علي برادر، وصي و جانشين رسول












علي برادر، وصي و جانشين رسول



وانذر عشيرتک الاقربين و خويشان نزديک را بترسان، ابتدا کن بالاقرب فالاقرب والاهم فالاهم. البراء بن عازب روايت کند که چون خداي تعالي اين آيت فرستاد: وانذر عشيرتک الاقربين رسول - صلي الله عليه وآله - کس فرستاد و فرزندان عبدالمطلب را در سراي بوطالب حاضر کرد و اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - را فرمود تا براي ايشان گوسپندي با مدي گندم طعامي ساخت و صاعي شير براي ايشان به آن بنهاد، ايشان حاضر آمدند و به عدد چهل مرد بودند، يک مرد بيش يا کم، و هر مردي از ايشان معروف بود به آن که جذعه بخوردي بر يک مقام، و آن شتر بچه پنج ساله باشد و فرقي از شير باز خوردي و آن شست صاعي باشد. چون طعام پيش ايشان بنهادند ايشان را خنده آمد از آن طعام اندک و گفتند: اي محمد! اين طعام که خواهد خوردن، که خورد اين طعام يک مرد از آن ما نيست؟ رسول - صلي الله عليه وآله - گفت: کلو بسم الله بخوريد به نام خداي و ياد کنيد نام خداي بر او. ايشان دست به نان و طعام دراز کردند و از آن طعام بخوردند و سير شدند، و از آن صاع شير باز خوردند و سيراب شدند، و حق تعالي اين را آيتي ساخت و معجزي بر صدق دعوي رسول - عليه الصلاه والسلام.

آنگه برپاي خاست پس از آن که از آن طعام و شراب فارغ شده بودند، گفت: يا بني عبدالمطلب! ان الله بعثني الي الخلق کافة واليکم خاصة، فقال تعالي: وانذر عشيرتک الاقربين و انا ادعوکم الي کلمتين خفيفتين علي اللسان ثقيلتين في الميزان تملکون بهما رقاب العرب والعجم وينقاد بهما لکم الامم وتدخلون بهما الجنة وتنجون بهما من النار شهادة ان لااله الا الله وباني رسول الله فمن يجيبني الي هذا لامر ويوازرني علي القيام به يکن اخي و وصيي ووزيري ووارثي وخليفتي من بعدي. گفت: اي پسران عبدالمطلب! بداني که خداي تعالي مرا به جمله خلقان فرستاد بر عموم، و به شما فرستاد مرا بر خصوص، و اين آيت بر من انزله کرد: وانذر عشيرتک الاقربين. و من شما را با دو کلمه مي خوانم که بر زبان آسان است و در ترازو سنگي و گران است که شما بر آن بر عرب و عجم مالک شوي، و امتان شما را منقاد شوند، و به آن به بهشت رسي و از دوزخ نجات يابي، و آن آن است که: گواهي دهي که خداي يک است، و من رسول اويم، هر که او مرا اجابت کند با اين و موازرت و معاونت کند مرا بر اين کار، برادر من باشد و وصي من باشد و وزير من باشد و خليفت من باشد از پس من. هيچ کس هيچ جواب نداد، علي بن ابي طالب برپاي خاست و گفت: انا اوازرک علي هذا الامر، و ان کان اصغرهم سنا واخمصهم ساقا وادمعهم عينا و او به سال از همه کهتر و به ساق از همه باريکتر بود و به چشم از همه گريانتر بود، گفت: من تو را موازرت کنم بر اين کار.

رسول - عليه السلام - گفت: بنشين. او بنشست. رسول - عليه السلام - دگرباره اين سخن بازگفت. کس جواب نداد. هم او برپاي خاست و گفت: يا رسول الله! من معاونت کنم تو را بر اين کار، رسول - عليه السلام - گفت: بنشين. بار سه ديگر همين سخن باز گفت. کس برنخاست، هم او برخاست و گفت: من موازرت کنم تو را يا رسول الله! رسول - عليه السلام - گفت: بنشين يا علي. فانک اخي و وصيي و وزيري و وارثي و خليفتي من بعدي، بنشين که تو برادر مني و وصي مني و وزير مني و وارث مني و خليفت مني از پس من.

قوم از آنجا برخاستند و بر طريق استهزا ابوطالب را گفتند: ليهنئک اليوم ان دخلت في دين ابن اخيک فقد امر ابنک عليک مبارک باد تو را اي ابوطالب که در دين پسر برادرت رفتي تا پسرت را بر تو امير کرد. و اين خبر بيرون آن که در کتب اصحابان ماست، ثعلبي مفسر امام اصحاب الحديث در تفسير خود بياورده است بر اين وجه، و اين حجتي باشد هر کدام تمامتر[1] )

نمونه ديگر:

اي عجب اگر موسي را ياري بايست در نبوت که او را وزير باشد و معاون بر اداي رسالت، و او را به فرعون فرستاده بودند، رسول ما را که به کافة الناس بلکه به جن و انس فرستادند - و هر يکي از صناديد قريش فرعوني بودند - او را وزيري نبايست؟ بلي! او را وزيري بود و هم برادر او بود به فرمان خداي و خليفه او بود از پس او تا لاجرم گفت او را: انت مني بمنزلة هرون من موسي الا انه لانبي بعدي گفت: يا علي! تو را از من منزلت هارون است از موسي، جز پيغامبري. اين خبري است متلقي به قبول، و همه طوايف روايت کنند، و اين خبر دليل امامت اميرالمؤمنين مي کند براي آن که از ظاهر خبر مفهوم آن است که: رسول - عليه السلام - به اين خبر اثبات کرد اميرالمؤمنين را از خود هر منزلتي که هارون را بود از موسي، جز نبوت که به لفظ استثنا کرد. و اخوت که به عرف مستثناست، و از منازل هارون يکي وزارت بود و يکي خلافت، وزارت في قوله: واجعل لي وزيرا من اهلي و خلافت في قوله: هرون اخلفني في قومي.[2] )









  1. همان، 14 / 361.
  2. همان، 13 / 147.