فقط دو بار












فقط دو بار



علي (ع) از اينکه جز با شمشير حمله کند امتناع داشت؛ زيرا آداب و رسوم قهرماني چنين اقتضا مي کرد. شنيد يارانش در ايام جنگ صفين شاميان را ناسزا مي گويند. فرمود: «خوش ندارم دوستان من فحش بدهند. بهتر است که به جاي ناسزا حقيقت حال و اعمال آنها را آنچه هست نقل کنيد، بلکه درست تر اين است که از خداوند بخواهيد خون ما و خون ايشان ريخته نشود و ميانه ي ما آشتي برقرار گردد و از گمراهي باز گردند».

[صفحه 35]

کمتر ديده شده است اميري به اندازه ي علي (ع) از جواب گفتن به طعن و طنز دشمنان زبان خود را نگاه دارد و با اين همه حلم و حوصله آن همه تهمت و ناسزا را تحمل کند.

دوبار بيشتر در زندگي اميرالمؤمنين (ع) ديده نشده است که به مذمت ناکسان و دفاع از تهمت به خود زبان بگشايد.

اشعث بن قيس کندي منافق مرتد و ناپاک که در معرکه ي صفين با تباني با عمروعاص اکثريت سپاه را بر علي (ع) شوراند تا او را به ترک جنگ و قبول حکميت وادار کنند و به اين بس نکرد، بلکه مولا را مجبور کرد تا به جاي ابن عباس و مالک اشتر که در نظر گرفته بود ابوموسي را به داوري اختصاصي خود بپذيرد، يک بار در مسجد کوفه کلام علي (ع) را بريد. اميرالمؤمنين غضبناک شد و فرمود: «لعنت خداوند و لعن کنندگان بر تو باد اي جولاي فرزند جولاي و اي منافق فرزند کافر. يک بار کفار تو را به اسيري بردند و ديگر بار مسلمانانت اسير کردند (زيرا بعد از وفات پيغمبر (ص) مرتد شد). هيچ يک از اين دو دفعه نه مالي داشتي که فديه بدهي و نه حسب و نسبي که سبب خلاصي تو شود. سزاي مردي که به قوم خود خيانت ورزد و روز مبادا آنها را تسليم کند اين است که نزديکانش او را دشمن دارند و بيگانگان پناهش ندهند».

مورد ديگر، عمرو عاص در شام فحش به علي (ع) را بر منابر رواج داد و امام را به هزل و بذله گويي متهم ساخت. علي (ع) در يکي از خطب خود فرمود: از پسر نابغه[1] تعجب مي کنم به شاميان گفته است من مرد مزاح و هزلم. بدترين گفته ها دروغ است. او دروغ مي گويد. خلف وعده مي کند. بخل مي ورزد. خيانت به عهد و قطع رحم مي کند و چون از پيکار با شمشير عجز دارد، به فحش متوسل مي شود. به خدا قسم ياد مرگ مرا از شوخ طبعي باز داشته و فراموشي آخرت او را از حرف حق منع و از ياد خدا دور کرده

[صفحه 36]

است، پسر عاص تا از معاويه لقمه نگرفت دست بيعت به او نداد».[2] .


صفحه 35، 36.








  1. نابغه نام مادر اوست. اين کنيزک بدنام ايام جواني در ميان جوانان قريش عاشقاني داشت. از آن جمله طبق نوشته ي زمخشري در ربيع الابرار- که در کتاب «الصراع بين الامويين و مبادي الاسلام نوشته ي دکتر جعفر نوري نقل شده- پس از آزاد شدن، معشوقه ي ابولهب امية بن خلف جحمي و هشام بن مغيره و ابوسفيان و عاص بن وائل بود و همه ي اين جمع با او هم بستر مي شدند. وقتي عمرو از او متولد شد مادرش نابغه ميان اين عده نوزاد را به عاص نسبت داد و عاقبت فرزند او شناخته شد. ناگفته نماند که زوجه ي عمرو عاص هم با عمارة بن وليد برادر خالد معروف، سيف الاسلام، روابط نا مشروع داشته است.
  2. پس از ترديد بسيار و مشورت با دو فرزند که يکي او را به طرف خدا و علي (ع) و ديگري به سوي دنيا و معاويه راندند، عاقبت خدمت معاويه را ترجيح داد و تا حکومت مصر را از معاويه قول نگرفت با او بيعت نکرد.