تاثير متقابل ماده و معني «قوت جبريل از مطبخ نبود»












تاثير متقابل ماده و معني «قوت جبريل از مطبخ نبود»



دوست و دشمن بر اين امر اتفاق دارند که با اين زهد و قناعت و با اين خوراک ساده و فقير چنان نيرويي در بازوي علي (ع) بود که بارها سواران جنگي را از روي زين بر گرفت و با چنان قوتي به زمين کوفت که در حال جان سپردند. در غزوه ي خيبر درب کوه پيکر قلعه ي جنگي دشمنان اسلام را از جاي بر کند. در يکي از روزهاي صفين پانصد کس را به دست و شمشير خود کشت.[1] در همان روز چندين شمشير عوض کرد و هر بار که حريفي را به ديار عدم مي فرستاد فرياد هولناک تکبيرش زهره ي شجاعان جنگ ديده را مي دريد.


قوت جبريل از مطبخ نبود
بود از ديدار خلاّ ق ودود


از گفته هاي مولا است که چوب درختان بياباني که در ريگزارهاي خشک و بي آب مي رويد بارها از چوب درختي که در باغ و بستان پرورش مي دهند نيرومندتر و اصيل تر است.

براي تحليل اين نيروي فوق عادت و اين شجاعت حيرت انگيز بايد به دو نکته توجه کرد: يکي اينکه ساختمان طبيعي بدن و بخصوص شانه ها و بازوها و ساعد به حدي

[صفحه 10]

نيرومند بوده که بر همه ي قهرمانان عرب برتري و امتياز داشته، ديگر تربيت خشن و ساده اي بود که علي (ع) خود را بدان خو مي داد. اغلب در زمستان جامه ي سبک تابستاني و تابستان لباس خشن و پشمين در بر مي کرد. تملک نفس علي (ع) را بر حوادث و مشکلات، بر سرما و گرما، غالب کرده بود.

مهمتر از آنچه گفته شد تأثير متقابل ماديات و معنويات بر يکديگر است. همانطور که مسائل مادي روي امور معنوي انسان تأثير دارد، امور روحي و معنوي هم در مسائل مادي و محسوس اثر حيرت انگيز مي گذارد؛ مثلاً در «الولد سرّابيه» فرزند آينه ي اسرار پدر است يا خلق و خوي پدر و مادر را به ميراث مي برد، علت اين است که از طرفي اوصاف اخلاقي آدمي در خون او منعکس مي شود و از طرف ديگر فرزند عصاره ي خون مادر است و نه ماه در رحم از خون مادر ارتزاق مي کند و چندين ماه از شير او که آن هم خون تبديل شکل يافته ي مادر است تغذيه مي شود.

مي گويند اخلاق فلان قوم فاسد شده، زيرا خونش فاسد و با خون اقوام پست مخلوط شده است، اين حرف راست است. صاحب بن عباد پشت دروازه ي يکي از شهرها به همراهانش گفت آنچه از من مي خواهيد قبل از ورود و سکونت در اين شهر بخواهيد؛ زيرا در آنجا هر کس گرفتار قبض يد و امساک مي شود. شايد اين داستان افسانه باشد ولي مطمئناً خاک بعضي نقاط سخت و چسبنده است ، عمارات خشتي صدها سال دوام مي کند، اين خاک سخت و گيرنده خاصيت خود را به بقولات و حبوباتي که مي روياند مي بخشد و اين مواد خوراکي به نوبت خود اين خاصيت را به خون مردمي که از آنها تغذيه مي کنند وامي گذارد. عکس اين معني هم صحيح است؛ يعني عشق و ايمان به عصب و عضله ي آدمي چنان نيروئي مي بخشد که گويي پنجه و بازو را از پولاد آبديده ساخته اند.

هر کس در زندگي خود اين معني را آزموده است که در لحظات عشق و ايمان قوت نفس و نيروي بازو چند برابر مي شود. مادران ضعيف الجثه اي که در دقايق خطري از جان فرزندشان دفاع مي کنند، به ماده شير هول انگيزي تغيير ماهيت مي دهند. در جنگهاي تن به تن هميشه ايمان گرم کننده و نيروي فوق بشري علي (ع) را مقاومت ناپذير مي کرد.

