فرهنگ سازي قرآن و نهج البلاغه











فرهنگ سازي قرآن و نهج البلاغه



(نهج البلاغه) وقتي در کنار قرآن قرار بگيرد، يقينا تالي قرآن است. يعني ما ديگر کتابي نداريم که داراي اين حد از اعتبار و جامعيت و قدمت باشد. لذا احياي نهج البلاغه وظيفه ما شيعيان تنها نيست، وظيفه همه ي مسلمانهاست، يعني هر کس علي بن ابيطالب عليه السلام را قبول دارد و مسلمان است. همه ي مسلمانها به عنوان احياي يک ميراث بي نظير اسلامي بايد نهج البلاغه را زنده کنند. و اين احياء.... به معناي کار کردن و تحقيق کردن در زمينه ي آن است، همچنان که در زمينه ي قران کريم کار شده، تفسيرهاي زيادي نوشته شده، در علوم قرآني کار شده، درباره ي نهج البلاغه هم بايد اين کارها انجام گيرد.

همانطور که قرآن خوانده مي شود، نهج البلاغه هم بايد خوانده شود. چون تالي قران است، دنباله ي قرآن است. همانطور که مسلمانها خودشان را موظف مي دانند با قرآن انس پيدا کنند و ندانستن قرآن را براي خود نقص مي شمارند، ندانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد.[1] .

در کشور ما و در جامعه ي ما، اين انقلاب در سايه ي آموزشهاي

[صفحه 87]

اميرالمومنين علي عليه السلام و با اتکاء به قرآن و نهج البلاغه به پيروزي رسيده است. امروز تقريبا همان جامعه ي اسلامي و علوي تشکيل شده و همان شرائط تقريبا در بيشتر ابعاد در جامعه و کشور ما حکومت مي کند. امروز روز استفاده ي هر بيشتر از نهج البلاغه است.[2] .

ما در طول تاريخ همواره احتياج داشتيم به سرچشمه هاي خالص و زلال انديشه اسلامي و نظام فکري که بتوان به آن متکي شد،... خوشبختانه قرآن کريم همواره در اختيار مسلمانها بوده است. گرچه در فهم آن هم همان بدبينيها و کج بينيها و کج فهميها و غرض ورزيها دخالتهائي کرده اند، اما بحمدالله متن قرآن سالم و به دور از هر گونه تصرف بدخواهانه يا جاهلانه اي، در اختيار مسلمانها هست. ليکن اين موجب نمي شود که ساير سرچشمه هاي زلال معرفت براي مسلمانها، امروز به همان ضرورتي که سلامت قرآن براي مسلمانها دارد، ضروري نباشد. با گسترش فرهنگ بشري و با عمق معرفتي که بر انسانها حاکم است،

امروز آن روز است که کساني بنشينند، با وجود گذشت زمان و با وجود فاصله از صدر اسلام، آن معارف دست نخورده خالص و سالم را که مي تواند اطمينان و باور انسان را به خود جلب کند، هر چه بيشتر جمع کنند و در اختيار اهل استنباط و اجتهاد و متفکران و صاحب نظران قرار دهند.

اين کاري است که در احاديث هم بايد انجام بگيرد. نهج البلاغه اين راه نزديک را در پيش پاي ما مي گذارد... اگر آن مقدار از خطب اميرالمومنين عليه السلام که در نهج البلاغه نيست،

[صفحه 88]

جمع شود و روي اينها و درباره ي سند و خصوصياتي که اعتبار آنها را مشخص و مسلم و قطعي مي کند، کاري فني انجام بدهيم، و نهج البلاغه را به مجموعه اي نزديک به پانصد خطبه اي که از آن حضرت نقل شده، برسانيم، خدمت بزرگي به معارف اسلامي در قرن پانزدهم هجري انجام داده ايم.

مي توانيم با گذشت اين همه مدت از صدر اسلام، يک منبع لايزالي که مورد قبول همه ي مومنين به اسلام است و مي تواند باشد، در اختيار مسلمانها قرار دهيم. آن مجموعه ي مطلوب به ما نسبت به فهم درست اسلام مدد خواهد کرد و چه بسيار بينش ما را نسبت به معارف اسلامي ارتقاء خواهد داد و اين کاري است، ممکن، بخصوص در سايه ي نظام جمهوري اسلامي که اساسا بر مبناي «قرآن» و «نهج البلاغه» شکل گرفته است.[3] .

[صفحه 89]


صفحه 87، 88، 89.








  1. بازگشت به نهج البلاغه/ ص 40.
  2. بازگشت به نهج البلاغه/ ص 26.
  3. بازگشت به نهج البلاغه/ ص 28.