هماهنگي سياست علي با سياست پيغمبر اكرم











هماهنگي سياست علي با سياست پيغمبر اکرم



ابن ابي الحديد پس از بيان آنچه ذکر شد، اشاره به سياست و سيره ي پيغمبر اکرم مي کند و شرح مبسوطي از استاد خود ابو جعفر بن ابوزيد حسني نقيب بصره مي آورد که در آن مقايسه ميان سياست پيغمبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) و تطبيق آن دو بر يکديگر شده است. ابو جعفر چنين گفته است:

کساني که از هر دو سيره: سيره ي پيغمبر اکرم و رفتار يارانش در زمان حيات با او و سياست امير المؤمنين (ع) و سياست و رفتار يارانش با وي در زمان زندگيش، آگاه باشند، فرقي ميان آن دو نمي بينند. چنانکه کار علي (ع) در زمان خلافت همواره به سبب مخالفت و سرکشي و فرار يارانش به سوي دشمن و بسياري جنگها و فتنه ها آشفته و پريشان بود، همچنين پيغمبر (ص) در زمان حيات هميشه مبتلي بود به نفاق منافقان و آزار رساندن آنان به وجود مبارک او و مخالفت کردن اصحابش با وي و گريختن بعضي از آنان به سوي دشمنان و بسياري جنگها و فتنه ها.

قرآن کريم پر است از آياتي که در آنها از منافقان و آزار رساندن آنان شکايت شده است؛ چنانکه بسياري از سخنان علي (ع) نيز مشتمل بر شکايت از ياران منافق و تألم از آزار ايشان و سرکشي و مخالفت آنان با وي مي باشد. (مؤلف در اينجا آيات بسياري از قرآن کريم که از منافقان و آزار رساندن آنان به رسول اکرم ياد شده است شاهد مي آورد. هم چنين از آياتي که دلالت دارد بر طمع آنان به غنايم جنگي و سستي و خود داري از شرکت در جنگ و تخلف از دستورات پيغمبر (ص) و نظاير آنها مثالهايي از آيات قرآن نوشته است. نيز شواهد تاريخي بسياري ذکر کرده است که گروهي از ياران پيغمبر (ص) در برابر آن حضرت گستاخي و جسارت مي ورزيدند و از دستورات او سر پيچي مي کردند؛ از آن جمله: در جنگ احد همان دورويان از جنگ گريختند و او را در

[صفحه 12]

دسترس دشمن گزاردند و خود بالاي کوه رفتند؛ چنانکه دشمنان صورت او را زخمي و خوني کردند و دندان پيشين او را شکستند و به کلاه خود او ضربتي زدند که پاره هاي آهن به سرش فرو رفت و از اسب در ميان کشتگان فرو افتاد و او آنان را به ياري مي طلبيد و به سوي خود مي خواند و کسي جوابش نمي داد، مگر آن کس که به منزله ي خود او بود و کمال اختصاص را به وي داشت- مقصود علي (ع) مي باشد.

به عقيده ي ابو جعفر نقيب پيغمبر اکرم تا همان روزهاي آخر زندگي با منافقان ياران خود که در دل انديشه اي داشتند و به زبان خلاف آن را آشکار مي کردند در جدال و جهادي شديد بود و رنج مي برد. آخرين مثال را براي سرپيچي مخالفان از دستور وي، داستان اندوهبار پيش از رحلت آن بزرگوار را ذکر مي کند که براي رفع اختلاف بعد از خود فرمود: قلم و دواتي بياوريد تا چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد. دريغا که باز هم دستورش را اجرا نکردند. اي کاش! به همان تخلف از دستور بسنده مي کردند و نمي گفتند آنچه گفتند که صفحات تاريخ از آن سياه است.

به عقيده ي ابو جعفر نقيب: اسلام در دل بيشتر ياران پيغمبر (ص) استوار نشد و شيريني آن را بچشيدند، مگر پس از مرگ پيغمبر (ص) که مسلمانان در جنگها پيروز شدند و بسياري از کشورهاي پر ثروت و بزرگ را گشودند و غنايم و اموال فراوان از جنگها به دست آوردند و بازار کسب و تجارت گسترده شد، طعم زندگي گوارا را چشيدند و به لذات دنيا پي بردند. جامه هاي نرم پوشيدند و خوراکهاي لذيذ خوردند. از زنان و کنيزکان رومي تمتع بردند و خزائن کسري را مالک شدند.

