كدام جامعه؟ و كدام زندگي اجتماعي؟











کدام جامعه؟ و کدام زندگي اجتماعي؟



پس از طرح ضرورت زندگي اجتماعي، اوّلين سؤالي که توجّه و انديشه هر پژوهنده اي را به خود جلب مي کند اين است که:

در کدام جامعه بايد زيست؟

و کدامين زندگي اجتماعي را بايد انتخاب نمود؟

طبيعي است که جوامع فاسد و آلوده مورد توجّه طرفداران رشد و کمال انسان ها نيست،

بايد به جوامع سالم و متکامل مترقّي روي آورد؟ يا جوامع آلوده را اصلاح کرد؟

همان گونه که پيکر بيمار و فرسوده انسان در به دست آوردن سلامت کامل، دچار تزلزل است، پيکر جوامع آلوده نيز نمي تواند راه ترقّي را بپيمايد و انسان ها را به تکامل برساند.

از ديدگاه نهج البلاغه، هم ضرورت زندگي اجتماعي و هم روي آوردن به جوامع سالم و متکامل ارزشمند است و اصلاح جوامع فاسد نيز از اهداف ارزنده پيامبران الهي بشمار مي رود، که فرمود:

الصِقْ بِذَوِي الْمُروُءَاتِ وَالْاءَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيوُ تاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ وَالسَّخَاءِ وَالسَّماحَُِ فَاِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ

(روابط خود را با افراد خوب و سرشناس و اصيل، برخاسته از خاندان هاي صالح و خوش سابقه و مردم شجاع و سخاوتند و افراد بزرگوار برقرار ساز، چرا که آنها کانون بخشش و کَرَم و مرکز اصيل نيکوکاري مي باشند.)[1] .

آنگاه از جامعه آلوده و افراد فاسد و منحرف شکوه ها داشته و نشانه هاي آن را به اصحاب و يارانش مي شناساند.

وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِيلٌ، وَاللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ.

أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَي الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَي الْإِدْهَانِ

(خدا شما را رحمت کند بدانيد در زمان و جامعه اي قرار کرفته ايد که گوينده حق اندک است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ و حق جويان خوار و ذليلند.

مردم همدم معصيت و گناه و همگام با سستي و تنبلي ها مي باشند.)[2] .









  1. نامه 52/53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

    3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

    4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

    5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساکر شافعي (متوفاي 573 ه)

    7- من لايحضره الفقيه ج4 ص409: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه).

  2. خطبه 2/233 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- روضه کافي ص 396: کليني (متوفاي 328 ه)

    2- غرر الحکم ص 82/ ج 3 ص 69: آمدي (متوفاي 588 ه)

    3- ربيع الابرارج1 ص80 ح227: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    4- محاضرات ج 1 ص 89: راغب اصفهاني (متوفاي 513 ه)

    5- غرر و عرر ص 108: وطواط (متوفاي 553 ه)

    6- منهاج البراعة ج 2 ص 407: راوندي (متوفاي 573 ه)

    7- تنبيه الخواطر ص78: شيخ ورام (متوفاي 605 ه)

    8- بحار الانوار ج 70 ص123: مجلسي (متوفاي 1110 ه).