تفرقه عامل ناامني و ضد وحدت















تفرقه عامل ناامني و ضد وحدت



از ديدگاه مردم سالارانه ي حضرت امام (ع) چنين برمي آيد که مولفه هاي وحدت، به روابط متقابل امام و امت برمي گردد، آنجا که امت به بيعت خود استوار و وفادار و گوش به فرمان امام و حاکم خود باشند. به هنگامي که آنان را به جهاد فراخواند، اطاعت کنند و به پيشواي خود اعتماد نمايند تا بر مشکلات فايق آيند. اما آنجا که گروه هايي از امت به هر دليل به بي تدبيري دچار شوند، سستي و کاهلي ورزند و در انجام وظايف خود کوتاهي کنند و سخن حکيمانه ي خيرانديشان را ناديده انگارند، به سرنوشتي دچار خواهند شد که تنها ملامت و سرزنش آن متوجه ي نوع عملکردشان خواهد بود و در اين ميان نه امام و نه خيرانديشان مقصر نخواهند بود زيرا آنان وظيفه و تکليف و قدرتي بيش از اندرز و مانند آن ندارند. امام علي (ع) در همين رابطه مي فرمايد:

من مي دانم چگونه مي توان شما را درست کرد و از کجي به راستي آورد اما نه به بهاي ارتکاب گناه- که شما اصلاح شويد و من تباه.[1] .

از اين منظر مي بينيم امام علي (ع) براي اصلاح امت نمي تواند خود را به هلاکت اندازد و اصلاح گران واقعي (همچون انبيا عليهم السلام) نيز به همين شکل عمل کرده اند. لذا امام در سخنان متعدد خود خطاب به کوفيان دلايل از هم پاشيدگي آنان را در خود آنان جستجو مي کند نه جاي ديگر. به عبارت ديگر قصور و تقصير، متوجه ي کوفيان است نه امام، و خردمندان قوم مقصرند، نه معاويه، و گروه شام علي رغم دسيسه ها و توطئه هايشان. لذا امام (ع) نقطه ضعف هاي آنان را بدينگونه در خطبه هاي گوناگون برمي شمرد و به ابعاد مختف عوامل تفرقه نيز که در گروهي از امت رسوخ کرده است

[صفحه 28]

توجه دارد بدين شکل:

شما در حق خود پراکنده ايد و پريش.[2] .

شما سستي مي کنيد و ناتوانيد. نه حقي را مي گيريد نه از حريم حق دفاع مي کنيد.[3] .

کندکاريد در گرفتن حق.[4] .

حق را پايمال مي کنيد و گامي درراه نابودي باطل نمي گذاريد.[5] .

شما به سخن حق گوش فرانمي دهيد.[6] .

شما امام خود را در حق، نافرماني مي کنيد و با حاکم خود، کار با خيانت.[7] .

شما نافرماني امام حق مي کنيد و پاسخ دعوت رهبر را لبيک نمي گوئيد.[8] .

(قريب به مضمون)

شما اندرز نمي پذيريد. از سخن حکمت گريزانيد و به هنگام اندرز پراکنده.[9] .

شما به جسم حاضريد ولي به خرد ناپيدا. يک سر داريد و گونه گونه سودا.[10] .

شما سخنانتان تيز، چنان که سنگ خاره را گدازد و کردارتان کند چنان که دشمن را درباره ي شما به طمع اندازد.[11] .

شما گفتارتان چون اربابان و به کردار چون مزدورانيد.[12] .

شما بهانه هاي نابخردانه مي آوريد و براي جهاد امروز و فردا مي کنيد.[13] .

شما تن به خواري داده ايد و دفع ستم نتوانيد.[14] .

شما جهاد را وامي گذاريد و در خانه مي خزيد.[15] .

[صفحه 29]

شما به هنگام فراخواني جهاد دسته دسته به اين سو و آن سو مي گريزيد.[16] .

شما نه آزادگانيد در روز جنگ، نه به هنگام بلا برادران يکرنگ[17] .

شما در مجلس بزم بسياريد و فراهم، و در زير پرچم رزم ناچيز و کم[18] .

شما تير بي پيکان را مانيد که آسيبي به دشمن نمي رسانيد.[19] .

شما افروختن آتش جنگ کجا توانيد؟ که فريب مي خوريد و فريب دادن نمي دانيد.[20] .

شما سرزمين هايتان را مي گيرند و پروا نداريد.[21] .

شما نه چون حلقه اي استواريد که بتوان بدان درآويخت و به جاي ماند، نه ياراني نيرومند که چنگ بدانان زد و رخت به سايه شان توان کشاندي.[22] .

شما در شمار بسياريد، اما دل با يکديگر نداريد.[23] .

شما بي پرواييد ناپرهيزگار و در غير حق طمع کار[24] .

شما کرانيد با گوش هاي شنوا، گنگانيد با زبانهاي گويا، کورانيد با چشمان بينا.[25] .

شما در شهرهاي خود فاسديد و بدکردار.[26] .

و بالاخره شما آنچنانيد که:

حاکم حق، از ستم رعيتي «چون شما» مي ترسد.[27] .

و برخي از فرماندهان شما احکام قرآن را ناديده گرفته، بدان سهل انگاري مي کنند و بر خداي رحمن دليري نمودند.[28] .

[صفحه 30]

در حالي که وضعيت گروه شامي بدين قرار بود که:

آنان فرمان باطل حاکم را شتابان اجرا مي کنند.[29] .

از ستم حاکمان خود مي ترسند و فرمان حاکم شام که خدا را معصيت مي کند مي برند.[30] .

شاميان در باطل خود فراهم و پيرو امام خويش اند.[31] .

به حاکم خود کار به امانت مي کنند و در شهرهاي خود درستکارند.[32] .

ايشان در تلاش و کوشش به سر مي برند.[33] .


صفحه 28، 29، 30.








  1. نهج البلاغه، پيشين، ص 53.
  2. نهج البلاغه، پيشين، ص 25.
  3. محمد بن محمد بن نعمان المفيد، پيشين، ص 270.
  4. نهج البلاغه، همان ص 89.
  5. همان، ص 53.
  6. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  7. نهج البلاغه، پيشين، ص 25.
  8. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  9. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  10. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  11. نهج البلاغه، پيشين، ص 30.
  12. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  13. همان، ص 30.
  14. نهج البلاغه، پيشين، ص 30.
  15. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  16. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  17. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  18. نهج البلاغه، پيشين، ص 53.
  19. نهج البلاغه، پيشين، ص 30.
  20. نهج البلاغه، پيشين، ص 35.
  21. نهج البلاغه، پيشين، ص 35.
  22. نهج البلاغه، پيشين، ص 123.
  23. نهج البلاغه، پيشين، ص 117.
  24. نهج البلاغه، پيشين، ص 30.
  25. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  26. نهج البلاغه، پيشين، ص 25.
  27. نهج البلاغه، پيشين، ص 89.
  28. محمد بن محمد بن نعمان، مفيد، پيشين، ص 273.
  29. نهج البلاغه، پيشين ص 89.
  30. نهج البلاغه، پيشين ص 89.
  31. نهج البلاغه، پيشين، ص 25.
  32. نهج البلاغه، پيشين، ص 25.
  33. محمد بن محمد بن نعمان، المفيد، پيشين، ص 270.