آن زندگي سخت و خشن و خوردن سوسمار و خار پشت و موش صحرايي و پوشيدن جامه هاي پشمين و کرباسين، بدل به زندگي مرفه و خوردن لوزينه و فالوده و پوشيدن حرير و ديباج شد اين امور باعث گرديد که اسلام در دل آنان جاي گيرد و چون پيغمبر (ص) آنان را به اين فتحها و تصرف گنجهاي کسري و قيصر و عده داده بود، اکنون به درستيِ دعوت و راستيِ رسالت او استدلال مي کردند و مقام وي در نظر آنان بزرگ شد و شکها و نفاق و استهزأ مبدل به يقين و ايمان و اخلاص گرديد....[1] .

[صفحه 13]

چنانکه پيغمبر (ص) در پاره اي از جنگها شکست خورد و در بسياري از جنگها پيروز شد، علي (ع) نيز در جنگ جمل پيروز گرديد و در جنگ صفين وضع قواي دو طرف همانند بود، رؤسايي از لشکر معاويه کشته شدند و سران و بزرگاني از لشکر علي (ع) و هر دو لشکر بي آنکه يکي پيروز و ديگري مغلوب شود، پس از داستان حکمين، از هم جدا شدند، پس از جنگ صفين جنگ نهروان پيش آمد که علي (ع) پيروز شد.

از امور شگفت انگيز آن است که نخستين جنگ رسول اکرم جنگ بدر بود که پيغمبر (ص) در آن پيروز شد و اولين جنگ علي (ع) جنگ جمل بود که در آن علي (ع) غلبه يافت. پس از آن براي علي (ع) در جنگ صفين، بر اثر حيله ي عمر و عاص داستان سوزناک عهد نامه ي صلح (به واسطه ي اينکه به دستور معاويه و عمر و قرآنها را به سر نيزه کردند) و رأي حکمين پيش آمد و براي رسول خدا نيز در جنگ حديبيه نظير آن اتفاق افتاده بود. در اواخر زندگي علي (ع) پسر ابوسفيان مدعي خلافت شد، چنانکه در اواخر حيات پيغمبر اکرم (ص) مسيلمه ي کذاب و اسود عنبسي دعوي پيغامبري کردند. پيغمبر (ص) جز در جنگ حنين در ساير جنگها فقط با قريش جنگيد. علي (ع) نيز جز

[صفحه 14]

در جنگ نهروان، در ديگر جنگها با قريش جنگ کرد.

علي (ع) به سبب ضربت شمشير شهيد شد و پيغمبر (ص) به واسطه ي سمي که به وي خورانده بودند شهادت يافت. پيغمبر (ص) تا خديجه، که مادر فرزندانش بود، حيات داشت زن ديگري به همسري اختيار نکرد و علي (ع) نيز تا فاطمه ي زهرا(س) مادر گرامي ترين فرزندانش زنده بود، همسر ديگري نگرفت. پيغمبر (ص) در سن شصت و سه سالگي از جهان رحلت کرد و علي(ع) نيز در همان سن به شهادت رسيد.

از جهت خصايل و سجاياي اخلاقي و فضايل روحي نيز هر دو بزرگوار به هم شبيه بودند. پيغمبر (ص) شجاع بود، علي (ع) شجاع بود. آن يک در فصاحت و بلاغت مانند نداشت و اين يک نيز در شيوايي و رسايي کلام آيتي بود. هر دو سخاوتمند و بخشنده و آگاه به شرايع دين و فقه و احکام الهي بودند. هر دو به زينت زهد و پارسايي و پرهيزگاري در امور دنيا آراستگي داشتند و حطام و ذخاير دنيوي و لذايذ و خوشيهاي آن را رها کردند. هر دو بزرگوار مستغرق در عبادت و نماز بودند. هر دو فرزند زاده ي عبدالمطلب و پدرانشان برادر از يک پدر و مادر بودند. بر خلاف ساير فرزندان عبدالمطلب که با هم از يک پدر و مادر نبودند.

پيغمبر (ص) در دامن عم بزرگوار خود ابو طالب تربيت يافت و بزرگ شد و علي (ع) در دامن پسر عم خود پيغمبر اکرم. بنابر اين پيغمبر (ص) اخلاق و صفات عاليه خود را از ابو طالب اقتباس کرد و علي (ع) از پيغمبر اکرم و پدرش ابو طالب. پيغمبر (ص) و علي (ع) بر يک خوي و سرشت و داراي نفسي مشترک بودند و ميان آنان فرقي وجود نداشت، جز آنکه رسول خدا اختصاص به رسالت و وحي داشت و در ساير خصائص و خصائل هر دو بزرگوار يکسان بودند. از اين رو پيغمبر (ص) به علي (ع) فرمود: انت مني بمنزلة هارون من موسي الاانه لا نبي بعدي...».

