ثقه به نفس و اعتماد به خود












ثقه به نفس و اعتماد به خود



در پايان بحث راجع به صفات ملکوتي اميرالمؤمنين (ع) شايسته است از ثبات قدم و اعتماد به نفس و وثوق به خود که به عالي ترين شکل در رفتار و گفتار علي (ع) ظهور داشته و تمام مورخين را به اعجاب وا داشته صحبت کنيم.

علي (ع) مانند هر قهرماني چنان به صداقت و صميميت خود در قول و فعل، در آنچه گفته و آنچه کرده، در ايامي که از پيغمبر خدا فرمان برده و در روزگاري که در مقام مشورت با خلفاي سه گانه آنها را راهنمايي فرموده و در سالهايي که بر سرير خلافت و مسند حکومت فرمان داده است، اعتقاد و ايمان داشته که دشمنان او اين زيباترين مظهر فروسيّت و پهلواني را به کبر و اعجاب به نفس تعبير کرده اند.

روزي زبير در خدمت رسول اللّه (ص) در معبر به علي (ع) برخورد مي کند. دو پسر عم گرامي (محمد (ص) و علي (ع» يکديگر را تحيّت مي گويند و از هم مي گذرند، سپس زبير در مقام عيبجويي مي گويد: «فرزند ابي طالب عجب و خود گيري را رها نمي کند؟» پيغمبر (ص) مي فرمايد: «رفتار علي (ع) از عجب به دور است و تو روزي بر او

[صفحه 30]

شمشير خواهي کشيد و در حق او ستم خواهي کرد».[1] ثقه ي به نفس از لوازم لا ينفک شجاعت و قهرماني است؛ همان طور که شعاع با نور ملازمه دارد. علي«ع» از بدو کودکي به حيله ي شجاعت و وثوق به نفس و صراحت و صداقت آراسته بود.

علي (ع) ده ساله بود، روزي شيوخ و بزرگان قريش که از دعوت محمد (ص) سخت غضبناک شده بودند او را تهديد و انکار مي کردند. پيغمبر (ص)غريب و تنها ميان اين جمع که از لحاظ حسب و نسب و مال و جاه نخبه ي عرب و رئيس قوم و قبيله بودند با چشمان نگران گويي در جستجوي پشت و پناه و يار و مددکار بود، ولي هر چه مي جست کمتر مي يافت. ناگاه علي (ع) پسر عم ده ساله اش درست مانند علي (ع) پنجاه ساله بدون سستي و دور از تزلزل در منتهاي وثوق و اطمينان فرياد زد «من تو را ياري مي کنم». پيران جاهل و مغرور بلند پروازي کودک نو رسيده را به سخره گرفتند، ولي قضا و قدر خوب مي دانست که تأييد و تصديق اين طفل نا بالغ از جهل و انکار پيران گمراه برنده تر و ارزنده تر است.

مظاهر اين اعتماد به نفس و اطمينان به خود از بدايت زندگي تا پايان عمر در تمام شؤون حياتي در گفتار و رفتار و کردار اميرالمؤمنين علي (ع) به چشم مي خورد. شبي که در بستر پيغمبر خفت و خود را در معرض مرگ قرار داد و روزي که در غزوه ي خندق به نداي مبارزه ي پهلوان جزيرةالعرب عمرو، پاسخ داد و علي رغم جواني خود و آزمودگي و شهرت مرد افکني دشمن از صلابت و هيبت مرگ نترسيد و روزي که در ميدان جنگ جمل، با سر برهنه و بدون سلاح، طلحه و زبير را که تا دندان مسلح و در آهن پوشيده بودند به گفتگو طلبيد و روزي که در صحنه ي صفين با مردان جنگي شام دست وپنجه نرم مي کرد و با نشاني بخصوصي که دوست و دشمن مي توانست از دور او را بشناسد- زرهي که هرگز پشت نداشت- به استقبال مرگ مي شتافت و سحرگاه نوزدهم رمضان که با علم به اينکه بازماندگان جنگ نهروان در کوفه پراکنده و بخون او تشنه اند تک و تنها از

[صفحه 31]

خانه به مسجد مي رفت، دل او از اعتماد و اطمينان و وثوق بخود و هدف خود و راستي و خلوص و صميميت مالامال بود.

بوعلي سينا مي گويد: «النفس بوحدتها کل القوي» نفس خلاق آدمي چشمه ي زاينده ي همه ي نيروها است.

اين مرد دريا دل، وقتي از ميدان شجاعت و صحنه ي پيکار به ميدان علم و دانش قدم مي گذارد با همان سعه ي صدر و وثوق به نفس با گفته ي معروف و تاريخي «سلوني قبل ان تفقدوني؛ بپرسيد از من پيش از آنکه مرا نيابيد» دوست و دشمن را به حيرت و اعجاب واميدارد.

هنگامي که خوارج نهروان علي(ع) را تکفير مي کردند مي فرمود: «کسي را نمي شناسم از اين امت که در پرستش خداي يگانه و ايمان به محمد (ص) هم قدم من باشد، بندگي خدا کردم هفت سال پيش از آنکه ديگران خداي را بپرستند».


صفحه 30، 31.








  1. اين همان جمله اي است که در جنگ جمل علي (ع) پيش از شروع به جنگ به ياد زبير آورد و زبير گفت اگر به ياد داشتم به اينجا نمي آمدم. راجع به عجبي که زبير به علي (ع) نسبت داده از فرمايشات مولا است: «اياک والاعجاب بنفسک والثقة بما يعجبک فيها» و همچنين: «واعلم ان الاعجاب ضدالصواب وآفة الالباب».