شكوه از مسخ انسان ها











شکوه از مسخ انسان ها



امام علي عليه السلام در اوّلين سخنراني هايي که پس از بيعت با ايشان به عنوان خليفه، ايراد فرمود، علّت عمده پذيرش حکومت و خلافت را ميراندن بدعت ها و زنده کردن سنّت ها و از ميان بردن مفاسد اجتماعي اعلام فرمود:

أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الُْمخْتَلِفَةُ، وَالْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، وَالْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُکُمْ عَلَي الْحَقِّ وَأَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَي مِنْ وَعْوَعَةِ الْأَسَدِ! هَيْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِکُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، أَوْ أُقِيمَ اعْوِجَاجَ الْحَقِّ.

اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلَا الِْتمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ، وَسَمِعَ وَأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - بِالصَّلَاةِ.

وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَکُونَ الْوَالِي عَلَي الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالْأَحْکَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ،

وَلَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ،

وَلَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ،

وَلَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ،

وَلَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ،

وَيَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ،

وَلَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الْأُمَّةَ.[1] .

«اي مردم رنگارنگ، و دل هاي پريشان و پراکنده، که بدن هايشان حاضر و عقل هايشان از آنها غايب و دور است،

من شما را به سوي حق مي کشانم، امّا چونان گوسفنداني که از غرّش شير فرار کنند مي گريزيد،

هيهات که با شما بتوانم تاريکي را از چهره عدالت بزدايم، و کجي ها را که در حق راه يافته راست نمايم.

خدايا تو ميداني که جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حکومت، و دنيا و ثروت نبود،

بلکه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را در جايگاه خويش بازگردانيم، و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر کنيم، تا بندگان ستمديده ات در أمن و أمان زندگي کنند، و قوانين و مقرراّت فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.

خدايا من نخستين کسي هستم که بتو روي آورده، و دعوت تو را شنيده و اجابت کرد،

در نماز کسي از من جز رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پيشي نگرفت،

و همانا شما دانستيد که سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احکام مسلمين، ولايت و رهبري يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد،

و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود مسلمانان را به گمراهي کشاند،

و ستمکار نيز نمي تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاياي آنان را قطع کند،

و نه کسي که در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهي را بر گروهي مقدّم مي دارد،

و رشوه خوار در قضاوت نمي تواند امام باشد زيرا که براي حکم کردن با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال مي کند، و حق را به صاحبان آن نرساند،

و آن کس که سنّت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را ضايع مي کند لياقت رهبري ندارد، زيرا که امّت اسلامي را به هلاکت مي کشاند.»









  1. خطبه 131 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- تذکرة الخواص ص114 ب6: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654 ه)

    2- دعائم الاسلام ص 531 ج2 ح1886: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

    3- کتاب النهاية ج 5 ص 270: ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    4- کتاب مناقب: ابن جوزي حنفي (متوفاي 567 ه)

    5- بحارالانوار ج34 ص110 و111 ح949: مجلسي (متوفاي 1110ه)

    6- مروج الذهب ج3 ص224: مسعودي (متوفاي 346ه).