ضرورت قانون











ضرورت قانون



جوامع انساني، و زندگي اجتماعي همواره بر سر دوراهي «نظم گرايي» يا هرج و مرج طلبي «آنارشيسم» قرار دارد.

براي اينکه انسان ها به رشد و کمال برسند.

براي اينکه کسي به مرز حقوق و ارزش ها و امنيّت ديگران تجاوز نکند.

براي اينکه همه افراد جامعه به حقوق واقعي خود برسند.

براي اينکه جان و مال و ناموس افراد حفظ شود.

براي اينکه عدالت اجتماعي در تمام جوانب خود پياده گردد.

براي اينکه هم حقوق فرد و هم حقوق جامعه تحقّق يابد، و زمين، بهشت موعود و جامعه و حکومت رنگ و روي مدينه فاضله پيدا کند.

و ريشه ظلم و تجاوز و بزهکاري خشکانده شود.

و دست خائن و متجاوز قطع گردد و زمين بر اساس عدل و داد اداره شود؛

همه مي گويند؛

و همه دانشمندان معتقدند که «حاکميّت قانون» ضروري است.

و آنگاه هر ملت و جمعيّتي به تدوين قانون و تنظيم قانون اساسي و تشکيل مجالس قانونگذاري روي آوردند تا جامعه بشري را از هرج و مرج طلبي، بي نظمي، توحّش و قانونگريزي نجات داده به سوي نظم و عدل و قانونمندي و قانون گرائي سوق دهند،

تا در سايه قوانين متکامل، فرد و جامعه به حقوق عادلانه خود برسند که منتسکيو مي گويد:

قانون يک ضرورت است قانون دهنه اي است که انسان آن را با دست خود بر دهان خود مي زند تا آزادي هاي فردي کنترل و زندگي اجتماعي سامان گيرد.

از اين رو از زندگي آغازين انسان در زمين تا کنون هر روز انسان ها به سوي تدوين قانون سوق داده شدند.

و در اصل «ضرورت قانون» و «قانونمداري» کسي دچار شک و ترديد نشده است.

همه تلاش مي کنند تا:

بهترين قانون نامه را داشته باشند.

متکامل ترين قانون را شناسائي و تدوين کنند.

عالي ترين سيستم قانونگذاري را در کشور خويش سامان دهند.

و مجرّب ترين و آگاه ترين قانون شناسان را جذب مراگز تدوين قانون نمايند.

پيامبران الهي نيز از آدم عليه السلام تا خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله وسلم، تمام تلاش فرهنگي، علمي، سياسي آن بزرگ پاکان، قانونمند کردن جامعه بود.

اجراي قانون عادلانه در ميان انسان ها بود که قرآن کريم فرمود:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ

«ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها کتاب (آسماني) و ميزان (شناساييِ حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل کرديم تا مردم قيام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کرديم که در آن نيروي شديد و منافعي براي مردم است، تا خداوند بداند چه کسي او و رسولانش را ياري مي کند بي آنکه او را ببينند؛ خداوند قوي و شکست ناپذير است!»[1] .

که قسط و عدل، هدف نهائي و ارزشمند همه پيامبران الهي بود.

با اين فرق که در حکومت هاي بشري انسان براي انسان، قانون مي نويسد، امّا در حکومت هاي الهي، قانون را خدا تعيين مي کند.

چون انسان را آفريده است؛

و او را مي شناسد؛

و راه هاي صلاح و فساد فرد و جامعه را مي داند،

که فرمود:

أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

«آيا آن کسي که موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟! در حالي که او (از اسرار دقيق) با خبر و آگاه است!»[2] .

در نظام هاي ديني، الهي، انسان نمي تواند قانونگذار باشد.

و انسان براي انسان تکليف و وظيفه تعيين نمي کند.

زيرا:

تدوين قانون به شناخت کامل تکيه دارد.

در صورتي که انسان انسان را بدرستي نمي شناسد.

انسان خود را نمي شناسد.

انسان ها انسان را نمي شناسند.

و با پيشرفت هاي شگفت آوري که در بيولوژي، فيزيولوژي، و در روانشناسي و روانکاوي کرده اند، هنوز هم از درک زواياي روح آدمي عاجزند.

هنوز هم روان و روحيّات انسان را به خوبي نشناخته اند،

و در يک کلمه به قول «کارل»:

«انسان موجودي ناشناخته است»

وقتي شناخت کامل نباشد، از قانون کامل نيز خبري نيست.

به همين دليل، قانون اساسي آمريکا ده ها بار اصلاح شد.

قانون اساسي شوروي ده ها بار دستخوش تغييرات مي گردد.

و هر روز انسان ها در تدوين قانون کامل، دچار انواع مشکلات مي باشند.









  1. سوره حديد آيه 25.
  2. سوره ملک آيه 14.