ابن ابي الحديد پس از نقل اين مطالب از استاد خود ابو جعفر، درباره ي شخصيت آن دانشمند و درستي و استواري عقايد او چنين افزوده است:

و ابو جعفر نقيب- رحمة الله عليه- مردي بود پردانش و صحيح العقل و با انصاف در جدل و دور از تعصب در مذهب در مذهب؛ زيرا وي با آنکه علوي بود، به فضايل

[صفحه 15]

صحابه اعتراف داشت و بر شيخين (ابوبکر و عمر) ثنامي گفت....

از آنچه گفته شد فرق ميان سياست و تدبير نبوي و علوي و سياست و تدبير معاويه و عمر و عاص و ساير سياستمداران دنيا معلوم گرديد و روشن شد که سياست و روش پيغمبران و امامان مقيد به قيود شرع و عقل و اخلاق است؛ در صورتي که در مکتب سياستمداران دنيا هدف فقط رسيدن به مقصود است و هيچ مانع شرعي و اخلاقي و عقلي در مکتب و مذهب آنان قابل توجه نيست. اين همان مکتبي است که در قرون اخير، ماکياول ايتاليايي از نامداران و پيشوايان آن مکتب به شمار مي آيد.

در اينجا مناسب است درباره ي سنجش دو مکتب سياست اين نکته ياد آوري شود که: نتايج سياست دنيا خواهان گر چه زودتر به دست مي آيد و سياستمداران جهاندار بيشتر و زودتر به هدفها و مقاصد مادي خود مي رسند، ولي اگر با ديدي وسيع تر به امور جهان بنگريم و ظروف زمان و مکان را به چند سال زندگي انسانها و چند جاي معدود که محل فعاليت و سياستمداري آنان بوده است محدود نکنيم و نمونه هاي بسياري از سياستهاي آميخته به شرايط و قيود شرع و عقل را با سياستها و تدابير دنيوي محض از نظر نتيجه گيري گسترده تري در زمان و مکان وسيع تري بسنجيم، مي بينيم آثار سودمند و اجتماعي نوع اول قابل مقايسه با نوع دوم نيست.

سياستهاي آميخته با حيله و انديشه هاي غير انساني ممکن است در زمان و مکان محدودي آثار و نتايج موقتي و سطحي به بار آورد و در مدت کوتاهي از ميان برود و اکثر اوقات عکس العمل آنها ظاهر شود، در صورتي که نتايج سودمند و جهاني نوع اول جاويدان و شامل جهان بشريت است و محدود به زمان و مکان محدود و معيني نمي باشد. بهترين شاهد و نمونه در تاريخ: سياست و روش رسول اکرم و ابوجهل و ابو سفيان و سياست و تدبير علي (ع) و معاويه و سياست حسين بن علي (ع) و يزيد بن معاويه و هزاران نمونه از اين مثالهاست که تاريخ در سينه ي خود ضبط کرده است. اين دو نمونه مصداق کامل: جولة الباطل ساعة و دولة الحق الي قيام الساعة مي باشند.


صفحه 12، 13، 14، 15.








  1. اين سخنان محققانه ابو جعفر نقيب که با نظري واقع بين و تحليلي فلسفي و عقلي درباره ي ياران پيغمبر (ص ) و بيشتر مسلمانان نخستين داوري کرده است، همان است که دانشمندان شيعه نيز در کتابهاي خود آورده اند. به عقيده ي شيعيان بيشتر ياران پيغمبر (ص ) در زمان حيات وي و پس از وفات آن بزرگوار هنوز از دل و واقع به اسلام نگرويده بودند و اسلام در قلوب آنان ريشه ندوانيده بود. برخي هنوز بر خوي وعادات جاهلي باقي بودند وگروهي از سرکردگان وبزرگان قريش که اسلام آورده بودند، از ترس يا طمع بود دسته بنديها و سياست بازيهايي که براي جانشيني پيغمبر (ص ) در سقيفه بني ساعده و مجامع ديگر در روزهاي اول رحلت پيغمبر (ص ) آشکار گرديد و تخلف از دستور پيغمبر اکرم در روزهاي آخر زندگي و نرفتن به جنگ روميان با اسامه و پرداختن به تعيين خليفه پيش از تجهيز و تکفين رسول مکرم همه حاکي از همين معاني است. اينکه شيعيان در کتب خود نوشته اند که پس از رحلت پيغمبر (ص ) جز عده کمي ساير مسلمانان مرتد شدند، ادعايي است مطابق واقع و اينکه برادران سني ما اصرار در خوبي و رستگاري همه ي ياران پيغمبر (ص ) دارند، ادعايي است بر خلاف تاريخ و واقع. در قرآن آيات بسياري درباره ي منافقان نازل شده است و منافقان همگي به ظاهر جز اصحاب پيغمبر (ص ) بودند.


    آن که را روي به بهبود نبود
    ديدن روي نبي سود نبود.