تقسيم بيت المال در ميان بني اميّه











تقسيم بيت المال در ميان بني اميّه



خلافت و جانشيني پيامبر (ص) مقام بس مقدّس و رفيعي است که مسلمانان پس از منصب نبوّت و رسالت، آن را محترمترين مقام مي شمردند. اختلاف آنان در مسأله ي خلافت و اينکه خليفه بايد از جانب خدا انتخاب شود يا مردم او را برگزينند مانع از آن

[صفحه 10]

نبود که به مقام خلافت ارج نهند و موقعيت خلافت اسلامي را گرامي بشمارند. به سبب همين احترام به مقام خلافت بود که امير مؤمنان (ع) به نمايندگي از طرف مردم به خليفه ي سوّم چنين گفت:

«واًّنّي أُنشدک الله أن لا تکون اًّمام هذه الاُمّة المقتول، فاًّنّه کان يُقال يُقتل في لا هذه الاُمّة اًّمام يفتح عليها القتلُ والقِتالُ اًّلي يوم القيامة؛[1] .

من تو را به خدا سوگند مي دهم که مبادا پيشواي مقتول اين امّت باشي؛ زيرا گفته مي شود که پيشوايي در اين امّت کشته مي شود که قتل او سر آغاز کشت و کشتار تا روز قيامت مي گردد».

به رغم چنين مقام و موقعيتي که خلافت اسلامي و خليفه ي مسلمين در ميان مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان داشت، گروهي از شخصيتهاي برجسته ي اسلامي در مدينه گرد آمدند و به کمک مهاجرين و انصار خليفه ي سوّم را کشتند و سپس به شهرهاي خود باز گشتند.

عوامل انقلاب و شورش بر ضدّ عثمان يکي دو تا نبود. يکي از عوامل انقلاب، تعطيل حدود الهي بود که پيشتر به اختصار مورد بحث قرار گرفت. عامل ديگر که هم اکنون مورد بحث است بذل و بخششهاي بي حساب خليفه به فاميل خود بود. هر چند تاريخ نتوانسته است همه ي آنها را به دقّت ضبط کند و حتي طبري کراراً تصريح مي کند که «من به جهت عدم تحمّل اغلب مردم، از نوشتن برخي از انتقادها و اشکالات که از جانب مسلمانان بر خليفه شده است خودداري مي کنم»[2] ولي همان مواردي که تاريخ ضبط کرده است مي تواند روشنگر رفتار عثمان در باره ي بيت المال مسلمين باشد. ميزان اموال و املاکي که وي از بيت المال مسلمانان به اعضاي خانواده خود بخشيده بسيار عظيم است که اينک به برخي از آنها اشاره مي شود:

وي دهکده ي فدک را، که مدّتها ميان دختر گرامي پيامبر(ص) و خليفه ي اوّل مورد کشمکش بود، به مروان بن حکم بخشيد و اين ملک دست به دست در ميان فرزندان

[صفحه 11]

مروان مي گشت تا سر انجام عمر بن عبد العزيز آن را به فرزندان فاطمه(س) باز گردانيد.

دخت پيامبر (ص) مي گفت: پدرم آن را به من بخشيده است. ولي ابو بکر مدعي بود که از صدقات است و بايد مانند تمام صدقات، اصل آن محفوظ بماند و در آمد آن در مصالح مسلمانان مصرف شود. در هر صورت، بخشش آن به مروان از طرف عثمان دليلي نداشت. بسياري از مورّخان در اين مورد به خليفه خرده گرفته اند و همگي به يک عبارت آورده اند که: «از ايرادهايي که بر او گرفته اند اين است که وي فدک را که صدقه ي رسول خدا بود به مروان تمليک کرد».[3] .

اي کاش خليفه به همين مقدار اکتفا مي کرد و پسر عمو و داماد خود را بيش از اين مورد عنايت و بخشش بي حد و حساب خود قرار نمي داد. ولي متأسفانه علاقه ي خليفه به خاندان اموي حدّ و مرزي نداشت. وي به اين مقدار هم اکتفا نکرد، بلکه در سال 27 هجري که ارتش اسلام از آفريقا با غنيمتهاي فراواني که دو و نيم ميليون دينار بر آورد مي شد بازگشت. يک پنجم آن را، که مربوط به مصارف شش گانه اي است که در قرآن وارد شده است،[4] بدون هيچ دليلي به دامادش مروان بخشيد و از اين طريق افکار عمومي را بر ضدّ خود تحريک کرد و کار به جايي رسيد که برخي از شعرا در انتقاد از او چنين سرودند:


وَأعْطَيْتَ مَرْوانَ خُمْسَ الْعِبادِ
ظُلْماً لَهُمْ وَحَمَيْتَ الْحِمي[5] .


خمسي را که مخصوص بندگان خداست به ناروا به مروان بخشيدي و از فاميل خود حمايت کردي.

