علم علي












علم علي



در تفسير اهل البيت مي آيد که الو العلم اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - است [بيانه] قوله: ومن عنده علم الکتاب و اگر علماي اهل اسلام يا علماي اهل کتاب يا مهاجر و انصار صحابه، آيت محتمل باشد ايشان را او اوليتر که اگر از صحابه شماريش، راس و رئيس ايشان است، و اگر از اهل البيت گوي، اول و پيشواي ايشان است، و اگر از علماي ايمان گويي او مقدم ايشان است، و اگر احبار اهل کتاب گويي او به کتاب ايشان از ايشان عالمتر است.[1] .

در خبر است که: مردي با اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - در حرب صفين بود، او را گفت: يا اميرالمؤمنين! اخبرنا مسيرنا الي الشام اکان بقضاء من الله وقدر خبر ده ما را از رفتن ما به شام به قضا و قدر خداي بود يا نه گفت: والله ما هبطنا واديا ولا علونا تلعة ولا وطئنا موطئا الا بقضاء من الله وقدر، گفت: به خداي که هيچ بلند برنشديم، و هيچ نشيب فرو نيامديم، و پاي بر هيچ جاي ننهاديم الا به قضا و قدر خدا.

مرد شامي گفت: يا اميرالمؤمنين! فعند الله احتسب عنايي پس رنجي که مرا در اين راه رسيد همانا بر خداي نويسم که مرا در آن مزدي نباشد، چون مي گويي که به قضا و قدر خداست. اميرالمؤمنين گفت: نه: ان الله قد اعظم لکم الاجر في مسيرکم وانتم سايرون [و في مقامکم و انتم مقيمون ولم تکونوا في شي من حالاتکم مکرهين ولا اليها مضطرين ولا عليها مجبرين خداي تعالي] مزد شما عظيم کرد بر رفتگان در آن حال که مي رفتي، و بر مقامتان در آن حال که مقيم بودي، براي آن که در هيچ حال مکره نبودي و ملجا و مضطر نبودي.

شامي گفت: يا اميرالمؤمنين! کيف ذالک والقضاء والقدر ساقانا و عنهما کان مسيرنا وانصرافنا چگونه باشد اين قضا و قدر ما را به آن جا راند و از قضا و قدر رفتيم و آمديم؟

و اميرالمؤمنين - عليه السلام - گفت: يا اخا اهل الشام لعلک ظننت قضاء لازما وقدرا حتما لو کان ذالک کذالک لبطل الثواب والعقاب و سقط الوعد والوعيد والامر من الله والنهي و ما کان المحسن اولي بثواب الاحسان من المسي ولاالمسئ اولي بعقوبة الذنب من المحسن تلک مقالة عبدة الاوثان و حزب الشيطان و خصماء الرحمان و شهداء الزور و قدريه هذه الامة و مجوسها، ان الله تعالي امر عباده تخييرا و نهاهم تحذيرا وکلف يسيرا، ولم يلزم عسيرا واعطي علي القليل کثيرا، ولم يطع مکرها ولم يعص مغلوبا، ولم يرسل الانبياء لعبا، ولم ينزل الکتب الي عباده عبثا ولم يخلق السموات والارض ومابينهما باطلا ذالک ظن الذين کفروا فويل للذين کفروا من النار، گفت: اي برادر اهل شام! همانا قضاء لازم و قدري حتم گمان بردي، اگر چنين بودي ثواب و عقاب باطل شدي، و وعد و وعيد ساقط گشتي، و امر و نهي بي فايده بودي، و محسن به ثواب احسان اولي نبودي از مسئي و نه مسئي اولي بودي به عقوبت اساءت از محسن، اين مقاله بت پرستان است و لشکر شيطان و خصمان رحمان و گواهان دروغ و قدريان اين امت و مجوسيان. خداي تعالي بندگان را امر به تخيير کرد و نهي کرد به تحذير و تکليف آسان کرد، و الزام دشخوار نکرد، و بر تکليف اندک آلات بسيار داد، و طاعت او به اکراه نداشتند، و معصصيت او به غلبه بر او نکردند، و پيغمبران را به بازي نفرستاد، و کتابها به هرزه انزله نکرد، و آسمان و زمين و آنچه در ميان آن است باطل نيافريد، اين گمان کافران است به خداي، واي بر ايشان از آتش دوزخ.

شامي گفت: يا اميرالمؤمنين! پس اين قضاء که فرمودي چيست؟ گفت: آن امر خداست به طاعت، و نهي او از معصيت، و وعده ثواب است بر آن، و وعيد عقاب است بر اين، و ترغيب و ترهيب به طاعت و معصيت، و تمکين از فعل حسنه، و خذلان اهل عصيان بر معصيت، اين قضاء خداست افعال ما را، و قدر اوست اعمال ما را، اما بيرون از اين ظن مبر، که ظن آن، عمل را احباط کند.

شامي برپاي خاست شادمان، و گفت: يا اميرالمؤمنين! فرجت عني فرج الله عنک مرا از [اين] شبهه فرج دادي که خداي تو را از مکاره فرج دهاد، و اين بيتها انشا کرد.

شعر:

انت الامام الذي نرجوا بطاعته
يوم المآب من الرحمن غفرانا


اوضحت من ديننا ما کان ملتبسا
جزاک ربک بالاحسان احسانا









  1. همان، 4 / 230.