چند سخن با كميل بن زياد












چند سخن با کميل بن زياد



کميل پسر زياد بن نهيک از قبيله ي نخع، مردي پارسا و بزگوار بود. اين مرد در خلافت امير المؤمنين (ع) چندي فرماندار «هيت» بود. کميل بن زياد از صاحبدلان و عرفاي مشهور است، تا آنجا که وي را صاحب اسرار امير المؤمنين (ع) مي شمارند.

امير المؤمنين (ع) گاه و بيگاه اين کميل را با خود به گردش مي برد و حتي او را بر ترک مرکب خود سوار مي کرد.

آن روز علي (ع) بر شتري سوار بود. کميل را هم در رديف خود سوار کرده بود.

کميل مي گويد خود را در مقامي که فوق آرزوي من بود يافتم. فرصت حسّاسي بود که ديگر به دست نمي آيد فرصت را غنيمت شمردم و گفتم:

- يا امير المؤمنين (ع)! حقيقت چيست؟

همانطور که روي مقدّسش به سمت صحرا بود فرمود: «ما لک والحقيقة؟» «تو را به حقيقت چکار؟»

حقيقت شناسي به اين آساني نيست، تا خود را از دست ندهي، حقيقت را نتواني به دست آورد. تا از خود بيني به در نشوي حقيقت بين نخواهي شد. اين حجاب مادّي که ما

[صفحه 19]

را سراپا پوشانيده تا چاک نخورد جمال حقيقت در چشم ما جلوه نخواهد کرد.

امير المؤمنين (ع) به کميل فرمود: «تو را با حقيقت چکار؟» يعني در اين شرايط هرگز به ادراک حقيقت نخواهد رسيد.

يعني اي کميل! به تهذيب نفس و تصفيه ي باطن بيشتر بپرداز، در سير و سلوک بيشتر بشتاب تا آرزوي خود را دريابي.

- أولست بصاحب سرّک؟ مگر من صاحب سرّ تو نيستم؟

کميل از عنوان خود ياد کرد تا امير المؤمنين (ع) را به لطف و مرحمت وا دارد و معناي حقيقت را به دست بياورد.

علي (ع) فرمود: «البته ولي هر کس به قدر استعداد خود از فيض دانشم بهره ور مي شود»: يترشّح عليک ما يطفح منّي..

کميل دوباره به التماس و تمنّا پرداخت:

- آيا چون تو کسي درويش را از خانه ي خويش طرد مي کند؟

اين سخن قلب مقدّس علي (ع) را به رحم آورد، فرمود:

«الحقيقة کشف سبحات الجلال من غير اشارة».

در آن هنگام که پرده ها از شعشعه ي جلال بر کنار شوند جمال حقيقت جلوه گر خواهد شد.

کميل عرض کرد:

- توضيح بدهيد.

علي (ع) فرمود: «محو الموهوم مع صحو المعلوم؛ موهوم را محو کردن و معلوم را برانگيختن راز حقيقت است».

کميل از اين سخن مرموز هم چيزي سر در نياورد. گفت: يا امير المؤمنين (ع)! زدني بياناً؛ باز هم توضيح دهيد.

علي (ع) فرمود: «هتک الستر لغلبة السر؛ در آنجا که از طغيان اسرار پرده دريده مي شود چهره ي حقيقت ظهور مي کند».

براي بار سوم کميل گفت:

- يا امير المؤمنين (ع)! توضيح بدهيد:

[صفحه 20]

امير المؤمنين (ع) براي بار چهارم فرمود:

«نور يشرق من صبح الازل فيلوح علي هياکل التوحيد آثاره؛

نوري است که از طليعه ي صبح ازل مي درخشد و آثارش در هياکل توحيد آشکار مي شود». يعني بت عياري است که هر لحظه به شکلي در آيد.

کميل که يک سره سر درگم مانده بود با شر مساري بسيار گفت:

- يا امير المؤمنين (ع)! زدني بياناً؛ توضيح بدهيد.

اينجا بود که امام (ع) فرمود: «اطفئ السراج فقد طلع الصبح؛

چراغ را خاموش کن، سپيده ي صبح سرکشيده است».

اهل حال و اصحاب عرفان در تفسير اين چهار جمله که از زبان مقدّس علي (ع)ادا شده است کتابها نوشته اند و افسوس بسيار دارم که در اين کتاب مجالي براي آن مباحث دقيق و عميق نيست.


صفحه 19، 20.