نظر اسلام در باره ي بيت المال

هر نوع عملي حاکي از يک نوع عقيده و نظر است. عمل خليفه حاکي از آن است که وي خويش را مالک شخصي بيت المال مي دانست و اين بذل و بخشش را گويا يک نوع صله ي رحم و خدمت به خويشاوندان قلمداد مي نمود.

اکنون بايد ديد نظر اسلام درباره ي بيت المال، اعمّ از غنايم جنگي و زکات و ديگر

[صفحه 12]

انواع اموال عمومي مسلمانان، چيست. در اينجا نظر پيامبر گرامي (ص) و امير مؤمنان (ع) را با نقل چند نمونه از سخنان آنان منعکس مي کنيم:

1- پيامبر اکرم (ص) در باره ي غنايم چنين فرمود:

«للهِ خُمُسهُ وأَربَعَةُ أَخْماسٍ لِلْجَيْش؛[6] .

يک پنجم آن سهم خدا و چهار پنجم آن متعلّق به لشکر است».

بديهي است خدا بي نيازتر از آن است که براي خود سهمي قرار دهد، بلکه مقصود اين است که بايد يک پنجم را در مصارفي به کار برد که رضاي خدا در آن است.

2- هنگامي که پيامبر اکرم (ص) معاذ بن جبل را روانه ي يمن کرد به او دستور داد که به مردم بگويد:

«اًّنّ الله قد فرضَ عليکم صدقةَ أموالِکُم تُؤخذ من أغنيائکم فَتُرَدُّ اًّلي فُقرائِکُم؛[7] .

خداوند زکات را بر شما واجب کرده است. از متمکّنان شما گرفته شده، به نيازمندانتان پرداخت مي شود».

3- امير مؤمنان (ع) به فرماندار خود در مکّه نوشت:

به آنچه که از مال خدا در نزد تو جمع شده است رسيدگي کن و آن را به مردم عيالمند و گرسنه بده، مواظب باش که حتماً به افراد فقير و نيازمند برسد.

در تاريخ آمده است که دو زن از دو نژاد، يکي عرب و ديگري آزاد شده، نزد امير مؤمنان آمدند و هر دو اظهار احتياج کردند. امام به هر يک، علاوه بر چهل درهم، مقداري مواد غذايي داد. زني که از نژاد غير عرب بود سهم خود را برداشت ورفت، ولي زن عرب بنابر افکار جاهلي خود به امام (ع) گفت: آيا همان مقدار که به زن غير عرب دادي به من نيز که از نژاد عربم مي دهي؟ امام (ع) در پاسخ او گفت: من در کتاب خدا براي فرزندان اسماعيل برتري بر فرزندان اسحاق نمي بينم.[8] .

با اين نصوص و تصريحات و با توجه به اينکه روش دو خليفه ي اوّل و دوّم نيز بر غير طريقه ي خليفه ي سوّم بود، مع الوصف عثمان در طول دوران خلافت خود از اين بذل و

[صفحه 13]

بخششها بسيار داشت که به هيچ وجه نمي توان آنها را توجيه کرد.

باز اگر خليفه اين حاتم بخشيها را در باره ي گروه صالحي که سابقه ي درخشاني در اسلام داشتند انجام مي داد تا اين حد مورد ملامت واقع نمي شد، ولي متأسفانه گروهي زير پوشش فضل و کرم او قرار مي گرفتند که فضيلتي در اسلام نداشتند. مروان بن حکم از دشمنان سرسخت امير مؤمنان (ع) بود. وقتي وي بيعت خود را با علي (ع) شکست و در جنگ جمل اسير شد و با شفاعت حسين (ع) آزاد گرديد، فرزندان امام (ع) به آن حضرت گفتند: مروان بار ديگر با تو بيعت خواهد کرد. امام (ع) فرمود:

مرا به بيعت او نيازي نيست. مگر پس از قتل عثمان با من بيعت نکرد؟ بيعت او مانند بيعت يهودي است که به مکر و حيله و پيمان شکني معروف است. اگر با دست خود بيعت کند فردا با مکر و حيله آن را مي شکند. براي او حکومت کوتاهي است به اندازه ي ليسيدن سگ بيني خود را. او پدر چهار پسر است و امّت اسلام از او و فرزندانش روز خونيني خواهند داشت.[9] .


صفحه 10، 11، 12، 13.








  1. نهج البلاغه ي عبده، خطبه ي 159.
  2. تاريخ طبري، ج 5، ص 108 و 113 و 232.
  3. ابن قتيبه ي دينوري، معارف، ص 84.
  4. انفال: 41.
  5. سنن بيهقي، ج 6، ص 324.
  6. سنن بيهقي، ج 6، ص 324.
  7. الأموال، ص 580.
  8. نهج البلاغه، نامه ي 67.
  9. سنن بيهقي، ج 6، ص 348.