تاريخ شهادت مي دهد که از اوّلين پيکاري که در رکاب رسول اللّه (ص) کرد تا جنگ نهروان

[صفحه 11]

با پهلواني نجنگيد، جز آنکه او را به خاک افکند و جنگاوري به ميدانش نرفت جز آنکه به خون در غلطيد.

قوت ايمان اميرالمؤمنين (ع) بي باکي او را در ميدانهاي هولناک نبرد بدر و احد و خندق و خيبر توجيه مي کند. پيشواي مجاهدين اسلام چنان ايماني به حق و به هدف خود داشت که در تمام دوران حيات يک لحظه از مرگ نينديشيد و هيچ گاه از صولت و شهرت پهلوانان نامي عرب در صحنه ي پيکار باک نکرد، چنان بي پروا پيشباز مرگ مي رفت که گويي مرگ از سطوت و هيبت او مي گريخت.

داستان نبرد علي (ع) در روزگار جواني با عمروبن عبدود فارس نامي و شمشير زن شجاع جزيرة العرب، پهلواني که با هزار سوار برابر بود افسانه نيست. غزوه ي خندق است، رسول اکرم (ص) ضعف جبهه ي مسلمانان را با حفر خندق تدارک فرمود. عمرو مرد جنگي ورزيده سراپا مسلح و آهن پوشيده چون پولاد آبديده در برابر سپاه اسلام فرياد مبارزه برکشيد و مبارز طلبيد. علي (ع) گفت يا رسول اللّه! من به نبرد او مي روم. پيغمبر (ص) فرمود عمرو است بنشين. دوباره عمرو فرياد کشيد مرد ميدان من کجاست. باز علي (ع) اجازه ي رزم خواست و باز پيغمبر (ص) فرمود عمرو است بنشين. اين بار عمرو به طعن و طنز گفت کجاست بهشتي که مي پنداريد اگر کشته شويد يکسر بدانجا رهسپار مي شويد. اگر چنين است چرا از پيکار با من مي هراسيد؟

هر بار علي (ع) خود را آماده ي جنگ مي کرد و باز پيغمبر (ص) او را از اين بي پروايي منع مي فرمود. عاقبت پيغمبر (ص) اجازه فرمود. علي (ع) شادمان و خندان مانند زندانيي که آزاد شده، آمد و برابر عمرو ايستاد. عمرو در جوان نورسي که به پاي خود مرگ را استقبال کرده به چشم رحمت و حقارت نگريست. پرسيد تو کيستي؟ فرمود: من علي. عمرو پرسيد فرزند عبد مناف؟ فرمود پسر ابي طالب. عمرو گفت: تو بسيار جواني کاش به جاي تو يکي از عموهاي تو مي آمدند. من اکراه دارم خون چون تو نوجواني را بريزم. علي (ع) فرمود: اگر مسلمان نشوي يا از قتال مسلمانان دست نکشي من با رغبت خون تو را خواهم ريخت.

عمرو غضبناک گفت ننگ دين تازه و بدعت محمد (ص) را نمي پذيرم از جنگ هم رو نمي گردانم؛ زيرا همه جا خواهند گفت عمرو ترسيد و از پيکار گريخت، اين بگفت و

[صفحه 12]

با شمشير چون شعله ي آتش به علي (ع) حمله کرد. اميرالمؤمنين (ع) ضمن دفع حمله چنان بر کتف او نواخت که عمرو به خاک افتاد. چند بار خواست برخيزد ولي نتوانست و عاقبت به خاک و خون در غلطيد. ديدگان حيرت زده و نگران سربازان و سرداران هر دو سپاه نمي توانست باور کند که علي (ع) درميان گرد و غبار ميدان نبرد بر بالاي کشته ي پهلوان جزيرة العرب ايستاده و فرياد مي کند: اللّه اکبر.


صفحه 10، 11، 12.








  1. کتاب زندگاني علي بن ابي طالب (ع)، تأليف عمر ابوالنصر.