خرده گرفت با هفتاد تن از کسان او از پاي در آورده بودند، حتي قصد قتل کارگزار علي (ع) را داشتند. النهايه به يادشان آمد که برادر عثمان، سهل بن حنيف فرماندار مدينه است و به انتقام خون برادر کسانشان را در مدينه از دم تيغ خواهد گذراند.

با تمام اين احوال علي (ع) بي سپر و خود و بدون اسلحه به ميدان آمد و طلحه و زبير

[صفحه 15]

را که تا دندان مسلح بودند براي گفتگو طلبيد و کوشش کرد آنها را از عهد شکني باز دارد و به مسالمت بخواند. طلحه گفت ما به خونخواهي عثمان برخاسته ايم. فرمود: تو خود از کشندگان عثماني خداوند قاتلين او را لعنت کند.

زبير عمه زاده ي پيغمبر (ص) و علي (ع) بود و پيش از روبرو شدن با اميرالمؤمنين (ع) از کرده خود ناراحت بود؛ زيرا وقتي سپاهيان علي (ع) به بصره در آمدند عمار ياسر را در ميان آنها ديد و به ياد آورد که رسول خدا به عمار فرموده بود: «اي پسر سميّه گروه ستمکار تو را خواهند کشت».[1] .

علي (ع) خويشي خود را به زبير ياد آور شد و فرمود: «چگونه شمشيري را که يک روز براي دفاع از پيغمبر (ص) مي کشيدي امروز به روي من مي کشي؟ آيا فراموش کردي که رسول خدا فرمود تو بر من ستم خواهي کرد؟» زبير از ياد آوردن اين خاطره و همچنين خويشي با علي (ع) شرمنده شد و گفت: «اگر به ياد داشتم هرگز از مکه بيرون نمي شدم و اکنون هم با تو کار زار نخواهم کرد».[2] .

[صفحه 16]

زبير در همان ايام کشته شد. جمعي از مورخين مي گويند از بصره بيرون رفت و در وادي السباع به دست ابن جرموز پس از آنکه از او شير خواست و نوشيد و خفت در خواب کشته شد. ديگران بر آن اند که فرزندش عبداللّه که از دشمنان سر سخت علي (ع) و محرک پدر و پسر دختر ابوبکر و خواهر زاده ي عايشه و از طايفه ي بني تيم و خويش طلحه بود تصميم پدر را حمل بر ترس کرد و گفت: «راست اين است که چون ديدي در سايه ي شمشير پسر ابي طالب مرگ نهفته است، ترس تو را گرفت و عافيت طلب شدي»، و به حدي او را تحريک کرد که از کناره گرفتن بازش داشت.

زبير گفت من سوگند ياد کرده ام که با علي (ع) نجنگم. عبداللّه گفت اي بسا مردم که سوگند خود را نقض کرده و کفاره داده اند، بنده ات برجيس را آزاد کن و با دشمن به جنگ و زبير چنين کرد تا کشته شد.[3] .

اميرالمؤمنين (ع) با اينکه از کنار آمدن با دشمنان و به راه آوردن آنان نا اميد شده بود، مع الوصف سرداران ناشکيبا و غيرتمند خود را امر به شکيب فرمود. جوانان سبک

[صفحه 17]

مغز بصري چند بار کوشيدند آتش جنگ را بر افروزند. هر بار که يکي از ياران علي (ع) را با تير از پاي در مي آوردند، سپاه علي(ع) اذن جنگ مي خواست و باز مروت و کرامت مولا بر خشم و غيرت يارانش غالب مي آمد تا عاقبت جواني از اهل کوفه را مأمور کرد قرآن به دست ميان صفوف دشمن برود و آنها را به اطاعت از کتاب خداي بخواند. جوان کوفي با يقين به خطر مرگ امر امام را پذيرفت و پس از انجام مأموريت با تير بصريان به خاک افتاد. اين بار اميرالمؤمنين (ع) فرمود اکنون خونريزي سزاوار است.

