تقسيم مساوي بيت المال











تقسيم مساوي بيت المال



اَرَيْتُمْ لَوْ... مَحَوْتُ دَواوِينَ الْعَطايا وَ اَعْطَيْتُ کَمَا کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم يُعْطي بِالسِّوِيَّةِ وَ لَمْ اَجْعَلْها دَوْلَةٌ بَيْنَ الْأغْنِياءِ.

«مي دانستيد اگر... دفاتر و ديوانهاي عطايا را نابود مي کردم و چنانچه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم به مساوات، بيت المال را قسمت مي کرد،

من نيز عمل مي کردم و عطايا را در گردش در دست اغنياء نمي گذاشتم چه مي شد؟»

اشاره امام علي عليه السلام به محو ديوان عطايائي است که توسّط خليفه دوّم وضع شد و با در نظر گرفتن ملاکهايي چون:

بَدري و غير بَدري بودن،

سبقت در اسلام،

و مهاجر يا انصار بودن،

عطاياي متفاوتي داده مي شد.[1] .

مردمي که سال ها به اين شيوه خو کرده بودند، همين که در دوّمين روز خلافت علي عليه السلام تقسيم مساوي بيت المال را ديدند، ناراحت شده به آن حضرت اعتراض کردند.

امام علي عليه السلام به ايشان تذکّر داد که:

«اي کساني که مزارع وسيع و مرکب هاي راهوار و لباسهاي لطيف را سال ها براي خود برگزيديد، فردا که من اينها را از شما منع کردم، فريادتان بالا نرود، که علي بن ابيطالب به ما ظلم کرد و حقّمان را از ما منع کرد.

من بر هر مسلماني حکم اسلام را جاري مي کنم، کسي را بر ديگري فضل و برتري نيست مگر به تقوي، که جزاي متّقين نيز نزد خداست و خداوند دنيا را جزاي ايشان قرار نداده است.»[2] .

امّا مردم مدينه، و به خصوص اشراف و بزرگان، تحمّل اين شيوه را نداشتند چرا که پايين آمدن شأن اجتماعي شان به اين ترتيب که در عطايا با بنده اي سياه، در يک سطح قرار گيرند بر ايشان غير قابل تحمّل بود،

تا جائي که در همان اوّلين روز تقسيم بيت المال طلحه و زبير[3] و برخي از سران و بزرگان مدينه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دلخور شدند.[4] .

سهل بن حنيف خطاب به امام علي عليه السلام گفت:

اين مرد را که مي بينيد تا ديروز غلام من بوده که امروز آزادش کرده ام، با ما چه مي کني؟

حضرت پاسخ داد:

همان را که به تو مي دهم به او هم مي دهم.

و دستور داد به همه حاضرين، انسان هاي مشهور و غيرمشهور طلحه و زبير و ديگر بزرگان مدينه هر يک سه دينار بدهند.[5] .

طلحه و زبير چون به منافع خود نرسيدند، و فرمانداري کوفه و بصره به آنها داده نشد.[6] .

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام کناره گرفتند و بسياري از بزرگان نيز سر به مخالفت برداشتند،

برخي از دوستان امام علي عليه السلام به آن حضرت پيشنهاد عطاياي بيشتر را دادند تا مردم جذب شوند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اي خواند و فرمود:

أَتَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ! وَاللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَمَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً!

لَوْ کَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَکَيْفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ! أَلَا وَإِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَإِسْرَافٌ، وَهُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَيَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَيُکْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَيُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ.

وَلَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَلَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ، وَکَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ. فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَي مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِيلٍ وَأَلْأَمُ خَدِينٍ!

(آيا به من دستور مي دهيد براي پيروزي خود، از جور و ستم درباره امّت اسلامي که بر آنها ولايت دارم، استفاده کنم؟

به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پي هم طلوع و غروب مي کنند، هرگز چنين کاري نخواهم کرد!

اگر اين اموال از خودم بود بگونه اي مساوي در ميان مردم تقسيم مي کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست،

آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زياده روي و اسراف است، ممکن است در دنيا ارزش دهنده آن را بالا بَرَد، امّا در آخرت پَست خواهد کرد،

در ميان مردم ممکن است گراميش بدارند، امّا در پيشگاه خدا خوار و ذليل است.

هيچ کس مالش را در راهي که خدا اجازه نفرمود مصرف نکرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن که خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستي آنها را متوّجه ديگري ساخت،

پس اگر روزي بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش کننده ترين دوست خواهند بود.)[7] .

امّا بسياري از مردم که عبداللَّه بن عبّاس سال ها بعد، طِيِّ نامه اي به امام حسن عليه السلام نوشت،[8] تحمّل اين مساوات را نداشتند و قلباً و عملاً جذب دستگاه معاويه شده و علي عليه السلام را تنها گذاشتند.









  1. کامل ابن أثير ج 2 ص 455.
  2. روضه کافي ج 8 ص 360 حديث 551 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 7 ص 37.
  3. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 7 ص 38.
  4. مي گويند: وقتي از عبدالرّحمن بن سلمي سئوال شد که تو را به خدا چرا از علي عليه السلام روي گرداندي، تو را به خدا بگو آيا از موقعي که علي در تقسيم اموال در کوفه سهمي به تو نداد تو از او جدا نشدي؟ او گفت: حال که قسم دادي، آري. بهج الصّباغه شرح نهج البلاغه (تهران صدر بي تا ج2 ص 197 علاّمه شوشتري.
  5. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 7 ص 38.
  6. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 7 ص 40.
  7. خطبه 126 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به شرح زير است:

    1- کتاب صفين ص 235: نصربن مزاحم (متوفاي 212 ه)

    2- تاريخ طبري ج 6 ص 9: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

    3- فروع کافي ج 5 ص 39: کليني (متوفاي 328 ه)

    4- کتاب الفتوح ج 3 ص 73: ابن اعثم کوفي (متوفاي 314 ه)

    5- الغارات ج1 ص74 و76 و77:ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

    6- تحف العقول ص158: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    7- کتاب أمالي ج 1 ص194 م7 ح33/331: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه).

  8. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 16 ص 23.