از اين مروت حيرت انگيزتر آنچه در صحنه نبرد صفين از او ديده شد. سربازان معاويه چون زودتر به آوردگاه رسيده بودند پيشدستي کردند و بين اردوگاه علي (ع) و آبشخور فرات حائل شدند و تصور کردند اردوي اميرالمؤمنين (ع) را به وسيله ي تشنگي و بي آبي به زانو درخواهند آورد. پيامبري فرستادگان علي (ع) به نتيجه نرسيد، بلکه نگهبانان فرات را معاويه تقويت کرد. عاقبت پهلوانان کوفه بر شاميان تاختند و آنها را از کنار فرات راندند و خواستند به تلافي فرومايگي شاميان آب را بر آنها ببندند اميرالمؤمنين (ع) اين کار را دور از مروت ديد و فرمان داد تا به دشمنان فرصت دهند از آب نهر سيراب شوند.


صفحه 13، 14، 15، 16، 17.








  1. عمار در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين (ع) به دست شاميان کشته شد و چون سربازان معاويه گفته ي پيغمبر (ص) را متذکر شدند در جنگ با علي(ع) سستي و ترديد نشان دادند، عمرو عاص گفت قاتل عمار علي (ع) است که او را همراه خود به جنگ آورد و به کشتن داد و مردم احمق شام که معاويه حتي در دماغشان نفوذ کرده بود، اين عذر ابله فريب را پذيرفتند و خاطر آسوده کردند.
  2. خروج و عهد شکني زبير نتيجه ي تدبيري است که خليفه ي دوم در تشکيل و ترکيب شوري به منظور محروم نگاه داشتن علي (ع) از حقش به کار برد زيرا زبير عمه زاده ي علي (ع) و از ياران و معتقدين امام بود و در سقيفه به حمايت از حق علي (ع) شمشير کشيد و در تشييع جنازه ي حضرت زهرا(س) شبانه شرکت کرد. وقتي فاروق شوراي خلافت را از شش نفر که يکي از آنها زبير بود تشکيل داد، زبير چون خود و ديگران را کفو علي (ع) در خلافت ديد از آن روز با طمع بستن به مقام خلافت رفتار خود را با علي (ع) تغيير فاحش داد. عمر در تشکيل شوري چند هدف داشت که به همه رسيد، قبل از همه ترکيب شورا به صوري بود که هرگز علي(ع) انتخاب نمي شد؛ زيرا وجود سعد و عبدالرحمن و عثمان براي چرخاندن کار به ضرر علي (ع) کافي بود. ديگر تطميع طلحه و زبير به طلب خلافت بود که در نتيجه پس از بيعت با علي (ع) به عهد شکني آنها و جنگ جمل منتهي گرديد. سوم اهانت و تخفيفي است که از علي (ع) کرد؛ زيرا گفت اگر ابوعبيده ي جراح يا سالم مولاي ابو حذيفه زنده بودند آنها را به جانشيني خود انتخاب مي کردم؛ چه آنکه ابوعبيده امين اين امت و سالم دوستدار خداوند بود. عجبا امين امت و دوستدار خداوند را به جانشيني خود بر مي گزيد ولي کسي که پيغمبر (ص) او را پس از خود ولي مؤمنين و اولاي از آنها به جان و نفسشان معرفي کرده انتخاب نکرد. چهارم و مهمتر از همه تحريک و تشويق معاوية بن ابي سفيان است به طمع بستن در خلافت، معاويه تا آن روز هرگز فرض دست يافتن به کرسي خلافت نمي کرد؛ زيرا در فتح مکه (عام الفتح) از روي کره و جبر و از ترس مرگ همراه پدرش مسلمان شده و از جمله طلقا بود که رسول خدا (ص) برا و و امثال او منت گذاشت و آزادشان کرد ولي عمر به اصحاب شورا نصيحت کرد اگر با يکديگر توافق نکنيد معاوية بن ابي سفيان بر شما و به خلافت دست خواهد يافت. بر عمر مسلم بود که نتيجه ي کار شورا خلافت عثمان است و حکومت عثمان راه را بر سلطه ي بني اميه و معارضه ي معاويه با علي (ع) و غلبه ي بني اميه بر بني هاشم باز مي کند. در کتاب «النص والاجتهاد» تأليف آية اللّه سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي ايراني مقيم عراق از صفحه ي 113 به بعد مآخذ مطمئن از صحاح سته و کامل ابن اثير و غير آن از کتب سنت و جماعت بر گفته هاي عمر در اين باب نقل و جمع آوري شده است.
  3. علي و دو فرزندش، تأليف دکتر طه حسين، ترجمه ي احمد آرام.